سه‌شنبه، فروردین ۱۲، ۱۳۹۹

قلندران

ثریا ایرانمش " لب پرچین " اسپانیا -
--------------------------------
ای آتشی که شعله کشان  از درون شب
برخاستی برق زنان 

اما تبدیل شدی به یک ذره در دل سنگها 
تو از کدام دیاری  ای فرودست ظلم عالم !

از ساعت سه ونیم بیدارم چرندیاتی را خواندم  وچرند یاتی را نوشتم ! یعنی توییت کردم جایی که رهبر توییت کند وماله کش اعظم توییت کند چرا من نکنم ؟!دلبری زیاد است دلبر فراوان !

خاویر سولانا  وزیر اسبق ما یعنی اسپانیا نیز دچار بیماری کورنا شده ودر قرنطینه بسر میبرد ومشغول مداوای اویند دریک توییت  حضرت چرچیل وسیاست و جذابیت و وجسارت وقدرت اورا ستوده است !

دراین فکرم که در سر زمین ما پادشاهی یک امر بی معنی است ودست آخر تبدیل به یک دیکتاتوری میشود چرا که ماله کشی ودلبری زیاد است اگر اروپا  شاهان هنوز درقدرت نشسته اند  با هم فامیلند وهمه دستشان درون یک کاسه است حال هر کاسه ای هست ودرونش هرچه باشد این بما مربوط نمیشود برای تماشای روی جلد مجلات ونشان دادن جواهراتشان که خود نیز یک مسئله جداگانه است ولباسهایشان با کمک  مد سازان ودنیای اققتصادی آنها امر دیگری است .

چه بسا رضا شاه بزرگ هم با وصلت خانواده سلطنتی مصر میل داشت که همین روال را ادامه دهد اما ناگهان از راههای دور  آوای شومی برخاست که " اگر فرزند اول یک خانواده وفامیل دختر باشد  سرنوشت آن خانواده نابودی است " همه ترسیدند حتی رضا شاه وپسرش محمد رضا شاه که به زنان ازادی داده وآنهارا از درون گونی های سیاه به متن جامعه فرستاده بودند وزن چقدر تحقیر شد  یعنی چی مگر  شاهان اروپایی همه پسر دارند؟ این دخترانند که بر تخت سلطنت تکیه میزنند مانند هلند وسوئد .....نابود هم نشدند.
زنان  ایرانی فورا دوباره به سوی مطبخ بازگشتند ودرون گونیهای سیاه  آزادتر بودند   همسایه های ما چه کشورهایی بودند کشورهایی که از درون نقشه بیرون امده  وسر بلندترین انها کعبه دار معروف است  که زنان ودخترانرا زنده زنده به گور میفرستادند حال متمدن شده اند وحال میل دارند پا جای پای محمد رضا شاه بگذارند وبانوانشان نقش بانوی اول را بازی کنند  اما حرم سر اها هنوز لبریز از زنان ودختران فروخته شده  دربند میباشند .زنان در این سر زمینها حکم یک کالا را دارند با آنها میشود تجارت کرد اما درسایر کشورها منجمله اسراییل قدرتمندترین نخست وزیر زمان همان گلدا مایر بود  ونشان داد که یک زن میتواند بهتراز ده مرد کار کند ودر انگلستان مارگارت تاچر  به بانوی آهنین مفتخر شد!  اما باز مردان جای زنانرا تنگ کردند  خوب بروید مدل شوید ارتیست شوید  بعد از چهل سال هم دیگر شما دچار سالخورگی شده اید ودر کنجی بنشیند وبافتنی ببافید ویا دوخت ودوز کند ویا اشپزخانه را اداره بفرمایید !.

حال  ف آن مردی که ناگهان ( مرحومه  نادره افشاری ) را از درون خاک بیرون کشیده  با فریاد دهان کف کرده وکتابهای اورا تبلیغ میکند  تا امروز کجا بود ؟ نادره افشاری  با رنج هایش با دردهایش که هیچکس از آنها باخبر نبود نشست ونوشت کتابهارا جلوی رویش باز کرد خواند ونوشت بیمار بود در جذامخانه گروه وحشتناک مجاهدین بد جوری ضربه خورده بود زنی تحصیل کرده دانشگاه دیده حال به سمت آشپزمخصوص حضرت اشرف  دوراز همسر وفرزندانش  وسپس شرکت درآن جنگ لعنتی فروغ جاویدان  با ترکش که بر پایش خورد دیگر هیچگاه نتوانست کمر راست کند  فرار کرد وبچه هایشرا نیز فراری داد وانهارا زیر پرچم پناهندگی آلمان به مدرسه ودانشگاه فرستاد وخود .....دیگر رمقی در جانش نبود ویک شب با نفس تنگی به بیمارستان رفت ودیگر برنگشت . حال عده ای ازمرده او نان میخورند نا زنده بود کسی از او نامی تمیبرد همه واهمه داشتند او سپس به گروه حزب پادشاهی پیوست  اما دیگر برایش دیر بود خیلی دیر بیماری اورا مانند جذام میخورد.
من اورا ازز مانی شناختم که هردو در یک مجله  چاپ واشنگتن  مینوشتیم _( مجله پر )!

بهر روی ما ملتی هستیم مرده پرست زنده هارا دوست نمیداریم تا زنده اند اگر دست بکاری ببرند اورا تختعه میکنیم اورا میکشیم وسپس بر جنازه اش میگرییم .
درجهان گمان نکنم هیچ فرهنگی باندازه فرهنگ ما شاعر  داشته باشد وهیچ فرهنگی باندازه ما مرده پرست باشد وزاری ونوحه را دوست داشه باشد وامثال وحکم نیزبه حد وفور درلغتنامه های ما به چشم میخورد .پایان
---------

کسی هست  پنهان  و پوشیده در من 
که هر بامدادان وهر شباهنگاهان 
به نفرین من میگشاید زبان 
مرا قاتل روز وشب میشمارد
  و... پس از مرگ خونین  آن دو 
بمن - با سر انگشت تهدید وهمت 
نشان میدهد  سرخی اسمان را ........."زنده نام نادر نادر پور  از دفتر  زمین وزمان "
پایان 
ثریا ایرانمنش / 31 مارس 2020 میلادی برابر با 2579 شاهنشهی .


دوشنبه، فروردین ۱۱، ۱۳۹۹

این جماعت !

ثریا ایرانمنش / اسپانیا /
----------------------
بشنو از نی چو حکایت میکند 
 از جئایی ها شکایت میکند 
مولانا

همه ما جدا ازهم هستیم واین جدایی این روزها بیشتر بچشم میخورد یکی راحت تراست ودیگری غمگین  ومردان وزنانی  که هریک تریبونی به دست گرفته وبر لاشه مادر بیمار دارند پای میکوبند هریک برای خود انتخابی دارند  با کلماتی غریب وترکیباتی غریبتر یکی تاریخ را بیان میکند دیگری جنگ احدرا وسومی برای چیزی که هرگز به دنیا نیامده واخبار کذب ودروغ  " فوری فوری فوری " پس از آنکه تاریخ آنرا میخوانی میبنی که مصرف آن تمام شده است .
 یکی غزل را دنبال میکند دیگری مثنوی را میسازد وسومی به نبش قبر مشغول است ویکایک مردگان فراموش شده را از درون قبرهایشان وارمگاهشان  بیرون میکشد وانهارا به طاق بیکسی میاویزد .

 کسانی  که  هنر اصلی انها بیشتر  نمایشی است  نه پیکر تراشی وساختار وسا مان دادن   گفته هایشن مانند سنگ درگوش شنونده  تنها درد آور است  فریادهایشان ورگهای گردنر ا کلفت کردن ترا به حیرت وا میدارد کاسه گدایی نیز مانند کلیساها ومساجد جلوی رویشان است اما بسبک مدرن  یا شماره حساب ویا خرید وفروش  ویا پی پال  !  آنها نه به دنبال سازمان دادن به  سر زمین هستند ونه ذوق وشوق رفتن به سوی آن ویرانه  سرارادارند همه دروغ میگویند  سفره هایشان پهن جایشان امن وخانه وخانواده تشکیل داده اند هر یک سر زمینی را برگزیده اند  برایشان نه مرحوم مثلاکسروی مهم است ونه مرحوم داش مجتبی  ویا محمد مسعود ویا عاقبت مملکت را که به مفت از دست دادند با زهم اگر روزی انرا بسازند با تعظیم تکریم ودست بوسی ودستمال ابریشمی  به دست گرفته  باز مملکتشان را  ازدست میدهند .
روزی بردستهای بلند فرح ملکه ایران بوسه میزدند وروزی در به دربه دنبال او  بودند تا اورا بکشند  زمانی جلوی شاه ایران تا کمر خم میشدند وسپس مرگ بر شاه گویان  جلوی  بالکن بیمارستان پیکر دردمند اورا طلب میکردند مانند گرگان گرسنه ای که طعمه  میخواهند . .

دراین میان آنان که حقیقتا برای خاک سر زمینشان میگریستند وآنرا طلب میکردند از تعداد انگشتان تجاوز نمیکرد عده ای رفته اند  ویادشان وگفتارشان نیز فراموش شده است وعده ای که بجای مانده اند گویا سر پیری عقل ومعرفت خودرا ازدست داده درانتظار ظهور نشسته اند .

ما زمانی که درمورد پیک تراشی سخن گفتگو میکنیم  هدف واحدی را داریم  ( از نظر معنی )  در سراسر ادبیات ما غیراز ناله وزاری وبیزاری وطلب مرگ ومی میخوارگی وحدایی طلب یار نیست .  شاید دراین میان بتوان تنها به ( حافظ )  بسنده کرد  که درهر بیت او یک دنیا  معنا نهفته است  وپیامی دارد  وبه گروهی میرساند  سبک این پیامرا تا امروز کسی نتوانسته بخوبی دریابد  تنها درآن زمان اشنایان  این پیام هارا دریافت میکردند  وآنرا ارج میگذاشتند .

زمانی افلاطون نیز  در فلسفه های خود  رمز واشاره  وسخنان تاریکی  را ارائه میداد  که هنوز برای بسیاری از آنها شناخته نشده است و چه بسا در میان انها ابیانی زیبا وخاص جای داشته باشد .

اگر ازادی نباشد  هیچ شوقی درانسان بوجود نخواهد آمد ا گر عشق نباشد هیج انسانی نمیتواند اشعاری دروصف عشق بسراید باید آنرا تجربه کرده باشد متاسفانه درسرزمین ما وسر زمینهایی نظیر ما که در اطراف سرمان تنها  مذهب میچرخید واوهام وخیالات عشق را درون یک پارچه کثیف گذاشتیم وبه درون تختخوابها راندیم نه بیشتر  عشق را باید نثار آن مجسمه های طلایی فلزی و مرمری واهنی میکردیم نه به یک انسان انسان شناسی برایمان تنها درمیان کتابهای درسی بود وبا اتمام مدرسه کتابها بسته میشد وانسانها نیز به فنا میرفتند واین اجتماع بود که مارا به جلو میراند .

از شب گذشته که اورا دیدم وحالت اورا  خواب ازچشمانم گریخت وهربار که به تصویرش مینگرم اشکهایم جاری میشوند چرا ناگهان اینکونه شکسته شد ؟ چه چیزی دردرونش نشست کرد  که اورا باین روز انداخت ؟ درمیان باغچه اش زیر هوای سرد گام برمیداشت وآوازش را میخواند /
ساقی بیا که شد قدح لاله پر زمی 
طامات تا بچند  وخرافات  تا به کی ؟

خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم 
شطح وطامات  به بازار  خرافات بریم 
پایان 
 عصر دوشنبه 30 مارس 2020 میلادی / اسپانیا / ثریا ایرانمنش . 

آریو !

ثریا ایرانمنش " لب پرچین" اسپانیا !
---------------------------------
عمریست تا به پای خم   ا زپا نشسته ایم 
در کوی میفروشان چو مینا نشسته ایم 

مارا زکوی باده فروشان گریز نیست 
تا باده درخم است  همین جا نشسته ایم 

به آوایت گوش دادم نه یکبار  بلکه چند بار  چقدر تغییر یافته ای وچقدر پیر شده ای گویی ناگهان دریک شب همه آن شادابی وجوانی را پشت سر گذاشتی وپیر شدی حتی گفته هایت طعم ورنگ دیگری داشت .

 مهم همین است که تو با ضربه های تیشه ات  از گرد هر مجسمه بلاهتی  تپه خاکی را میسازی وبه همه نشان میدهی  وآنهارا عریان کرده درمیان تند با دهای خشم خود  میکوشی  تا بلکه ( براندازی ) !

حال من یک یک الفاظ وکلمات ترا  درخاطر خود مرور میکنم  ودست به ساختن پیکری میزنم  تندیسی بزرگ  که ملات آن از مرمر  وجادوی افکارم میباشد .

من هنوز به گفتار قدیمی خودم پایبندم  نمیتوانم با بچه های امروز گام بردارم پر سنگینم پر بار بردوش دارم  میل ندارم با تیشه های دیگری برخاک بریزم خود خود را ویران میسازم  وذر اتم را بادست خودم بر زمین میریزم .
میل ندارم دیگران مرا درهیبت یک هیولای استخوانی  وکریهه المنظر ببینند  من از ژرفنای خود بیرون میزنم وجوانی را درمیان زمین واسمان میگیرم  ودر گوشه ای آنرا نها ن میدارم  تا بموقع  این چهره هراس انگیز را بپوشاند .
من نیز یک پیکر تراشم  ولایه های زیادی اندامم را دور میریزم  .

دشمنی درونم جای گرفته اما اورا شکست میدهم  او همزاد همه انسانهاست .

نه برنمیگردم به بامداد خردسالی ویا کودکیم  چیزی بخاطر  ندارم جز تپه های خاکی  که در نظر   من کوه بودندوجویباری که درمقابل چشمان من رودخانه  از آن زمان اندیشه هایم بیدار بودند  ودرروستایی که  هرتابستان پای میگذاشیم  دریک روستای خشتی وخاک الوده درمیان رختخوابهای پهن شده میان اطاق روی گلیمهای دستباف  من تنها به ماه خیره میشدم  که نورخودرا بیدریغ بر آن کاشانه حقیر میتاباند  ومن درمسیر او  خانه خویش را بنا میساختم. 
 امروز در میان کلمات تو همان دنیای کودکی را یافتم  ترا درقالب ماه نشاندم  تا درمسیر تو با تو وبا قدم های تو حرکت کنم .
دیر زمانی است که باریهای کودکانه امرا کنار گذاشته ام  وبه یکباراز  آن خانه وکاشانه دوری جستم  دل کندم از همه آن بناهای خشتی  وخود با خشت خام اندیشه هایم  کاخی ساختم که مرا دربر گرفته است میل نداشتم دیگرانرا سهیم کنم کاخ را خود به تنهایی دوست میداشتم .

حال درمیان این آتشی  که شعله کشان خشک وتررا میسوزاند من شب وروزم را بیاد تو میگذرانم نه بیاد کودکیم ونه نوجوانیم  هر سحرگاهان چشم به دردوخته ام  تا خشم فرو خورده تررا بجان بخرم  دراین روزگار گسترش ظلم وبیدا د آسمان .

تنهایی خوب است / تنهایی شیرین است / تو ارباب خانه خودت هستی وارباب خودت وخادم خودت سالهاست که این تنهایی بهترین یار ویاور من شده است حال ترا نیز باین خانه دعوت میکنم .
تو راه زمان را بمن نشان بده  راه صخره های  عقوبت ضحاک پیر را  وراه گور بی نشان جمشید را  بتو برازنده است کلاه سروری   دراین لحظه سقوط که ازتنگنای  چاه همه را بیرون کشیدی  وبه کهکشان بردی 
ای نماد  سپید آن قله ای دربند  که امروز در کاغذی سیاه پیچیده شده است  ودیگر کمتر میتوان برفهای آنرا تماشا کرد  او میخ زمانه است در دل زمین ما وشهریاران ما . ای خفته در آغوش شبنم  من وتو تنها ترین صدای جهانیم .........

تا موج حادثات  چه بازی کند که  ما 
با زورق شکسته  به دریا نشسته ایم 

ما آن شقایقیم  که باداغ سینه سوز 
جامی گر فته ایم و به صحرا نشسته ایم ......" فرهاد"
پایان / ثریا ایرانمنش / 30 مارس 2020 میلادی برابر با 10 فرورودین 2579 شاهنشهی . اسپانیا 


یکشنبه، فروردین ۱۰، ۱۳۹۹

هزاره ها

نوشتاری دیگر !
ثریا / اسپانیا .

سبزه را به دور ریختم  ظروفش را شستم چه رشدی کرده بودند وچقدر سبز بودند هنوز  تا سیزده بدر مانده  سیزده ما درهمین  چهار دیواری خواهد گذشت .
فیلمی از  سر زمین اردن میدیدم کشوری  که در جنگ جهانی دوم جناب چرچیل با یک مداد دور یک قطعه را روی نقشه کشید وگفت اینهم ملک ملکهای فرزندان هاشمی ! پس از آنکه عربستانرا ازدست ترکها بیرون آورده و برایش پادشهی ساختند این سر زمین میناتوری را هم برای  رفت وآمد ومنطقه سوق الجیشی خود ساختند وخود حاکم  وفرمانروای آن بودند  به همرا ه شاهان دست نشانده خود حال ... امروز این سر زمین با ساختمانهایی که ساخته اند وروی آنهارا با خاک پوشانده اند  قدمتی هشت تا ده هزار ساله دارد وتمدنی بیست هزار ساله!!! 

خاک بر سرما ایرانیان کنند .

نه !چیزی ندارم بگویم کم کم افریقا هم تمندی یکصد هزار ساله خواهد یافت وایران یک کشوری نظیر بنگلادش از دل خاک اسلام برخواهد خاست کمتراز پاکستان . 
درین فکر بودم که ملاهای مسلمان چینی خوب  به کمک جمهوری اسلامی برخاستند  مردم را درون خانه حبس کردند تا ناگهان شورشی برپا نشود هر چه باشد این چشم بادامیهای کوته قد وحرامزاده پسر عموهای آن  جنایتکاران هستند اژدهای زرد زهر خودرا به جهان  ریخت ونشان داد که میتواند هرکاری میل دارد بکند .
اشغال فروشیهارا سر تاسر جهان رواج داد خرید یکبار مصرف ارزان خریدن وبوی گندی که از هر مغازه یا فروشگاهایشان برمیخاست پشت هر محصولیررا نگاه میکردی  ساخت چین بود حتی پسته  وموادی که تنها متعلق به خاک ایرانی بود خرمالو کم شد بجایش میوه ای آمد حرام زاده بین خرمالو ویک مواد دیگر کاهو خوشمزه دیگر درمزارع سبز نشد بجایش با مواد تقلبی کاهو کلمی ببازار آما وزینت بخش سفره ها شد .
تخم مرغها درکارخانه ها بسرعت باد ساخته میشوند ازمواد زردچوبه ونشاسته ومقداری پلاستیک برنج پلاستیکی هم ببازار آمد  ژاپن در زیر سونامیهایش دست وپنجه نرم میکند همه اتو مبیلها به رنگ سفید آمبولانسی قدیم ساخت چین ....البته برای از ما بهتران اتومبیلهای مخصوص میسازند با پلاکی با نام خودشان !!! 
بیخود آن ملای عقب افتاده دنبال جن نمیرود میداند جن یعنی کی واجوج ومعجوی که در قدیم میگفتند دنیار را خواهد بلعید کجا وچه کسی خواهد بود .  چین بزرگ !!! چین سرخ ! با صد ها میلییون آدمهای بی مغز اما پر کار. روزی روزگاری درجنگ جهانی ( آنطور که ماخواندیم ) چین با روسیه درگیر بود وروسیه میگفت همه مردم شمارا خواهم کشت وچین درجواب گفت باندازه همه سر زمین  روسیه هنوز ما آدم داریم که به جبهه بفرستیم !!!
بلی اژدهای زرد زهرش را بر جهان ریخت اما حمایتگر بزرگی است برای جناتیکاران سر زمین اهورایی ما ! 
حال باید تمدنهای قلابی را تماشا کنیم .
ثریا / همان یکشنبه هما ن تاریخ وهمان روز وهمان ساعت  وهمانجا  در قرنطینه !!!


خاموشی مطلق

ثریا ایرانمنش " لب پرچین" اسپانیا-
-------------------------------
صبح است وشهرها وبیشه ها غمگین وخاموشند
چراغ خا نه ها خاموش و لاله ها ازغم سیه پوشند

پرندگان زخمی وبیمار  از سموم این شب وحشت
در کنج خانه ها مخفی و مبهوت وخاموشند 
و..... ما در سکوت وحیرت درمیان اخبار راست ودروغ  دراین شبها وروزهای طولانی  آرام وخاموشیم بی هیچ گفته ای /
دیگر روز وشب برایمان فرقی ندارد همه حیواناتی هستیم درون قفس خویش وبه دور خود بی امان میچرخیم وچشم به پنجره صبح داریم .
چه شروع نحسی بود وچه سال شومی برایمان درتقویم زمان برگ آن ورق خورد .
همه جدا از یکدیگر  همه تنها وهمه در یک وحشت ابدی تنها مینوشیم وبه تختخواب میرویم وببیخوابی میکشیم واز فردای خود بیخبریم /

بد جوری تکان خوردم . دزدان وشب گردان این روزها  نه ازبیماری خواهند ترسید ونه از پلیسهای شب گرد بعناوین مختف به درخانه ها میایند حتی دوربینها هم دیگر برایشان مهم نیست .
احساس کردم کسی با دست درب اطاق را میکوبد از خواب پریدم ودیگر چشمم بخواب نرفت و وناگهان روی صحه گوشی صحنه ای پدیدار شد که تا اعماق وجودمرا لرزاند فروشگاهها  وپارکینگها تبدیل به قفسه های سردخانه وگور وتابوت برای مردگانی میشوند که از بیمارستانها باین صورت مرخص میگردند .......
چقدر وحشتناک بود وهست  طاهرا لندن را نشان میداد اما اخبار خیلی کم از این اپیدمی وحشتناک درآنسوی سر زمینها میگوید .
هر بار نحست وزیر روی صحنه میاد و  تعطیلاترا تمدید میکند !!!!ودر جایی خواندم شاید این بیماری و حوادث  بعدی از ان تا سال دوهزار وبیست ویک ادامه داشته باشد !

ان چه کاری بود که با مردم دنیا کردید؟ برایمان نسخه میپیجید که در فلان نوشته وگفته یا قوم وقبیلهای گذشته کشتن سالخوردگان امری مقدس بود !در سر زمین ما در خیلی از سالها  سالخوردگان حرمتی داشتند وبهترین هارا برایشان میخواستند حال میکر وب ویا ویروس شما انتخابی است ؟؟؟؟ تنها به سالخوردگان وبالای شصت حمله میکند ؟؟ وبرای دادن روحیه هر روز نمایشی جدیدجلوی چشمانمان میگذارید ؟ بچه هایمان که زیر سن ده سال هستند ترسیده اند  آنها ازمکر وفریب جنایتکاران زمانه بیخبرند هرروز  گریه میکنند پدرها ومادرهایشان باید بنوعی آنهارا سرگرم کنند وخود بیکار درخانه نشسته اند  پارکها تعطیل مدارس تعطیل رستورانها تعطیل وشبه مرگ همه جارا را گرفته است ما درافسانه ها داستهای بسیاری را خوانده بودیم  داستان سدوم وگومورا  در شبه جزیره عربستان  آنها مرتکب گناهان بیشماری شدند  وپروردگارشان به خشم آمد وبرایشان بلایی نازل کرد  واقوام لوط درآ ن میان میزیستند  پیامبرشان کوشید تا انهارا به راه راست هدایت کند اما بیفایده بود  وفرشتگان از جانب پر.ود.دگار آمد ندوگفتند یا پیامبر لازم است تو وخانواده ات شهررا ترک کنید چرا که ما خشم بر این قوم گرفته ایم ومیل به نابودی  آنها داریم  وبدین سان سودم وگومورا از روی زمین محو شدند ! وقوم لوط را لواتشان بر باد داد؟!
اما امروز این خشم تنها منحصر به یک قوم ویک قبیله نیست  مشمول همه جهان شد ه است وچه بسا آنها آن فرشتگان  وازما بهتران درسفینه های خود به تماشای محو شدن زمینیان نشسته اند؟. 
 سفینه های آنان میتواند یک کشتی بزرگ مجهز روی اقیانوسها باشد میتواند یک سفینه  فضایی باشد .
گناه ما چه بود ؟ باید ازآن خداوند جبار وکشنده وخشمگین پرسید گناه بیگناهان چه بود ؟ پایان
یکشنبه 29 مارس 2020 میلادی برابر با دهم فروردین 2579 شاهنشهی !اسپانیا .

شنبه، فروردین ۰۹، ۱۳۹۹

آش!

خاطره امروز
=======
هوا بسیار سرد شده است آش درون فریزر داشتم بیرون آوردم برای ناهار ! درانتظار کیکی هستم که دخترم برایم درست میکند ومیفرستد ویا ....میاورد درب خانه میگذارد وفرار میکند! قرنطینه ایم دیگر .

مرتب این آواز مرحوم نوری دور سرم وبر زبانم میچرخد که : 
ما برای آنکه ایران کشور خوبان شود چه رنجها برده ایم وغیره !!!!  هر چه فکر کردم دیدم درآن دوران من آنچنان محکم  وثابت روی زمنیها واسفالت داغ سر زمینم راه میرفتم که گمان نمیکردم باین روزها بیفتیم !
خون دلها خورده ایم ؟ کدام خون دل را شما خوردید ؟ دیگران رنج بردند شما خورردید ! خود من یکی از همان رنجبر ها بودم آما نه کینه ای به شاه داشتم ونه به دولتهای برسر کار ونه به ارباب رعیتها این سرنوشت من بود که تنها به دنیا بیایم ونمیدانستم که سر زمین ایرانی یک( کشور مردانه است) ... مانند مردان راه میرفتم وزمین زیر پاهایم  میلرزید تا اینکه بخانه بخت رفتم درآنجا فهمیدم که ای داد وبیداد ....من میبایست یا دختر کسی بودم / یا خواهر کسی / یانهایت همسر سابق کسی / مرا کسی داخل آدم حساب نمیکرد معلومات هه هه هه شاشیدم به معلوماتت پول چه داری؟ خاتوده ات کی هست ؟ پدرت چکاره بوده  برادرهم نداشتم ! زیر دست یک دایه مهربان ویک مادر نامهربان بزرگ شده بودم پدرم را هم خیلی زود ازدست دادم چهار ساله بودم طلاق جاری شد بین مادر وپدر وچهارده ساله بودم پدرم برای همیشه از دنیا رفت   افتخار میکدم که تحصیلاتم را باکار وبازوی خود به اتمام رسانیده ام وحال اگر بخواخم وارد دنشگاه بشوم باید کار بهتری بیابم .نه سرنوشت راه دیگری جلوی پاهایم گذاشت . که قبلا درباره اش نوشتم .
چه خطرها کرده اید ؟ کدام جنگهارا رفته اید؟ چه شبی سر گرسنه ببالین   گذاشته اید ؟ چه موقع تنها پنج ریال برای یک شیشه شیر برای بچه تان درکف مشتتان بود ودیگر هیچ ! خوب زندگی خوب میخواهی فلان وزیر راه ! فلان وکیل  فلان تاجر ویا آن بازاری شکم گنده ترا عقد میکند عشق را بگذار سر کوزه وابش را بخورعشق نان واب وکرایه خانه نمیشود ......اماشد  ماکردیم وشد .
امروز میتوانم با افتخار بگویم که آنکس که جنگید وبرد من بودم با جانورانی که اطرافم بودند ازهر طرف نیش آنها بر پیکرم فرو میرفت وچه قدرتی داشتم .......امروز عاشقانم یعنی فرزندانم مانند عاشقان دورم میچرخند پروانه وار ونوه هایم آنها میدانند من چگونه  از خطرها جستم  خطرهارا من کردم راههای پر سنگ وسخت وصخره هار ا من طی کردم کمی زخمی شدم اما جراحت آنها پایان یافت  امروز  این منم که به فرزندانم قدرت وحتی انرزی میدهم آنها مرا خوب شناخته اند .
هیچگاه هم برای خودم دلسوی نکردم این بود سهم من از زندگی آنرا قبول کردم اما به زیر بارش نرفتم 
لزومی ندارد بنشینم واشک تمساح بریزم ودیگران را مسئول بدانم که خود کرده را تدبیر نیست . پایان
همان روز همان ساعت همان جا . ثریا .