یکشنبه، بهمن ۲۰، ۱۳۹۸

دلنوشته !

ثریا ایرانمشن " لب پرچین "!
اسپانیا .
---------------------------
جنگ با دزدان  وهرزه  کارهر راج نیست 
کار هر بافنده و هر حلاج نیست 

سخن رانی وپیام  حضرت ولایتعهدی را  که روز یکشنبه بمناسب حلول بی سعادت  وخونین بهمن ماه  ابراز فرموده بودند شنیدم در متن آن خیلی چیز ها بود اما کو گوش شنوا ؟ با این اراذل واوباش که چهل ساله شده اند وزیر دست آن مادران بی هنر وپدران باهنر دزدی بزرگ شده وامروز هرکدام نقش یک ولیعهدرا بازی میکنند کاری بس دشوار است  مانند زالو وکرم در سر تاسر دنیا تخم ریخته اند وتخم گذاشته اند ارتش خاموش  وسپاه وبسیج مجهز به موشک وتانگ وتفنک مردم بیحال / معتاد  و سرگرم دلقک بازیهای نمایشی مهران مدیری وسایر هنرمندان وبقول خودشان سلبریتی ها هستند  این مردم آن ذره شعوری را هم /که درزمان  پدر شما یافته بودند از دست دادند چهل سال بدون کتاب بدون موسیقی بدون خبر چهل سال گریه وسوگواری درعزای مشتی عرب که بخاطر حکومتها ودزدیها  یکدیگرا قلع وقم کرده اند ! گریستند بی آنکه بدانند برای چه آیا دردهای دلشان وسوز سینه شان بود ویا واقعا بیاد لب تشنه آن مردان ناشناس بی تاب  بودند  چه بسا همسایه  آنها گرسنه ویا تشنه بودو کوزه آب اورا نیز شکستند . 
لشگری از آدمکشان و دزدان وقاتلان ساختند وبا غارت کردن وفروش سر زمین ما شکم آنهارا سیر کردند تا درموقع  حساس  به کمکشان بشتابند  از هر طرف که بنگری سوزش تیز تیغ را احساس میکنی 
و....... اپوزسیون بیرونی همه خریداری شده / تهدید شده  تنها یک تریبون دارند یکی به میخ میزنند یکی به نعل وبکی هم به پای اسب چوبیشان .
 دلم سوخت  شاهزاده چقدر تنها مانده اید  ایکاش روح پدروپدر بزرگ به کمکتان بیاید و لشکری فراهم شود لشکری از ایران دوستان ووطن پرستان واقعی . گویا همه جهان وطن شده اند ویاد شان رفته که افتابشان چقدر درخشان بود وهوایشان چقد معتدل وچگونه چهار فصل بموقع میرسید  همه امروز تنها دریک فصل یا دو فصل بیشتر  زنده نیستند بقیه فصول یا مانند خرسها بخوابند ویا مرده 

صبا برو به کرمان وبوسه زن به نگار 
بجای من  که ز هجرش افتاده ام بیمار 
سه دهه از عمر عزیزم  بدون تو گذشت 
میسرم نشد  از تو هیچ بوی ویا کنار 
بهر طرف که نظر افکنم شبهای دراز
بغیر اشک نباشد کسی مرا غمخوار 
امروز وضع با دوران  محمد رضا شاه فرق میکند  تکنو لوژی  همه کارهارا انجام میدهد حتی بجای ما تصمیم میگیرد مردم راحت خودرا برای فروش عرضه میدارند چرا که با پیشرفت تکنو لوژی مد وزیبایی ونمایش  دارایی نیز پیشرفت کرده است !  هرکس کیفی گرانقیمت دردست بگیرد نشان آن است که " بلی من ثروتمندم حال این ثروت چگونه به دست آمده ؟ مهم نیست . 
من چهل واندی سال است که دور این اروپای بو گرفته وکهنه سرگردانم ویکا یک  آدمیانرا از نظر میگذرانم  چهره هرکدام برای من یک سوژه است دیگر باید بگویم که از عمرم سیر شده ام . 
ایا دستی از میان ابرها به کمک شما شاهزاد  دراز خواهدشد ؟ وایا شما میتوانید لشکری را بخرید ؟ دیگرکسی با میل برای وطن جان نمیدهد ! این دلارهای پشت سبز تست که کار میکنند . پرودگار یارتان باد 
پایان 
ثریا ایرانمنش /9 فوریه 2020 میلادی و روزهای شوم . اسپانیا 

شنبه، بهمن ۱۹، ۱۳۹۸

پیغمبر دزدان

ثریا ایرانمنش  لب پرچین " /
اسپانیا !
---------------------------

منم خلیفه دزدان که قتل عام کنم 
به غارت  آرم و بس سالها تمام کنم
شیخ علی حسینی !

پیامبرت همه ایام میخورد افسوس
زانکه هست الاغ  و جویش ز کاه مایوس
پیامبران همه بودند درجهان راحت 
مرا نگر که به اندوه و غم شدم مانوس 

در ولایت ما کرمان  در گذشته ها مردی زندگی میکرد  بنام ( پیامبر دزدان ) وپسرش  چند مدرسه ومکتب خانه نیز بنا گذارد وخانه اش  محل علم ومعرفت  فرزندان آن زمان بود  همه زندگی اورا  شادروان  باستانی پاریزی  استاد ومحقق دانشمند  کرمانی  به رشته تحریر درآورده اند که امروز من این اشعاررا از روی آن کتاب  برداشتم با پوزش فروان .

 بر خلاف آنچه که از نام این پیامبر بر میخیزد  او شاید همان  (رابین هود) زمان بود که از مالداران میگرفت وبه فقرا میبخشید .
وزمانی به حاکمین  آن زمان بر سر زمین  پاک وعاری از هر بیماری وبیعاری  وشهر عزیزم کرمان مینگرم آهی از دل بیرون میفرستم  که چه بسا اگر آنرا رها کنم همه دشتهای وعلفزارهای خشک را بسوزاند  زمان قاجاریه چه بر سراین شهر زرخیر من آمد ؟ وچه بلاها بر سر آن نازل شد وچه کشتاری  به دست این حاکمین انجام گرفت که بزرگترین آنها ( میرزا اقاخان کرمانی  از طایفه ( احسایی) وقوم ما بود مردی دانشمند وحکیم  دارای افکار واندیشه های بلند و نوشته های فراوان  که امروز بردن نام او نیز مجازات دارد .

 بزرگوارا  خدایا بحق ضامن آهو 
که وحشی نیفتد  بسان من  بتکاپو 
شبم  زروز نگردد تمیز وروزم زشب
 زبسکه دور وبرم  بانگ شورش است وهیاهو

بجای تاج شهی  خیک روعنی زده برسر 
بجای منطق ! زرین کلمات بافته از مو

بهرروی در سر زمین نفرین شده من درآن دشت پهناور  وسرشار از نعمت وبرکت همیشه دزدان وچپاول گران بوده !  که برده اند و خورده اند وکشته اند ورفته اند  ودرعجبم از طاقت  این خاک تشنه .
 شاعری در فرانسه در دانشگاه سوربن بخرج دولت  زمانه داشت تحصیل میکرد اما  کتابکی لبریز از اشعار در وصف زیبایی پاریس ومردم  تمیز و ارایش زنان وطنازی آنها مینوشت ومیسرود وببازار میدا د ودرحسرت رود سن میسوخت که چرا ایران ما ( رود سن ) ندارد وچرا ما نمیتوانیم بحای قهوه خانه وچایخانه ( کافه) در پیاده روها بگذاریم  این عیب از حکومت بود ! نه ازمردم ونه از ظبیعت !!  

اگر مردم خود ادب ندارند ونزاکت  واگر  حق حقوق خودرا نمیشناسند و حق دیگرانرا نیز پایمال میکنند این به حکومت ربطی ندارد برای همین هم هست  که درهمان کرمان گرما زده وخشک  بجای ابادانی هر روز حاکمی بر تخت می نشست ودستور قتل عام میداد وبه جمع اوری مال ومنال میپرداخت  وچند زن  ودختر را نیز صیغه کرده چند توله پس میانداخت وسپس میرفت وحال  مردم بیچاره میبایست تاوان  بدهند وان توله های حرام زاده را بر سرگذاشته حلوا حلوا کنند  دیگر مجالی برای ساخت وسازشان نبود دولت فخیمه همه جارا اشغال کرده بود خبری از نمی باران نبود زمین تشننه وخشک  .
اگر همین بارانی که امروز بصورت سیلی گل الوده شده ودر شهرهای اروپایی راه یافته درآنزما ن با لطافت مطبوعش بر آن خاک حاصلخیز میبارید  آنگاه  آنجا دست کمی از بهشت نداشت واگر بجای چوب انار ملای مکتبی  درس معلم ومهربانی معلمی دانا بود امروز اینهمه وحوش درآنجا قد وقداره نمیکشیدند و... ازماست که برماست .

بیا ! تا توانی مرو  در بهشت 
که  آنجا  بود ماوای هر کور وهر زشت.
سر شب مکن  تا سحر گه نماز 
گرسنه برو ای پسر  سیر ساز
سرگردنه بهتر از مسجدی است
که میل امامش  بسوی خودی است
یکی دزدیش بر  سر  منبر  است 
که " اینگفت من گفت پیغمبر " است
یکی دزدیش  هست اندر   نماز 
ز تحت الحنکنها ! و ریش دراز
یکی دزدیش در نان وجو خوردن است 
ولی مقصدش  سیم وزر بردن است 
یکی دزدیش هست درمدرسه 
ز تاریخ  وجغرافیا وهندسه 
یکی دزدی اندر تجارت کند 
در ارسال ومرسول غارت کند 
خلاصه جهانی  همه رهزنند
زن ومرد  از  امتان منند !

و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل 
پایان
ثریا ایرانمشن / 8 فوریه 2020 میلادی برابر با 19 بهمن 13398 خورشیدی ! اسپانیا .
( روان زنده نام همشهری گرامیم استاد پاریزی کرمانی  همیشه شاد ) !


جمعه، بهمن ۱۸، ۱۳۹۸

زاد روز

ثریا ایرانمنش / اسپانیا !
-----------------------
چیزی ندارم بنویسم  پسرم غیر آز انکه بگویم  هرچه دارم از تو دارم  وتو بجای پدرت برایم هم همسری بودی  هم پسر وهم مرد خانواده  چیزی  ندارم بتو هدیه کنم پسرم غیر از جانمرا که تو بشدت نگران آن هستی ومیل داری مرا نگاه داری /
چیزی ندارم که ارمغان بتو بدهم که همه چیز از تو برخاست وبمن نوید داد که مردی بزرگ درراه است وتو بزرگ شدی بزرگ تراز آنچه در قوه تخیل من بود امروز جهانی ترا میشاسد نه بجرم سیاست ! ئیا رفتن به کره مریخ!!!بلکه به همت دانش تو ومن چه افتخار میکنم زمانی که میبینم هزاران نفر ایستاده برایت کف میزنند وتو با همان موهایی که میروند سپید شوند وباهمان شلوار همیشه جین وهمان تی شرت  درمقابل آنها تنها لبخند میزنی  بی آنکه خم شوی .همچنانکه دربرابر زندگی خم نشدی . 

روزی که به دنیا آمدی پدرت کف پای ترا بوسید چرا که پس از مدتها که اورا ازکار رانده بودند دوباره بکار فرا خواندند آنهم درراس مدیر کلی!!! وهیچگاه نفهمید که یک تلفن مادرت بود که اورا بسوی کار فرا خواندند وتا آخر عمر انرا به حساب قدم مبارک تو گذاشت .
زاد روزت مبارک وسایه ات بر سر خانواده ات ابدی  میدانی که عاشقانه ترا دوست دارم وهیچ کلامی نمیتواند گویای این مهر واین عشق من بفرزندانم باشد تنها.....ازهمه شما سپاسگذارم . همین 
میبوسمت با عشق . 
تولدت مبارک /مادرت / ثریا /

باید چنین باشد

ثریا ایرانمنش / " لب پرچین "!
 اسپانیا.
------------------------

اگر زباغ رعیت ملک خورد سیبی 
بر آورند  غلامان او درخیمه از بیخ
به نیم بیضه که سلطان ستم روا  دارد 
زند لشکریانش هزار مرغ به سیخ........."سعدی "

نه ! نمی نویسم شیخ اجل سعدی  بخصوص ا ززمانیکه فهمیدم  شاعر مورد علاقه توست وتو درکنار قران وجانمازت  که برای ریا آنهارا درکنارت چیده ای  کتب اشعار این شاعر نیز وجود دارد ! احساس کردم کثیف شده است .
تو اهل وزاده ایران نیستی  تو درعراق به دنیا آمده ای ودرایران مانندهمه ولگردانی که از عراق عرب به ایران سرازیر شدند رشد کردی وبزرگ شدی به مکتب رفتی اما هوشی سرشار داشتی ودست وپاهایی ظریف و تکلمت نیز خوب بود درحجره ها ماندی تا فرصت مناسب مانند امروز که هزارا ن جانور درکمین نشسته اند تا تو سرت را برزمین بگذاری وجانشین تو شوند بی آنکه ملتی را بشناسند ویا با رای ملتی بر تخت بنشینند این سرنوشت ما بوده که همیشه مورد ظلم واقع شویم بخصوص زنان ودختران  ما که امروز بمدد اینهمه ظلم  وبیداد هرکدام مردی شده اند !

به درستی نمیدانم ایا اینهارا میخوانی یا نه اما مطمئن هستم که نوچه ها ونوکران وولگردانی که اجیر تو هستند آنها را میخوانند وبعضی ها کپی برداری میکنند  من نه رودخانه هستم ونه دریا  من همان قطرات آبی هستم که چکه چکه بر سنگ میچکد تا سرانجام روز ی سنگ خارارا سوراخ نماید .

شب گذشته ترا درخواب دیدم ود رکنارش  کسی بمن لحافی سپید داد که  که بشکل نقشه گربه خودمان ایران بود ودر بالای آن در محلی که شمال  قراردارد با رنگ قرمز نوشته بود ( ایران) ! من لحاف را جمع کردم ودرگوشه ای نهادم ودراین فکر بودم که بنوعی روی آنرا بپوشانم چرا که خیلی تمیز وپاک وسپید بود .تو همچنان نغمه سرایی میکردی  بزودی خواهی مرد قبلا ضریح طلایی ومبارک خودرا به عراق فرستاده ای وقبرت را نیز کنده وآماده ساخته ای  چه بسا مردان وزنان تهی مغزی روزی بر ضریح طلایی تو نخ ببندند ومرا د بطلبند . از این مردم خرافاتی وکهنه .وپوسیده وتهی مغز هیچ چیز بعید نیست همچنانکه عکس ارباب  ملععون ترا درماه دیدند وموی ریش اورا درمیان قران !!!.

جال خوابمرا برای خود چنین تعبیر کرده ام که  مردی  از خطه مازندران بر میخیزد همچنان  (رضاشاه)  که مازندران شهر ما یاد باد / همه مرز وبومش اباد باد / وباز دوباره دریای کاسپین ما بما برمیگردد وخلیج همیشه پارس  با رنگ آبی نیز بسوی ما  وبسوی مادرش خواهد خزید ونام تو درکنار مردان وزنان خونخوار قرن  نوشته خواهد شد .

دحترانی که با مهربانی در مترو گل  به زنان چادری تهی مغز داده بودند آنهارا به زندانهای طولانی  فرستادی  بخوبی میدانم که همه چیز را میبینی ومیخوانی  مگر آتکه این روزها دیگر دچار بیماریهای پیری وخرفتی  شده ویا بجای تو بدل تو کارمیکند  / ما میدانیم که مردان وزنان  دولت همیشه یک یا چند بدل دارند درست شبیه خودشان مانند همین فرانکوی مرحوم وسایردیکتاتورها   این عملی ا ست  درست  که بدل  ازخود داشته باشند چون همیشه واهمه دارند درترس  خوف زندگی میکنند  آسایش فکری ندارند نه روز ونه شب  اگرچه  مانند تو صبحانه آنها خاویارو تخم بلدرچین باشد وناهارشان بره بریان وشامشان ماهی غزل الا اما آن ترس ووحشت همه این غذاهارا تبدیل به سمی میکند وبه روح ومغز وشکم وامعا ء آنها مییفرستد .
نمیدانم تو اشعار سعدی را به درستی میخوانی ویا خوانده ای  که چگونه ازدوران خودسری واستبداد 
امرای ترک ومغول وجادوگران قرن سحن گفته است ؟! .یا تو تنها اشعارپند آموزانه اورا میخوانی ؟ ایا  سری به بوستان وگلستان او زد ه ای ؟  :
به چه کار ایدت ز گل طبقی
 از گلستان من ببر ورقی 
گل همین پنج  روزوشش باسد 
 وین کلستان همیشه خوش باشد.
اگر تو سعدی را درست شناخته باشی میدانی که در افکار او روح انقلاب وسرکش حسن صباح ویا ناصر خشو وعمر خیام نیست ! ایا تو خیام را نیز خوانده ای ؟ درحال حاضر ممنوع است مانند عشق ومانند شراب ! سعدی طبعی معتدل وگرم داشت  وروحی ضلح جو ومن درعجبم که تو باین اشعار غشق میورزی وآنچنان دژخیمی از آب درآمده ای  ویا بنام تو کار میکنند همچنانکه درگذشته هرجنایتی را که آن ( چپی های) خود فروش مزدور انجام داده و  بر سر زبانها میانداختند  آنرا به شاه نسبت میدادند وروح شاه بیچاره بیخبر بود .
نو نیز درردیف همان چپهای خود فروش قرارداشتی ودرصف اول  کارت  راخوب انجام دادی ایرانرا بکام دشمن فرستادی وازهمه مهمتر آن یک ذره ایمانی که  درته دلمان وول میخورد از ما گرفتی  وحال بخوبی میدانی که شاعر مود علاقه ات سعدی چندان امر به معروف ونهی از منکررا بکار نمیبرده است وتو میبایست این کاررا انجام دهی وما مانند چین یا بودایی شویم ویا بکلی از دین وایمان بری وشیطان پرست شویم .
شب وروز در بند زر  بود وسیم 
زر وسیم دربند مرد لئیم .( تقدیم به ارباب بزرگت ) جناب پوتین . 
بر ما گذشت  برتو نیز خواهد گذشت واین  روشنایی ها پایان تاریکی خواهد داشت .  
 پایان 
 ثریا ایرانمش . 7 فوریه 2020 میلادی  برابر با 18 بهمن 1398 خورشیدی < سالروز تولد پسر من> !
اسپانیا .


پنجشنبه، بهمن ۱۷، ۱۳۹۸

مناجات نامه !

ثریا ایرانمنش . " لب پرچین " !
اسپانیا .
----------------------------
مناجات نامه   به سبک وسیاق  خواجه عبداله انصاری !!!
----------------------------------------------------
الهی  ! یکتایی  منهم یکتا هستم  بر همه چیز بینایی منهم بینا هستم  از هر عیب مصفایی اما من لبریز از عیبم چرا که ترا آفریدم  .
میگویند : دردهر دارویی اما دردها بدون دارو  روانند ! نه تو بکس مانی ونه کسی بتو اما عده ای جای تو نشسته اند .
الهی ! هر که ترا شناخت  دیگر گم شد واز میدان بیرون شد .
الهی ! گفتی مکن ومرا واداشتی که بکنم ! چه کار ؟ وچه چیزی را ؟  تا آمدم بخودم بحنبم وکاری بکنم  نگذاشتی  تو ای زود خشم ودیر آشتی !!
چاه  را کندی وگفتی برو درچاه ومن رفتم ودیگر دستی مرا بیرون تکشید !

 دی آمدم  وزمن نیامد کاری 
وامروز  زمن گرم نشد بازاری
فردا  بروم بیخبر  از اسراری 
نا آمده  به بدی از این بسیاری 

الهی !گفتی بهشتی دارم وجهنمی  ومارا درجهنم ابدیت تنها گذاشتی با شیطان صفتان وملائک اتش افروز !
الهی ! هر که را  خواهی بر اندازی با درویشان دراندازی ومرا با درویشان درون یک قوطی نشاندی !
الهی  ! با شیطان دست به یکی کردی وآنرا که میل داری آبش درجوی روان است  وآنرا که دلت نمیخواهد  دردبیدرمان است .
الهی ! آنچه دردستنان من است میدانم روزی کیست  اما آنچه که روزی من است دردستانی دیگری است که آنرا خورده ویا میخورند.
الهی ! تو لباسی دوختی ومن پوشیدم وسپس قاه قاه خندیدی  لزومی ندارد  مرا  بجرم توهین بتو بگیرند که تو خو دمیدانی سزاوار چه هستی .
الهی ! امروز از سرما وبیداد وطوفان و ویروس کورنای سارس بر خود میلرزم  ومیدانم که بجویی نیارزم !
الهی ! همه  از تو بریدند ورفتند چرا که دانستند روز جزایی نیست بهشتی نیست جهنمی نیست  وپنداشت خودرا درجوی آب روان انداختند و وبه ساختمان سازی روی آوردند . که قدشان ا زتو بلند تر است وپیکرشان قطور تر از تو.
ای عزیز ! بهترین ونیکو ترین  لذتها ونعمتها  بی یاد تو صرف میشود  وکسی دیگر به وقت  ویا اوقات نمی اندیشد  دم را غنیمت است  درسر همه  هوی وهوس است  وشب را درآغوش پری پیکری بس است .
الهی ! من به معیار ومقیاس  جوهر وجود خود رشد کردم وتو بمن خندیدی  واز قد  وقیمت گهر وزر کفتی  واندیشه مرا نا دیده گرفتی  .

گر در ره شهوت و هوی خواهی رفت 
کردم خبرت  که خوش خواهی رفت 
بنگر که که هستی وزکجا آمده ای 
می دان  که چه میکنی  وکجا خواهی رفت 

 والهی ! من ندانستم  وبا سر به چاه ویل فرو رفتم وهنوز از ته چاه فریاد میکشم واسرار معرفت را فاش میسازم وامید ثواب وعطا نیز از هیجکس ندارم .
اگر بی مرادی مردی واگر بی مردی  نامردی ! ومن نا مردم چرا که خود مرد هستم !
درون همه پر شور  است ودرون  من  پر غرور بخود نازیدن مردی است وبدیگران نازیدن  نا مردی !
الهی ! قبله عارفان  خورشید روی سکه است  ودلهای سوخته رو بسوی قبله است .
الهی ! کار ما همه این است که چشم به اسمان بدوزیم  واز بهر کار  درزی شلوار خود بدوزیم  ودر دوجهان بی حیات وبی ممات راه برویم ودلخوش داریم که اسمان روزی درش باز خواهد شد وتو پرواز کنان بسوی درختان  کاج فرود خواهی آمد ؟! /
حال دل ودین ما درگرو مهر بادیگاردها وارباب بزرگ است  که فردا چه بر سر ما خواهند آورد ؟.الهی ! روزی پنداشتم که ترا شناخته ام امروز آن پنداشت را به دورن اب انداخته ام وخودرا میشناسم وبس. / پایان 
ثریا ایرانمنش / 6 فوریه 2020 میللادی برابر با 17 بهمن 1398 خورشیدی!.....




چهارشنبه، بهمن ۱۶، ۱۳۹۸

بر شما نیز بگذرد

دلنوشته
-------
ای زدردت  خستگان را بوی درمان آمده
 یاد تو مر عاشقان را راحت جان آمده 
صد هزاران همچو موسی مست در  گوشه ای
رب ارنی گو شده  ودیدار جویان آمده 
سینه ها بینم ز سوز هجر تو بریان شده 
دیده بینم  زدرد عشق تو  گریان شده ........." عبدالله انصاری "

یک زندانی انفرادی  تنها چهار دیوار خودرا میبیند وروی آن نقاشی میکند ویا درذهن خویش به نقاشی از آن زندان میپردازد اما زندانیان  در بند عمومی بیشتر میتوانند روشناییها را ببینند .
امروز دریک برنامه یکی از هنزمندانرا دیدم که  شعری از ( فرغانی ) شاعر  زمان مغول میخواند  زیر عنوان  _ بر شما نیز بگذرد -  با چه جرئتی وشهامتی ! گویا این کتاب وان اشعار از زیر صد هزار خروار خاک بیرون شده وبه همت  ذبیح اله صفا تدوین وبه چاپ رسیده  اما نمیدانم هنوز هست یا آنرا نیز مانند سایر کتب به دست آتش سپردند ویا جمع آوری شده است .

 درحال حاضر سر زمین ایران زمین  برای دومین بار دچار حمله ای از نوع بدتراز حمله مغولها شده است ونفس در سینه ها بریده ونفس کش ها درکوی برزن با قمه درانتظارند .
هواپیمای ها مرتب بین چین در رفت وآمدند ومسافر میبرند ومیاورند ظاهرا دانشجویان ایرانی هستند اما نمیدانستم که دانشجویان ایرانی در (ووهان )چین بشکل چینی هاشده با چشمان تنگ وکوچک !!!
حتی سفیر  چین نیز مجبور شد بفارسی چند خط بنویسد وبه ایران وسر دمدارانش هشدار دهد اما برای آنها حفظ نظام بیشتر اهمیت دارد تا جان مردم  وجشن های دهه زجر .!
امروز گمان بردم که این فرغانی همان  مراد خواجه عبداله انصاری است  اما معلوم شد که او ابوالحسن خرقانی میباشد  " عبداله گنجی بود پنهانی تا رسید به دست خرقانی ودیگر نه او ماند ونه خرقانی " یعنی هر دو درپروردگارشان ذوب شدند !
اسرار معرفت را فاش کردن دیوانگی است ومن چاره ای ندارم  تنها میتوانم ازخودم بنویسم درغیر اینصورت ازدو طرف مورد حمله واقع خواهم شد  دو طرفی که هردو دست درست یکدیگر دارند ومخیل اسایش  وگفتار خارج از عرف  وافکار انسانی میباشند .
چاره ندارم باید ازخودم بنویسم واز چهار دیواری زندان انفرادیم ! 
با خلق میامیز  که مغرور شوی 
در خلق بمانی  واز آن دور شوی 
با خلق جهان  مگو تو راز دل خویش 
درمان نتوانند  وتو رنجور شوی  !
صحیح است / آفرین !

مکن که آه فقیران  شبی برون تازد 
فغان و ناله بعرش ملایک اندازد
 زتیر تخش یتیمان  مگر نمیترسی 
ز سوز سینه پیری  که ناوک اندازد 
حذر می کن  از آن ناله سحر گاهی 
که گر بکوه  زند  روزنی  درو سازد 
بوقت نیمه شبی  که گر بگرید زار 
 هز ار همچو تو از خانمان براندازد .....وغیره 

ودرنهایت این قوم بی ایمان  که علم ایمانرا به دست گرفته اند ازهیچ چیز وهیچ کس باک ندارند تا میتوانند میتازند پاره میکنند میدرند  وبعد؟  دریک ویلای بزرگ جان میسپارند  وبر بالای خاکشان مقبره ای باندازه کاخ سفید بنا میکنند  مانند " مش قاسم"  واز آنها قهرمان میسازند ودر کتابها به چاپ میرسانند  !این اشعار تنها برای تسکین دلهای دردمند است وبس . ثریا 
/5 فوریه 2020 میلادی /16 بهمن 1398 خورشیدی . اسپانیا /