ثریا ایرانمنش . " لب پرچین " !
اسپانیا .
----------------------------
مناجات نامه به سبک وسیاق خواجه عبداله انصاری !!!
----------------------------------------------------
الهی ! یکتایی منهم یکتا هستم بر همه چیز بینایی منهم بینا هستم از هر عیب مصفایی اما من لبریز از عیبم چرا که ترا آفریدم .
میگویند : دردهر دارویی اما دردها بدون دارو روانند ! نه تو بکس مانی ونه کسی بتو اما عده ای جای تو نشسته اند .
الهی ! هر که ترا شناخت دیگر گم شد واز میدان بیرون شد .
الهی ! گفتی مکن ومرا واداشتی که بکنم ! چه کار ؟ وچه چیزی را ؟ تا آمدم بخودم بحنبم وکاری بکنم نگذاشتی تو ای زود خشم ودیر آشتی !!
چاه را کندی وگفتی برو درچاه ومن رفتم ودیگر دستی مرا بیرون تکشید !
دی آمدم وزمن نیامد کاری
وامروز زمن گرم نشد بازاری
فردا بروم بیخبر از اسراری
نا آمده به بدی از این بسیاری
الهی !گفتی بهشتی دارم وجهنمی ومارا درجهنم ابدیت تنها گذاشتی با شیطان صفتان وملائک اتش افروز !
الهی ! هر که را خواهی بر اندازی با درویشان دراندازی ومرا با درویشان درون یک قوطی نشاندی !
الهی ! با شیطان دست به یکی کردی وآنرا که میل داری آبش درجوی روان است وآنرا که دلت نمیخواهد دردبیدرمان است .
الهی ! آنچه دردستنان من است میدانم روزی کیست اما آنچه که روزی من است دردستانی دیگری است که آنرا خورده ویا میخورند.
الهی ! تو لباسی دوختی ومن پوشیدم وسپس قاه قاه خندیدی لزومی ندارد مرا بجرم توهین بتو بگیرند که تو خو دمیدانی سزاوار چه هستی .
الهی ! امروز از سرما وبیداد وطوفان و ویروس کورنای سارس بر خود میلرزم ومیدانم که بجویی نیارزم !
الهی ! همه از تو بریدند ورفتند چرا که دانستند روز جزایی نیست بهشتی نیست جهنمی نیست وپنداشت خودرا درجوی آب روان انداختند و وبه ساختمان سازی روی آوردند . که قدشان ا زتو بلند تر است وپیکرشان قطور تر از تو.
ای عزیز ! بهترین ونیکو ترین لذتها ونعمتها بی یاد تو صرف میشود وکسی دیگر به وقت ویا اوقات نمی اندیشد دم را غنیمت است درسر همه هوی وهوس است وشب را درآغوش پری پیکری بس است .
الهی ! من به معیار ومقیاس جوهر وجود خود رشد کردم وتو بمن خندیدی واز قد وقیمت گهر وزر کفتی واندیشه مرا نا دیده گرفتی .
گر در ره شهوت و هوی خواهی رفت
کردم خبرت که خوش خواهی رفت
بنگر که که هستی وزکجا آمده ای
می دان که چه میکنی وکجا خواهی رفت
والهی ! من ندانستم وبا سر به چاه ویل فرو رفتم وهنوز از ته چاه فریاد میکشم واسرار معرفت را فاش میسازم وامید ثواب وعطا نیز از هیجکس ندارم .
اگر بی مرادی مردی واگر بی مردی نامردی ! ومن نا مردم چرا که خود مرد هستم !
درون همه پر شور است ودرون من پر غرور بخود نازیدن مردی است وبدیگران نازیدن نا مردی !
الهی ! قبله عارفان خورشید روی سکه است ودلهای سوخته رو بسوی قبله است .
الهی ! کار ما همه این است که چشم به اسمان بدوزیم واز بهر کار درزی شلوار خود بدوزیم ودر دوجهان بی حیات وبی ممات راه برویم ودلخوش داریم که اسمان روزی درش باز خواهد شد وتو پرواز کنان بسوی درختان کاج فرود خواهی آمد ؟! /
حال دل ودین ما درگرو مهر بادیگاردها وارباب بزرگ است که فردا چه بر سر ما خواهند آورد ؟.الهی ! روزی پنداشتم که ترا شناخته ام امروز آن پنداشت را به دورن اب انداخته ام وخودرا میشناسم وبس. / پایان
ثریا ایرانمنش / 6 فوریه 2020 میللادی برابر با 17 بهمن 1398 خورشیدی!.....