ثریا ایرانمنش / " لب پرچین "!
اسپانیا.
------------------------
اگر زباغ رعیت ملک خورد سیبی
بر آورند غلامان او درخیمه از بیخ
به نیم بیضه که سلطان ستم روا دارد
زند لشکریانش هزار مرغ به سیخ........."سعدی "
نه ! نمی نویسم شیخ اجل سعدی بخصوص ا ززمانیکه فهمیدم شاعر مورد علاقه توست وتو درکنار قران وجانمازت که برای ریا آنهارا درکنارت چیده ای کتب اشعار این شاعر نیز وجود دارد ! احساس کردم کثیف شده است .
تو اهل وزاده ایران نیستی تو درعراق به دنیا آمده ای ودرایران مانندهمه ولگردانی که از عراق عرب به ایران سرازیر شدند رشد کردی وبزرگ شدی به مکتب رفتی اما هوشی سرشار داشتی ودست وپاهایی ظریف و تکلمت نیز خوب بود درحجره ها ماندی تا فرصت مناسب مانند امروز که هزارا ن جانور درکمین نشسته اند تا تو سرت را برزمین بگذاری وجانشین تو شوند بی آنکه ملتی را بشناسند ویا با رای ملتی بر تخت بنشینند این سرنوشت ما بوده که همیشه مورد ظلم واقع شویم بخصوص زنان ودختران ما که امروز بمدد اینهمه ظلم وبیداد هرکدام مردی شده اند !
به درستی نمیدانم ایا اینهارا میخوانی یا نه اما مطمئن هستم که نوچه ها ونوکران وولگردانی که اجیر تو هستند آنها را میخوانند وبعضی ها کپی برداری میکنند من نه رودخانه هستم ونه دریا من همان قطرات آبی هستم که چکه چکه بر سنگ میچکد تا سرانجام روز ی سنگ خارارا سوراخ نماید .
شب گذشته ترا درخواب دیدم ود رکنارش کسی بمن لحافی سپید داد که که بشکل نقشه گربه خودمان ایران بود ودر بالای آن در محلی که شمال قراردارد با رنگ قرمز نوشته بود ( ایران) ! من لحاف را جمع کردم ودرگوشه ای نهادم ودراین فکر بودم که بنوعی روی آنرا بپوشانم چرا که خیلی تمیز وپاک وسپید بود .تو همچنان نغمه سرایی میکردی بزودی خواهی مرد قبلا ضریح طلایی ومبارک خودرا به عراق فرستاده ای وقبرت را نیز کنده وآماده ساخته ای چه بسا مردان وزنان تهی مغزی روزی بر ضریح طلایی تو نخ ببندند ومرا د بطلبند . از این مردم خرافاتی وکهنه .وپوسیده وتهی مغز هیچ چیز بعید نیست همچنانکه عکس ارباب ملععون ترا درماه دیدند وموی ریش اورا درمیان قران !!!.
جال خوابمرا برای خود چنین تعبیر کرده ام که مردی از خطه مازندران بر میخیزد همچنان (رضاشاه) که مازندران شهر ما یاد باد / همه مرز وبومش اباد باد / وباز دوباره دریای کاسپین ما بما برمیگردد وخلیج همیشه پارس با رنگ آبی نیز بسوی ما وبسوی مادرش خواهد خزید ونام تو درکنار مردان وزنان خونخوار قرن نوشته خواهد شد .
دحترانی که با مهربانی در مترو گل به زنان چادری تهی مغز داده بودند آنهارا به زندانهای طولانی فرستادی بخوبی میدانم که همه چیز را میبینی ومیخوانی مگر آتکه این روزها دیگر دچار بیماریهای پیری وخرفتی شده ویا بجای تو بدل تو کارمیکند / ما میدانیم که مردان وزنان دولت همیشه یک یا چند بدل دارند درست شبیه خودشان مانند همین فرانکوی مرحوم وسایردیکتاتورها این عملی ا ست درست که بدل ازخود داشته باشند چون همیشه واهمه دارند درترس خوف زندگی میکنند آسایش فکری ندارند نه روز ونه شب اگرچه مانند تو صبحانه آنها خاویارو تخم بلدرچین باشد وناهارشان بره بریان وشامشان ماهی غزل الا اما آن ترس ووحشت همه این غذاهارا تبدیل به سمی میکند وبه روح ومغز وشکم وامعا ء آنها مییفرستد .
نمیدانم تو اشعار سعدی را به درستی میخوانی ویا خوانده ای که چگونه ازدوران خودسری واستبداد
امرای ترک ومغول وجادوگران قرن سحن گفته است ؟! .یا تو تنها اشعارپند آموزانه اورا میخوانی ؟ ایا سری به بوستان وگلستان او زد ه ای ؟ :
به چه کار ایدت ز گل طبقی
از گلستان من ببر ورقی
گل همین پنج روزوشش باسد
وین کلستان همیشه خوش باشد.
اگر تو سعدی را درست شناخته باشی میدانی که در افکار او روح انقلاب وسرکش حسن صباح ویا ناصر خشو وعمر خیام نیست ! ایا تو خیام را نیز خوانده ای ؟ درحال حاضر ممنوع است مانند عشق ومانند شراب ! سعدی طبعی معتدل وگرم داشت وروحی ضلح جو ومن درعجبم که تو باین اشعار غشق میورزی وآنچنان دژخیمی از آب درآمده ای ویا بنام تو کار میکنند همچنانکه درگذشته هرجنایتی را که آن ( چپی های) خود فروش مزدور انجام داده و بر سر زبانها میانداختند آنرا به شاه نسبت میدادند وروح شاه بیچاره بیخبر بود .
نو نیز درردیف همان چپهای خود فروش قرارداشتی ودرصف اول کارت راخوب انجام دادی ایرانرا بکام دشمن فرستادی وازهمه مهمتر آن یک ذره ایمانی که درته دلمان وول میخورد از ما گرفتی وحال بخوبی میدانی که شاعر مود علاقه ات سعدی چندان امر به معروف ونهی از منکررا بکار نمیبرده است وتو میبایست این کاررا انجام دهی وما مانند چین یا بودایی شویم ویا بکلی از دین وایمان بری وشیطان پرست شویم .
شب وروز در بند زر بود وسیم
زر وسیم دربند مرد لئیم .( تقدیم به ارباب بزرگت ) جناب پوتین .
بر ما گذشت برتو نیز خواهد گذشت واین روشنایی ها پایان تاریکی خواهد داشت .
پایان
ثریا ایرانمش . 7 فوریه 2020 میلادی برابر با 18 بهمن 1398 خورشیدی < سالروز تولد پسر من> !
اسپانیا .