پنجشنبه، آذر ۰۷، ۱۳۹۸

مرگ بیصدا

ثریا ایرانمنش « لب پرچین » اسپانیا !
------------------------------------------

زاهد ظاهر  پرست از حال ما آگاه نیست 
درحق ما هرچه گوید  جای هیچ اکراه نیست 
تا چه بازی  رخ نماید  بیدقی خواهیم  راند 
 عرصه شطرنج  رندان را مجال شاه نیست 

 تنها یک قلب سنگی میتوانست  آن عکسها  را ببیند وتمام وجودش نلرزد با خود میاندیشیدم  حتی حیوانات بدین گونه با همنوع  خود رفتار نمیکنند که این سلاخهای  خونخوار با پیگر جوانان ما میکنند وآن مردک دیوانه که قدرت اورا بجنون کشانده با کمر خمیده ولبخند جاودانیش ÷ میگوید ما پیروز شدیم ؟  پیروزی تو چیست فشار صندلی قدرت درون خون انسانهای بیگناه  وجوانان گرسنه وزنان دربند کشیده به همراه  مشتی حیوانات وارداتی ارتش ساخته ای مردک بی وجدان .

تو نمیدانی فضیلت چیست ، تو نمیدانی انسان بودن یعنی چه ، تو درچهارچوب  افکار پلیدت قفل شده ویا مانند اربابان گذشته ات باید !! این نسل را نابود سازی  تو جیره خور همین مردم بودی  تو نمیتوانی  به سادگی پولها ، واتومبیلهای خودرا کنار گذاشته واز |انها لذت ببری  ترا تکه تکه خواهند کرد این مانند روز روشن است .
پیروزی تو یک نوید موقت است  باز گشتن تو به یک زندگی عادی غیر ممکن خواهد بود اینرا میدانم . 
لاز م نیست بتو یادآوری کنم تو یک حیوان افسار گسیخته  با تربیت ناقص وغلط وافکار عقب افتاده متعلق به قرون واعصار گذشته ای وخیال داری یک تمدن عالی ونزدیک به پیشرفت را با خود به قعر گور ببری .
تو دارای یک اعتقاد مسخره هستی که هیچ آیین درستی ندارد ، تو درتاریکی زندگی میکنی نه نور را میبینی ونه از روشنایی  خورشید بهره ای خواهی برد خورشید تنها بر سر زمین من میتابد وآنرا روشن میکند نماد  سرخی  وانرژی آن سر زمینی است که تو آنرا دزدیده ای و به  گروگان  گرفته ای ومردمش را زندانی کرده ای تو همان خوک پیر  هستی به همراه  خوکان دیگر وسگهای درنده ه گله را تکه تکه میکند .

اما سر انجام قهرمانمان  با نور خواهد آمد به همراه  خورشید شاید من آن روز نباشم  اما چندان دور نیست که خاندان تو از ریشه برکنده شود .

اینکه امروز آ|یا قضاوت آنها درست ویا اشتباه میکنند  ناشی از سنت غلطی است که امثال تو وبزرگانی که ترا تربیت کردند در جامعه ما پیاده نمودند. همه چیز از سنت شروع شد وبه فاجعه انچامید وحال بخون وکشتار ختم میشود ایا راضی هستی ؟ به هنگام رکود وسجود  چگونه با خدای خود روبرو میشوی  با آنهه خون که زیر پای تو جاری است ؟!.

روزی دوستی  کتابهای   خانه مردگان « داستایوسکی« و سیدارتها ی « هرمان هسه » را برایم فرستاد شاید هنوز درون قفسه کتابهایم باشد چیزهایی  درخانه اموات دیدم که بنظرم غیر  قابل قبول بود اما امروز بوضوح نقش آنرا میبینم .

تو و امثال تو از خوشی / عشق / روشنای /  بیزار وسر ناسازگاری دارید  حتی عشق در قاموس شما معنای دیگری دارد قضاوت های شما نا غادلانه واز روی نفرت است تنها مدرک غیر قابل قبول عامه همان کتاب آسمانی است که شما در مواقع لزوم بر |ان حاشیه مینویسید  اما من اعتقادم براین است که تنها عشق صادقانه مارا به هدف میرساند . تا تو چه بگویی پیرمرد ! پایان 

توضبح ( اخبار هنر کرد تنها از ویرانی سفارت ایران  در عراق ونگی زدورفت وتمام شد ) !
ثریا / اسپایا / ۲۸ نوامبر ۲۰۱۹ میلاد ی ........


چهارشنبه، آذر ۰۶، ۱۳۹۸

صبح تاریک

ثربا ایرانمنش « لب پرچین » . اسپانیا !
---------------------------------------------

امشب زمین تمام گناهان خویش را 
بدرود گفته است 
زهد سپید برف 
کفر زمستانرا ، در خود نهفته است  .........{ زنده نام ، نادر نادر پور }

ما ارواح دروغین  بالا نشین  ،ویسندگان وتاریخ نگاران  وسایرین که دربرابر امروز واین ناریخ شانه بالا انداختیم  ما منتقدین به مذهب ها ودولتها تنها نشستیم  پشت  تریبونها وحرف زدیم !.
امروز دنیا از یک خوک ماده  سخن میراند  ، اما آنچه که بر آن سر زمین میرود  سخنی بمیان نمیاورد  آدمکشان وادراتی   از سر تاسر جهان که گرسنه بودند امروز بمدد کشتار وخونی که به راه خواهند انداخت  غرق  نعمت خداوندی ونمایندگان  او خواهند شد .

هولناکتر وترسناکتر ازاین این نیست که  غریبه ای بخانه تو هجوم بیاورد خانه را به زور ازتو بگیرد واهل خانه را نیز از دم تیغ بگذراند و....دنیا خاموش ،

خوکی چهار فرزند زایید خبر روز میشود وخرسی که به خواب زمستانی میرود سر سطر اخبار است .
ما آدمهای بی آزار  که چند خط درون حافظه خود نگاه داشته ایم موجودیتی نداریم که هیچ مورد تمسخر وآزار واذیت نیز قرار میگیریم .ما که ضد وطن پرستان خوانده میشویم !!!

جالب است که وکیل ما وصاحب تاج وتخت ما همه عمرش را درخارج از وطنش گذرانده واگر اشخاص مهربان وفیلسوفان ونویسندگان بزرگ گذشته نبودند حتی زبان مادریش را نیز فراموش میکرد وهیچ چیز ار خیابانها شهر وسر زمینش نمیداند  تنها روی نقشه مینگرد  کسی اعتراضی ندارد اما آنکه تنها ده سال یا پانزده سال به خارج گریخته یعنی  جانش را برداشته .فرار کرده وطن فروش ونوکر بیگانه خوانده میشود ! همه جا  باید شانس داشت !.

چه واژه دوست داشتنی بکار میبرند این آقایان ویا بانوان نشسته در پناهگاههای لوکس خود ! با درآمدهای   بسیار بالا وتجارت همه نوع کالهای مختلف .
 و ما  با بیان چند خط شعر  یا یک واٰژه دوست داشتنی  ( از نظرخودما ) !!
  مورد حمله قرار میگیریم تقبیح میشویم ،نام ما در فهرست سیاه این اقایان وبانوان که نانرا به نرخ روز میخورند وخودرا  به هر بیگانه ای میفروشند ، قرار میگیرد ! .

زمانی به دوستی نوشتم که در آروی قطره بارانی  در وسعت  گردشی در خیابانهای خاکی  وبامید یک شب حقیقی نشسته ام ! درجوابم گفت اگر سرت روتنه ات زیادی کرده این چیزهارا بنویس ویا بگو !

همه امروز در باره بزرگی آن شخصی که هیچ نمیداند ومیل دارد که بداند ومردم اورا بخوانند  ، سخن میگویند من راه خودم را انتخاب کرده ام نه وجهی بمن میرسد برای تبلیغ نام ایشان ونه میل دارم درصف  طرفداران ایشان قرار بگیرم  حتی دربعضی جاها اورا ومادر بزرگوارش را خائن میخوانم .
البته میدانم چرا دراین دوره مردم اورا  میخوانند چون بی پدر شده اند  وآن غذای هوشمزه ایکه بنام نیمه آزادی در دوران آن پدر بزرگوار نوش جان کرده اند خیال میکنند درزمانه این یکی هم خواهند خورد نمیدانند که اطراف ایشانرا چه دیکتاتوری وحشتناکی گرفته وهمه تا دندان مسلحند .

ومن در ارزوی گریه بارانم  ، ما هنوز همانگونه احساس میکنیم که تاریخ برایمان بر جای گذاشته اما تاریخ نیز نقش دیگری دارد وبرنامه دیگر ی را  میخواهد به نمایش بکذارد / پایان  جهان . چه دستی جنگلهارا میسوزاند ؟ زلزله ناگهانی در  آلبانی از کجا میرسد ؟ معادن چرا فرو میریزند ؟ تو,نلها چرا مردم را درخود دفن میکنند ؟!  امروز کسانی را که ما بعنوان شیطان مینامیدیم قدرت گرفته اند با شاخهای بزرگ ومهری بر پیشانی ومردان وحشی وزنان وحشی تر  وارداتی را تا بیخ دندان مسلح کرده اند وآن مردان وزنان میل دارند خون بریزند  ومکافات خونهای ریخته اجدادشانرا از ملتی بیگناه وباری به هرجهت بگیرند ملتی که تنها ( دم را غنمیت میداند ) ملتی که فرهنگ خودرا از یاد برد زبانش را  آلوده ساخت .
 . 
آه ای خروس منتظر صبح 
آتس درون پنبه نمیمیرد 
اما ، نگاه کن !
خورشید درسپید آفاق مرده است 
افسون برف  ،چشم  درختان  ساده را درخواب  کرده است 
واین  روستایان صبور ،  پیاده را 
در روزگار پیری  با مرکب خیال 
تا شهر نوجوانی  موهوم برده است 
اما 
دل زمین در آرزوی گریه باران است .......*.همان شاعر !*
پایان 
ثریا / اسپانیا / ۲۷ نوامبر ۲۰۱۹ میلادی .!


سه‌شنبه، آذر ۰۵، ۱۳۹۸

زن کشی

ثریا ایرانمنش . لب پرچین اسپانیا !
---------------------------------------

شما مردها چه مرگی دارید ؟ چرا با ما زنها اینهمه بد رفتاری میکنید ؟ ما شمارا زاده پرورده وبزرگ کردیه ایم حال مکافات ما کشتن است ؟ امروز خبرگذاری این سر زمین گزارش کرد که درسال گذشته هفتصد زن ودختر به دست همسران / معشوقه ها ویا مردان بیمار کشته شده اند حتی زنانی که برای قدم زدن ودویدن میروند آنهارا نیز تعقیب کرده ومیکشند  بعضی اوقات جنازه ها  هم گم میشوند آیا آنهارا میخورید ؟  ! چه مرگتونه ؟  از ما میترسید ؟ با یک دم کوچولو که دارید فکر میکند دنیارا شما میگردانید ؟‌ خیر پشت هرمرد موفق زنی ایستاده است این را بدانید  ، ومیدانید اگر روزی قدرت را به دست بگیریم دمار از روزگار شما در میاوریم !.

بهترین کاررا من کردم  وبخودم افتخار میکنم  بلی ذلیل مرد نشدم با همه فدرتی که ایشان داشتند روزهای \آخر به گریه افتادند من توانستم قدرت خودمرا ثابت کنم زن مطبخ نشدم وزن مطیع  تو سری خور هم نشدم ،  خودم بودم قدرت بازویم هم بیشتر بود بی |انکه به کلاس بدن سازی بروم ! انرزی داشتم آ|نهم از نوع مثبت  آن .
شما با اسلحه بطرف ما میایید ویا با زور بازویتان اما گاهی هم شکست میخورید  . 
خوب دراین سر زمین زنهارا میکشند یکی دوسال هم حبس میروند تمام میشود درایران زن اصلا قابل  نیست تا اورا بکشند !! زن برده است خوب لابد خودشان هم بی میل نیستند که برده مرد باشند یا مثلا برده عشق ، زرشک پلو با مرغ .

جایتان خالی آش رشته عالی شد عکسی از آن گرفتم حال نمیدانم با یک دیگ آش چه باید بکنم ؟؟؟؟کاش میشد آنرا بین گرسنگان سر زمینم تقسیم میکردم بین بی خانمانان وچه بسا آقا زاده ها !!! آنها هم گرسنه اند واز فرط گرسنگی دست به هرخطا وجنایتی میزنند زنان ودخترانرا به کشورهای عرب میفروشند در کار مواد مخدر واین\پورت واکس\پورت متبحر وماهرند  بیخود نیست جت شخصی دارند وکشتی هایشان درپورت بانوس جا خوش کرده .اتو مبیلهای |اخرین مدل سوار میشوند وکت وشلوار جورجیو میپوشند !!!! نو دیده قبا دیده چون دیده بخود خرابی کرده است !!!

امروز سخت عصبی هستم نوشته هایم نیز نشان از این عصبانیت من میدهد . میلی ندارم وارد دنیای ادبیات شوم وبرای شما از فلسفه بگویم  همان آش رشته هم زاید است . تمام 
ثریا / اسپانیا / همان روز سه شنبه ......

آش رشته !

ثریا ایرانمنش « لب پرچین » اسپانیا -
------------------------------------------
 بلی تعجب نکنید  میخواهم آش رشته بپزم ! روز گذشته به دخترک گفتم سرراهت مقدار ی سبزی آش عبارت از فلان وبهمان بخر وبیاورد ! یک کیسه بزرگ سبزیجات ! به وبه چه تازه  میخواستی خام همه را بخوری ! ماهم به علف خوردن عادت داریم همیشه کنار سفره یک بشقاب ویا سبد سبزیجات قرار داشت ! گفتم ، داشت ، حالا ندارد ! .
همه شکمهارا صابون زدند که خوب  فردا آش رشته خواهیم خورد چون یک بسته رشته از هزار سال پیش درون گنجه خوابیده بود ! آنرا باز کردم ....بعله رشته چینی ماشینی اما با چه نقش ونگاری روی آن کاسه آش رشته با کشک ونعنا داغ وسیر داغ  به......به ....! 
سبزیجات را گذاشتم جلویم وای چه انبوهی حالا باید همه را پاک کنم  ...اوه پیازچه ! نه خره این تره فرنگی است که نگذاشتند بزرگ شود پیازچه کجا بوده !!!! اسقناج تازه !؟ اما کو آن سرقرمزش ؟ اینکه باهمان زباله های کیسه ای درون فریزها  فرقی ندارد ! گشنیز کو؟‌آها چهار  شاخه گشنیز بمبلغ چهار یورو !!!! کوفت بخوری .
جعفری  خوب باید این انبوه سبزجات  تازه رمیده وتازه رسیده را که شبیه سبزیجات  گذشته هاست پاک کنم . دوشیشه لوبیا ونخود پخته! اوف نه  خوب چاره نیست همین هست که هست آنهارا شستم چه کفی انگار درون حمام داشتند غسل جنابت میکردند !!!  خوب عدس ولپه وبرنج وغیره وسبزیجات رفتند درون دیگ  !!!! کو سبزیجات کو   همه آب شدند دیگ لبریز از یک مشت نخود ولوبیا وغیره به رنگ سبز درآن  چند ساقه داشتند شنا میکردند .......
خوب ! رویش را حسابی تزیین میکنم سیر که دارم بوی گند میدهد عیبی ندارد نعنارا هم خودم خشک کرده ام اما بوی نعنا نمیدهد ! زنک ! نو یادت رفته کجا زندگی میکنی ؟ توی این ده کوره برو خدارا شکر کن که فروشگاههای فرانسوی / آلمانی / انگلیسی   همه گونه مواد غذایی را دارند خوب آنها که در سر زمین گل وبلبل زندگی نکرده اند تا بفهمند اسنفاج باید سرش قرمز باشد آنها ترب را بجای شلغم میفروشند ! تازه شلغم هم پیدا کنی  مزه آب میدهد همه چیز را با آب یعنی با هورمون  بشکل اصلی میسازند مانند لباس وکفش وکیف  همه هم از چین وارد میشوند ! بیچاره ما داریم شبه عذا میخوریم نه خود غذا را باید صد بار خدای  بزرگ را سپاس بگویی که این شبه غذا همراه  باتوم ونیزه وتیر سپاه نیست وبنام زهرا وفاطمه وعلی اصغر کاردرا درون شکمت فرو نمیکنند ...... نگاهی به قابلمه لبریز ازآب بد رنگ انداختم وگفتم بهتر  است بروم بنویسم شاید حالم کمی بهتر شود .
نان یخ زده ودوباره باز شده !!!! خمیر  قهوه ! قهوه شکل شیکی پیدا کرده کف شده درون یک انگشتانه باید دستگاه جدیدراهم بخری وآن کف را سر بکشی ! شکر ! شکر بد است  / تخم مرغ؟ همه ساخت کارخانجات چینی / انگلیسی است  باید بروی زمین بخری مزرعه خودترا داشته باش ! آنهم غیر ممکن است در بعضی از کشورها منجمله انگلستان آقا لردی سیب زمینی را به ثبت رسانده بنام خودش بنا براین کسی حق ندارد درخانه اش سیب زمینی بکارد ! همه به ثبت رسیده اند تنها بدبخت تو هستی که هنوز به ثبت نرسیدی ........این روند ها باز مرا بیاد همان فیلم  وحشتناک ( سیلون گرین ) انداخت یاید منتظر روزی باشیم که از گوشت  همجنسانمان تغذیه کنیم .
خوب همه جا شلوغ وپلوغ است ماهم متاسفانه حضورمانرا گاهگاهی  اعلام میداریم !! امروز باز  برنامه آن پیر  را مرد تماشا میکردم ! خیر دست بردار نیست باز سر خر را کج کرده بود به آن  جوانانی که بهر روی دارند در حد خودشان مبارزه میکنند ! حسادت بد چیزی است همین بی تفاهمی وهمین حسادتها همین گفته های بیهوده مارا باین روز انداخت  همه مردم دنیا اتحاد واتفاق دارند ودست یگانگی بهم میدهند درهمین اسپانیا من واقعا برایشان احترام قائلم  ایکاش میتوانستیم یاد بگیریم اما بدبختی این است که از  بیخ وبن  خراب وویرانیم بیسوادی وبیشعوری وخاله زنک بازی در خانه های ما همیشه رواج داشته است . روز وروزگارتان خوش . خبر آش رشته دست پختم را به زودی خواهم داد! 

ثریا / اسپانیا / ۲۶نوامبر ۲۰۱۹ میلادی . ! 

دوشنبه، آذر ۰۴، ۱۳۹۸

بر چین !

ثریا ایرانمنش « لب پرچین » . اسپانیا !
------------------------------------------
شدزغمت خانه سودا دلم 
در طلبت رفت بهر جا دلم 

در طلب زهره رخ ماه رو
می نگرد جانب بالا دلم ......: شمس تبریز:

برای پیدا کردن معنی کامل یک لغت فارسی مجبور شدم به کتاب  لغتنامه ( َعمید ) رجوع کنم ! درصفحه اول کتاب چشمم به برگی سپید افتاد که فرستنده کتاب برایم نوشته بود :
نوشته بود که  ، تو لغتنامه را برای چه میخواهی ؟ تو یک کلامی  که باید ترا صدها هزار بار خواند وبردیده گذارد وبرلب وبوسید ! ؛ میم؛  آه ، مدتی به این کلمات خیره شدم  ومدتی به کتابهای دیگری که با صرف هزینه زیاد |آنهار ا برایم فرستاده بود ومن بی توجه وگیج حتی فکر نکرده بودم که حد اقل پول پست را برایش بفرستم ومیدانستم با چه تنگدستی و عسرتی زندگی میکند ! حال کجاست ؟ زیر هزار خروار خاک در کنار نوه اش برای ابد خفته . رواش شاد .

به بقیه کتابهایم نگریستم ، چه دوستان خوبی بودند وچه دوستان بهتری را دراین غربت سرا برایم فرستادند بی هیچ چشم داشتی  چشمم به یک کتاب قطور شعر افتاد که شاعری بی نام با اشعار بسیار زیبایی با خط خود آ|نرا نوشته با نقاشی ها ومینیاتورهایی که خود آنهار ا ترسیم کرده بود با نامه ای که هزاران بار مرا ستوده وباافتخار ! این هدیه ناقابل را برایم فرستاده بود آنهم از ـ شهر فرشتگان ) کتاب سنگین که تنها خدا میداند چه هزینه سنگین تری برای پست کردن آن متحمل شده  بود ! من اورا نمیشناختم گویا یکی از ارتشیان سابق بود که  اوقات خودرا به بطالت نگذرانید واین کتاب زیبا ونا یافتنی را  تنطیم کرد و  دراختیار  همه قرار داده بود .

امروز همه سیاسی شده ایم تنها از سیاست روز حرف میزنیم وتنها دنباله روی حرفهای مفت هستیم حرفهایی که خروارهای آن یک پنی هم ارزش ندارند .
آن مردان خوب  وبزرگ از دنیا رفتند وجایشانرا به پسر بچه های دیروزی که امروی کمی رشد کرده اند ، دادند حال هرکدام صاحب یک عقیده ویک سلیقه میباشند واگر کاری نداشته باشند یک کامپیوتر را جلوی رویشان میگذارند ومانند خاله خانباجی های  بیسواد دیگرانرا  رسوا میکنند وبقول خودشان ؛پرده دری؛! 
خوب روی بکجا کنم تا  موقعیت خودمرا فراموش نمایم ؟ رو به چه کسی  بکنم تا به او بگویم چگونه احساس میکنم کفتاری جلوی درخانه نشسته ودرانتظار خوردن پپکر من است  من اورا بچشم میبینم 
 روز گذشته به دنبال آثار تو رفتم !  کمی جستجو ترا یافتم ! نگاهت کردم  ! به تصویرت  ! نه ترا نیز مانند یک شئی گرانبها درون یک ویترین گذاشته ام وهر گاه دلم تنگ شود به آن مینگرم هیچ میلی ندارم بتو نزدیک شوم ویا ترا لمس کنم ویا ازبوی تو بهره ببرم درهمان ویترین جایت خوب است .

ترا که یک شیطان مجسم هستی با همه جست وخیزهایت با همه عهدهای دورغین وگفته های بی اساس وبی پایه ات اما من خنده هایترا دوست دارم / خشم ترا / وفریادهایترا که از روی بی پناهی به آسمان میرود  همهرا دوست دارم دیگر کسی نمانده از دوران گذشته همه رفته اند منهم باید بروم  تنها بقول آن شاعر بدبخت مجار که درسن سی سالگی از دنیا رفت  میل ندارم زیر یک ملافه کهنه دریک اطاق متروک وبد بودی بیمارستان جان بسپارم  میل دارم دریک نبرد بمیرم ویا مانند یکدرخت یک صائقه مرا ازپای درآورد مردن دربیمارستان کار من نیست کار بیماران مفلوک وبی دست وپاست کار انسانهای ضعیف وبیماران مسلول میباشد من با آن تکه گوشتی که درجان من جای خوش کرده درحال مبارزه هستم آنرا به دست دژخیمان اینجا ندادم که هردوی مارا به آن دنیا بفرستد آ|نرا نگاه داشتم باهم خواهیم مرد او درمن دفن خواهد شد ومن دریک آتش سوزی مهیب خاکستر میشوم شاید دود مرا از دوردستها احساس کنی وبگویی آ|ه !!!!!اوهم رفت ؟! .
درون همان ویترین خوشگلت بمان ومن هرگاه دلتنگ شدم ترا تماشا میکنم مانند یک عروسک زیبا که طبیعت بمن هدیه داده است  درضمیر ناخود آگاهم هرگاه ترا فریاد کنم ناگهان روی یک تکه سنگ هویدا میشوی . 
امروز را بتو اختصاص دادم وبه آنهایکه دوستشان میداشتم وهمه رفتند  نمیدانم شاید یکی دوتا از آن سرخها وکمونیستهایبکه با اشعارشان وگفته هایشان مرا وترا باین روزکشاندندهنوز  زنده باشند روزگذشته کتاب شعر یکی از آنهارا دورن سطل آشغال توالت انداختم ! شاعری که درفرانسه جای خوش کرده بود وبرای مردم ایران دل میسوزاند دکتر هم بود !!!  چه خوب است که شاعر نیستی  تنها خاطراتت رامینویسی وبرای خودت نگاه میداری مانند من ! من دفترهای زیادی  دارم که درون آنها اسرار ناگفته زیادی ثبت شده است برای آینده  هستند کسانی درمیان فامیل من که میتوانم آن دفتر هارا به |انها بسپارم تا آ|نهارا به چاپ برسانند  وفرهنگ پر بار  وبی رقیب قوم آریایی را نشان همگان بدهند  همه جهان بدانند که ما چند روی داریم وچند صد ماسک ! این نوشته های روزانه تنها برای مصرف روزانه  است وخرید یک لوله ماتیک یا یک کرم نیوا ویا یک پودر تالک نه بیشتر ! 

از دل تو در دل من نکته هاست 
وه  چه رهست از دل تو تا دلم 
در طلب گوهر گویای عشق 
موج زند موج  ُ چو دریا دلم 
پایان 
ثریا ایرانمنش  « لب پرچین » ۲۵ نوامبر ۲۰۱۹ میلادی . اسپانیا !.



شنبه، آذر ۰۲، ۱۳۹۸

راه عوضی

ثریا ایرانمنش « لب پرچین » اسپانیا !.
-------------------------------------------
 چه شد ؟ 
راه اشتباه بود 
  راه اشتباه رسیدن به یخبندان است 
ورسیدن به برف 
مفهوم دندان زدن به علفهای  گورستانهاست  
در قرن بیست ویکم !
--------
رفقا فریب خوردند  ، راه را عوضی رفتند ! تنها کار {بن سلمان} همین بود که به جیم الف کمک کرد وجنگهای خیابانی را به راه انداخت !  حال آن مردان سیاه پوست که بعنوان ایرانی در خیابانهای شهر راه میروند ویا آن زنان سیاه پوش  که تا انتهای بازداشتگاهها رفته اند  مشغول چیدن گلهای تازه شکفته  میباشند .
شهر شلوغ شده است  فروشگاهها غارت / ودیوانه ها لجام  گسیخته . ما ودیگران فریب خورده وسرگردان .

میان کتابهای قدیمی ورنگ ورورفته کتابی یافتم  بنام مشت آهنینن زندگی  ولادینیر ژاپوتینسکی / اسحاق شمیر ومناخین بگین ! 
برایم جالب است باید آنرا تا انتها بخوانم  وفرق بین صیهیونیزم  ویهودی را بدانم !! درحال حاضر همه چیز دردست آنهاست از رسانه ها تا غذای روزانه ونان ما  ! 
آرزو داشتم که دراین دنیا انسان  آزاد به دنیا میامد  ومانند حیوانات بدون ایجاد محفل ومسجد ودیرو کنیسا وکلیسا زندگیش  را ادامه میداد وسپس راحت سر ببالین مینهادبرای ابد میرفت  ، اما متاسفانه زندگی خیلی ها از همین راه دین وسیاست پر میشود وبا پوزش از شما خرهم زیاد است .

آیا کسی هارلم را میشناسد |؟ محله هارلم درآمریکا محله ای که گذر از \انجا دل شیر میخواست امروز محلات سر زمین من وما از هارلم وحشتاکتر شده است  وخوف ووحشت بیشتری در انسان ایجاد میکند .

هر برگی را که ورق میزنی یکی نشسته واظهار نظر میکند بی آنکه حقیقتی  پشت آن باشد  تنها سوگوارن شهرند   که بما میگویند چه در شهر ها چه میگذرد .

ای قهرمان بزرگ !!! دست خدا به همراهت   من به دنیال مردی شریف میروم  به چستجوی کسیکه میتواند تاج را کنار بگذارد وخاررا جایگزن تاج نماید .

بایدگفت ؛ خداحافظ ای سر زمین مادری ویا پدری ویا برادری وخواهری من  دراین چاه فرو میروم در همان زندان سلمان  اما قلبم همچنان مانند یک چشمه  بحای آب روان خون جاری مینماید .

من روحم را درهمان  چشمه سار پاک که از پشت  خانه ما میگذشت وزنان شهر لباسهایشانرا درآنجا میشستند ! جای گذاشته ام  دیگر هیچ حویباری وهیچ چشمه ای برای من آن زیبایی وصفا را ندارد حتی بزرگترین آبشارهای دنیا که ازآن وحشت دارم .
 بنا براین روح من دیگر متعلق بخودم نیست  . 
آه همان بیوه تنها  درجستجوی مردی که تاج افتخاررا برسرم بگذارد  نه بر سرمن بر سر زنان سر زمینم من نه محتاجم ونه واژگون بخت  من هنوز در جستجوی اویم  وامیدوار ! 
یک دلنوشته دریک  روز سر د پاییزی . خسته وخسته وبیحوصله 
۲۲ نوامبر ۲۰۱۹ میلادی / اسپانیا