شنبه، آذر ۰۲، ۱۳۹۸

راه عوضی

ثریا ایرانمنش « لب پرچین » اسپانیا !.
-------------------------------------------
 چه شد ؟ 
راه اشتباه بود 
  راه اشتباه رسیدن به یخبندان است 
ورسیدن به برف 
مفهوم دندان زدن به علفهای  گورستانهاست  
در قرن بیست ویکم !
--------
رفقا فریب خوردند  ، راه را عوضی رفتند ! تنها کار {بن سلمان} همین بود که به جیم الف کمک کرد وجنگهای خیابانی را به راه انداخت !  حال آن مردان سیاه پوست که بعنوان ایرانی در خیابانهای شهر راه میروند ویا آن زنان سیاه پوش  که تا انتهای بازداشتگاهها رفته اند  مشغول چیدن گلهای تازه شکفته  میباشند .
شهر شلوغ شده است  فروشگاهها غارت / ودیوانه ها لجام  گسیخته . ما ودیگران فریب خورده وسرگردان .

میان کتابهای قدیمی ورنگ ورورفته کتابی یافتم  بنام مشت آهنینن زندگی  ولادینیر ژاپوتینسکی / اسحاق شمیر ومناخین بگین ! 
برایم جالب است باید آنرا تا انتها بخوانم  وفرق بین صیهیونیزم  ویهودی را بدانم !! درحال حاضر همه چیز دردست آنهاست از رسانه ها تا غذای روزانه ونان ما  ! 
آرزو داشتم که دراین دنیا انسان  آزاد به دنیا میامد  ومانند حیوانات بدون ایجاد محفل ومسجد ودیرو کنیسا وکلیسا زندگیش  را ادامه میداد وسپس راحت سر ببالین مینهادبرای ابد میرفت  ، اما متاسفانه زندگی خیلی ها از همین راه دین وسیاست پر میشود وبا پوزش از شما خرهم زیاد است .

آیا کسی هارلم را میشناسد |؟ محله هارلم درآمریکا محله ای که گذر از \انجا دل شیر میخواست امروز محلات سر زمین من وما از هارلم وحشتاکتر شده است  وخوف ووحشت بیشتری در انسان ایجاد میکند .

هر برگی را که ورق میزنی یکی نشسته واظهار نظر میکند بی آنکه حقیقتی  پشت آن باشد  تنها سوگوارن شهرند   که بما میگویند چه در شهر ها چه میگذرد .

ای قهرمان بزرگ !!! دست خدا به همراهت   من به دنیال مردی شریف میروم  به چستجوی کسیکه میتواند تاج را کنار بگذارد وخاررا جایگزن تاج نماید .

بایدگفت ؛ خداحافظ ای سر زمین مادری ویا پدری ویا برادری وخواهری من  دراین چاه فرو میروم در همان زندان سلمان  اما قلبم همچنان مانند یک چشمه  بحای آب روان خون جاری مینماید .

من روحم را درهمان  چشمه سار پاک که از پشت  خانه ما میگذشت وزنان شهر لباسهایشانرا درآنجا میشستند ! جای گذاشته ام  دیگر هیچ حویباری وهیچ چشمه ای برای من آن زیبایی وصفا را ندارد حتی بزرگترین آبشارهای دنیا که ازآن وحشت دارم .
 بنا براین روح من دیگر متعلق بخودم نیست  . 
آه همان بیوه تنها  درجستجوی مردی که تاج افتخاررا برسرم بگذارد  نه بر سرمن بر سر زنان سر زمینم من نه محتاجم ونه واژگون بخت  من هنوز در جستجوی اویم  وامیدوار ! 
یک دلنوشته دریک  روز سر د پاییزی . خسته وخسته وبیحوصله 
۲۲ نوامبر ۲۰۱۹ میلادی / اسپانیا