دوشنبه، اسفند ۰۶، ۱۳۹۷

منصور بردار

ثریا ایرانمنش « لب پرچین » !

چون قلم دردست غداری بود 
لاجرم منصور برداری بود !

کتاب زیبا وخواندنی  که  چه بسا مقداری ازآ  ن نیز به زیر تیغ سانسور محتسبان شهر رفته بود ! شب گذشته به پایان رسید وچه خوب نقاشی شده بود وچه خوب یک یک آقایان محترم سرشکسته درراه انقلاب پرشور حسینی را در نام های مختلف ترسیم کرده بود از شاعران متملق وچاپلوسان درباری تا سرهنگان خیانتکار وتیمساران دزد وفاحشه های روی صحنه  هر چه بود باز ما درهمان زمان حافظ ودر گیر محتسبان بی فروغ  وبی شعور وحکومت دیکتاتوری همان گذشته  مییباشیم حال این دیکتاتور میتواند جایش را به یک دیکتاتوردیگری بدهد وطلبکار هم باشد که : 
من گفتم تنها یک شهروندم از از همان نوع هم میهنان !! ُ شمامرا به زور برتخت نشاندید حال بخورید !! وهمهرا ازدم تیغ بی دریغ بگذارند اگر هم خودش نکند محتسبان وسرهنگان وتیمساران وسر لشکرها وپادوهایش این عمل را بجای اوانجام  خواهند داد  درحال حاضر « شاه » ماهی برایش مبلغ خوبی است با آن لاشه بو گرفته روی صحنه کازینو برای اربابش  یار گیری میکند !! این سرنوشت ما ایرانیان است بین دو سنگ آسیاب ! یا شاه / یا رهبر  / حد وسط نیست ! جمهوری ؟ ا زنوع ضیاء الحق بر پاکستان نه بیشتر سر دلمانرا میگیرد ورو دل میکنیم واربابان را دچار دردسر .

بر هنر مند از اوباش  گرجفایی بر سد 
تا دل خویش نیازارد و درهم نشود 

سنگ بد گهر  اگرکاسه زرین شکند 
قیمت سنگ  نیفزاید  وزر کم نشود .....« شیخ سعدی » 
وخوب است که ما این شاعران وبزرگان ونویسندگان ومترجمان !!! زبر دستی داشته  وداریم  واین روزگارمان میباشد ما ملت افیونی ومعتاد همان  به که درزیر سایه دیگری شب را به رو زرسانده ته سفره ها را نشخوار کنیم .

اخبار در سه دقیقه خلاصه شد : جشن بی شکوه اسکار / کشته شدن وله شدن وآتش گرفتن مردم بیگناه وگرسنه در ونزوپلا بخاطر لج بازی یک دیکتاتور قلدر و هوای طوفانی وبادی بارانی وابری وآفتابی ! امروز !
خوب  رفیق صدام هم به شاه مرحوم همین توصیه را کرده بود ! برادر ! تانکها وارتش وتفنگدارانرا بخیابان بفرست ُ امروز یک میلیون تلف شوند بهتر است که فردا درنبود تو میلیونها انسان بیگناه جان بدهند !! وآن مرحوم صادقانه جواب داد که من  ُ میل ندارم تخت وتاج خودرا روی خون دیگران بنا کنم ! بعد از انقلاب  ترتیب صدام را هم دادند !!! حد اقل آن عراقی بدبخت گرسنه تکه نانی وخیابانی داشت امروز همه دردست قاچاچیان اسلام ناب محمدی آنهم ا زنوع شیعه اثی عشری خالص ! درقانون جدید هم نوشته شده که حاکم باید حتما مسلمان باشد ! خوب نیم پهلوی مسلمان ونوه ونتیجه  یک ملای شپشوی قدیمی که کسی اورا ببازی نمیگرفت .(البته ازطرف مادربزرگ محترمشان) 

دیگر  خبری مهمی نبود ! نه ُ دنیا درامن وامان است وما آدمهای نمک نشناس از اینکه
مجبوریم پای مرغ وموش وسگ وگربه بخوریم وگوشتهارا برای |آنها نگاه داریم بیهوده مانند سگ واق واق میکنیم  حمایت حیوانات !!! حمایت از طبیعت !!! حمایت از کشت وزرع !!! حمایت ازمرغهای تخم گذار !!! بهتر است همان تخم مرغ های ساخت چین را بخوریم بقیه زیر حمایت حامیان میباشند .

عجب است که باوجودت  که وجود من بماند 
تو به گفتن اندر آیی ومرا سحن بماند 

چهل سال  از این قله امواج  بالا رفتن ودیدن ُ بر صلیب تماشاگر خیانتها  وعشق های واهی  وملتی اسیر ودل بستنهای دروغین  ُ چهل سال  چه دلها شکستن  وگسستن وگذاشتن ورفتن  ، چهل سال  هزاران اشنایان  افسوس کنان  ا زمدار خود بیرون رانده شدن  وما درسر چهارراه  هرزه شهر  ایستاده روزها وشبهارا میشماریم  تا دوباره آهنگی برخیزد وسرودی وساقی ومی وشرابی حال درخلوت مینوشند میکنند! ما درانتظار آنیم که درانظار انجام دهیم دیگر گوشهایمان  از این آهنگهای تکراری رو به کری میرود  باید دیگر مشغول نوشتن سفرنامه شویم  وبنویسم که چهل سال  شاهد مرگ چه دلیرانی بودیم  وسکوتمان با بغض گره خورد  واز شبگرد شبها ترسیدیم  وصبح کاسه گدایی را به دست گرفتیم  تا دولتهایی که هستی مارا به تاراج میبرند ونوش جان میکنند سکه ای درون |ان کاسه بیاندازند تا ما گرسنه نمانیم  |آهسته گام برداریم که مبادا غنچه های بر شاخه نو دمیده وکودکان حرامزاده  درکابوس تلخ خود خوابشان آشفته شود . پایان 
ثریا ایرانمنش « لب پرچین » اسپانیا / به روز شده در ۲۵ فوریه ۲۰۱۹ میلادی !

یکشنبه، اسفند ۰۵، ۱۳۹۷

قوقونوس !!!

ثریا ایرانمنش « لب پرچین » !

روی تو کس ندیده وهزارت رقیب هست 
در غنچه   هنوز وصدت عندلیب هست 

گرآمدم بکوی تو چندان غریب نیست 
چو من دراین دیار هزاران غریب هست .......:.حضرت حافظ شیرازی ؛

روز گذشته با شدتی وصف ناشدنی افتادم به جان باغچه علفهای هرزه وخود رو آنچنان ریشه درخاک دوانیده بودند که تنها رستم دستان میبایست آنهارا از ریشه  بیرون بکشد  اما ....من کشیدم باغچه را صاف کردم تمیز کردم ودردلم این آرزو موج میز د که ایکاش میتوانستم با همین  بیلچه کوچک باغچه ایرانرا نیز تمیز کنم وریشه وبنیاد این خوکهارا از بیخ وبن از بین ببرم باغچه را سم پاشی کنم  .....اما تنها یک رویا بود وبس ، حال حضرت والایتعهدی که هرروز میهمان سفره ای میباشند این بار سفره پهن تری گشاده اند ! باز همان رفقای دزد سابق وفاحشه های سیاسی  آنهم زیر نام یک مرغ بلند پرواز أتش زا بنام قوقونس !!! یک افسانه ُ یک قصه ! چه کسی ؟ با هیکل یکصد تنی حال میخواهد دون کیش وار به سراغ  آسیابهای کهنه برود آیا دیگر چیزی باقی مانده ؟ تو که خود شریک دزد ورفیق قافله ای  خیال میکنی مردم دراز گوشند ؟! نه !نسل جوان دیگر فریب نخواهند خورد . 
امروز بجای  آن علفهای هرزه باز کاکتوسی که هر روز بزرگتر میشود وروزی تنها یک برگ بود حال چندین زایش انجام داده وهمه باغچه را فرا گرفته بود بجای آن علفهای هرزه کاشتم یکی را هم بنام کسی که اورا ناجی میدانم وبخودم مربوط است .
حال باید بفکر خرید گلهای بهاری بود هوای عالی بهاری ونفس کشیدن عادی ..... ومن ذره ذره دارم کتاب  ایرج خان پزشکزاد را میخوانم تا تمام نشود عجب کنایه زده تک تک آدمهارا میشود از میان |انها بیرون کشید عریان کرد وشناخت درکنار این کتاب شب گذشته نیز کتاب دیگری بافتم نویسنده آن یک افغانی است آنرا گذاشتم برای مرحله بعد . کتاب خوب است بهترین دوست ویاور درهر موقعیت است باز فرصت را غنیمت میشمارم واز آن دوست نازنیم که مهربانیش بی حساب وپر ارزش است سپاسگذاری میکنم در طی این  سالهای غربت تنها مونس ویار ویاورم او بود در سکوت با آن چشمان \ابی غمگین وآن خنده ای شیرین که همیشه بر لبان او خوابیده است  هیچگاه ازکسی بد نگفته وهیچگاه کسی را نرنجانده تنها شنونده بوده است وبس . بودنش برای من یک نعمت بزرگ است دراین خاکدان غربت .
بهر روی شب گذشته باز چراغ گوشی روشن شد وبه صدا درآمد میدانستم چه کسی است ِ منتظرش بودم  سخت پریشان احوال درعین حال باز به گفتگویش ادامه داد معلوم است مطالعه زیاد میکند باطری گوشیم تمام شد وبقیه راامروز صبح گوش دادم وبرایش کامنتی گذاشتم و خودش بهتر میداند از آ ن حروف بهتر  میخواند ا.و جانشرا به ودیعه گذاشته نه مالی دارد نه منالی ونه پشتوانه ای مانند خود من دریا دلی است با سری نترس شاید همین امر مرا باو نزدیک کرد  . 
بهر روی این آخرین  نمایش حضرت ولایتعهدی هم حتما با شکست روبرو خواهد شد مش قاسم هنوز زنده است ودرایران کسانی هستند که ابدا به او وخانواده اش اهمیتی نمیدهند برایشان بی تفاوت است آنها آزادی وسر فرازی ملت خودشانرا میخواهند نه ایران تکه تکه شده وتجزیه شده را واین قوقونوس !! درکنارهمان تجزیه طلبان فرانسه ؟ آلمان / آمریکا ست لعنت براو .مانندعقب افتاده ها هرکسی اورا بغل میکند اوهم سر ش را روی شانه طرف میگذارد از این اطاق به آن  اطاق میپرد مانند یک میمون بازی و  شادی میکند / بیضه مالان هم دستمال به دست دور را گرفته اند  نه برایش مهم است که مقبره پدرش را نماد توریستی ساخته اند ونه برایش مهم  است که پدر بزرگش چه جانفشانی کر دتا این ملت بیسواد را بحود آورد  حال این میرود تا بنیاد هستی را  ازریشه وبیخ وبن بکند . دلم برای همسر وفرزندانش میسوزد ! بهر روی از من وما گذشت نسل جوان راه خودش را یافته وتنها باید اورا هشیار تر ساخت ازخواب افیون وسکس بیدارنمود . غربت وغربت نشینی چندان زیبا وفریبا نیست من هنوز آن شال نماد زرتشی را بر روی لباسهایم میپوشانم  بسبک وسیاق همان زرتشیها سفید را بر رنگهای دیگر ترجیح میدهم وهنوز نماد فروهر  روی رف اطاقم نشسته است حال میروم تا سبزه ای برای نوروز وجشن بهاری بکارم واز ایزد توانا بخواهم که شر شیطان را از سر زمین اجدادی من هر چه زودتر گم کند اهورا مزدا را بجای اهریمن بنشاند دوبار شعر وشاهد وموسیقی به ترنم دربیاید وملتی سر شار از خوشی وشادی برای شادی درخیابانها برقصند نه درصف خرید موش مرده ولاشه سگ وگربه وپاچه الاغ
آنروز فرا خواهد رسید اگر کمی هشیاری بخرج دهیم . \یایان 

آتجا که مکر صومعه جلوه میدهند  
ناقوس دیر راهب و نام صلیب هست 
عاشق که شد که یار بحالش نظر نکرد 
ای خواجه دردنیست وگرنه  طبیب هست 
فریاد حافظ  این همه  آخر بهرزه نیست 
همه قصه غریب  وحدیثی عجیب هست 
---- 
ثریا ایرانمنش « لب پرچین » / اسپانیا / به روز شده یکشنبه ۲۴ فوریه ۲۰۱۹میلادی ...

شنبه، اسفند ۰۴، ۱۳۹۷

سرود ملی

ای ایران / ای مرزپرگهر 
ای خاکت  سرچشمه هنر 
دورازتو اندیشه بدان 
پاینده مانی وجاودان 

ای دشمن ار تو سنگ خاره ای من آهنم 
جانم من فدای خاک پاک میهنم 
مهر تو و چون پیشه ام / دورازتو نیست اندیشه ام 
 درراه تو ، کی ارزشی دارداین جان ما 
پاینده باد خاک ایران ما........حسین گل گلاب 

خام عالم بر سر شاهزاده ما بکنند که مانند یک کامیون صد تنی وسط جاده ایستاد تا همه چیزمارا به یغما بردند از خاک / آب / زمین / کشت وزرع / سر انجام جزیره قشم وکیش وحال سرود ما شد سرودمنحوس اما حسین امام زمان منحوس با چهره های کریه اربابان عمامه /
سرود مارا هم به یغما بردند / پرچم را بردند ؟ زبانمانرا هم بردند حال حضرت والای شاهزاده یا حرام زاده  ازچه رونمایی کرده ای ؟ از داده ها ؟ ورونما گرفتی برای دادنها ؟ خاک عالم بر سرت بکنند .....

ایکاش ترا بجای برادرت کشته بودند حداقل امید مردم به سوی دیگری ماطوف میشد  .گریه میکنم . میگریم برایت ای سرز مین ازدست رفته آنهم به دست خودی کسی که باید حافظ منافع باشد دمرو خوابید تا اعراب بدوی باو تجاوزکنند درعوض سکه طلا  باو بدهند تا گوشت بره بریان بخورد !

یاری اندر کس نمیبینم  یاران چه شد
دوستی کی آخر |آمد  دوستداران راچه شد 
آب حیوان تیره گون گشت خضر فرخ پی کجاست 
گل بگشت  از رنگ خود باد بهاران را چه شد 

کس نمیگوید  که یاری داشت  حق دوستی 
حق شناسان را چه حال  افتاد  یاران را چه شد؟
شهر یاران بود  وخاک مهربانان این دیار 
مهربانی کی سر آمد  شهریاران را چه شد 

لعلی از کان مروت  بر نیامد  سالهاست 
تابش خورشید وسعی باد وباران را چه شد 
گوی توفیق  وکرامت درمیان افکنده اند 
 کس به میدان درنمیاید  سوران را چه شد 

صد هزاران  گل شکفت وبانگ مرغی بر نخاست 
عندلیبان را چه پیش آمد  هزاران ر ا چه شد
زهره سازی خوش نمی سازد  مگر عودش بسوخت 
کس ندارد  ذوق مستی  میگساران را چه شد
حافظ اسرار الهی  کس نمیداند ، خموش 
از که میپرسی که دور  روزگاران را چه شد ؟
-------
دیگر هیچ !
ثریا ایرانمنش « لب پرچین » ! اسپانیا . 

جوک گوشت !

ثریا ایرانمنش « لب پرچین » ! / اسپانیا 

--------------------------------------------------
بابا ، گوشت نخورید ! نمیمیرید که  خوبه گوشت سگ وخر والاغ وموش و هر چی لاشه بوگندوی صادراتی برایتون میرسه بخورین . ببینید خانم بهنوش بختیاری ماشاءالله هزارا ماشاءالله با آن باسن وکون وکپل بزرگشان کی گوشت  خورند کاهورو یخ میزنند میخورند شما هم خوب به ایشان تاسی کنید ملت نمک نشناس ! وا ! چتونه؟ ! منتظر نبودین منم از این حرفا بزنم ؟ خوب اینطور باید به شما ملت قدر ناشناس ونمک نشنناس وخر ومارمورلک حرف زد ...وا؟ چتونه ؟ .

مگه نمبینین  که سلبریتیهای خریداری شده درخلوت لنگ بوقلمون به نیش میکشند بعد میان توی دوربین میگند که گوشت اخه .اخ  بده فاسده نقرس میگیرین ! وا! منتتظر نبودین من اینطوری باهاتو حرف بزنم ؟ 
ما ملت اصلا ازروز اول گیاه خوار وسبزی خوار بودیم همین سبزی که دم عید سبزمیکنیم تا وقتی رشد بکنه ما مرتب نیشگاش میکنیم ببیینم کی بلند میشه مثل خر اونو یک لقمه کنیم  اصلا چرا راه دور میری همین سبزی پلو باکوکو میشه بقول اون  زن ارمنی کوکو پلو خوب بستونه دیگه ! وا؟ چرا اینجوری بمن نیگاه میکنین؟؟ 
جونم واسطوتن بگه  صداق هدایت هم علف خور بود دیدی چقدر معروف شد ؟ منم علفحورم اما نه هرعلف هرزه ای  من خوب علف رو انتخاب میکنم  تمیز میشورم ضد عفونی میکنم بعد نوش جون میکنم .
از ازل واول ما ملت علفخوار بودیم برای همینه  که مثل گوشفند دنبال هر بو گندویی راه میفیتم وبع بع میکنیم  . 
------------
قسمت بعدی ! 
در مطلبی  که امروز دریکی از سایتهای معروفه خواندم مطلبی به قلم علی میر فطروس بود که من به ایشان کمی اردات دارم مربوط به رابطه صادق هدایت ومهر ومحبت بی از اندازه او به مرحوم دکتر بقایی کرمانی  که ازیاران مصدق بود بعد دید که مصدق نوکر خریداری شده است جدا شد خودش رفت حزب دیگری را بنا نهاد که اورا هم متهم به خیانت وجنایت کردند بیچاره مرد محترمی بود از بستگان ما بود شش سال  با بدرالاسادات دختر وکیل الملک زندگی کرد هر شش سال باهم قهر بودند واز طریق یادداشت بهم پیغام میداند مثلا دکتر بقایی مینوشت :
خانم بدرالسادات خانم  میشه به خدمتگار بگید چمدان منو حاضر کنه عازم سفرم ؟! 
خانم هم درجواب مینوشت « 
جناب دکتر  خرجی را به خدمتکار بده  چشم روی چشمم ! شش سال زندگی آنها باین طریق گذشت دکتر درگیر دانشگاه وکارهای سیاسی بود بدری خانم هم در فکر طلاق  بعد هم با یکی از  یا دون ژوانهای فامیل عروسی کرد نمیدانم چند بچه به دنیا \اورد وبعد هم به رحمت خدا رفت  زن کوتاه قد سفید رو وهمیشه خندان خدایش رحمت کند !
اما دکتر بقایی سخت سرگرم تدریس دردانشگاه وگذراندن وقت با رفقا درکافه فردوس پاتوق همه رفقای ساسمدار وشاعر ونویسنده .وغیره  . دکتر مظفر بقایی هم رفت همه انسانهای خوب رفتند کسی از او یادی نکرد اما مصدق السلطنه !!! نوکر خریدار شده  ارباب  هنوز تا هنوز است تاج سر بعضی از این سیاستمداران  فسیل شده است . ما  یعنی من آن روزها خیلی کوچولو بودم  بمن لقب عروسک داده بودند مثلا دربغل دکتر بقایی مثل یک عروسک توی دست یک مرد بزرگ بودم  بچه نداشتند هروقت به خانه آنها  میرفتیم من عزیز کرده بودم !!!! امروز از پله های شصتم هم گذشتم وارد دنیای بزرگان شدم بزرگانی که تنها هم سن منند نه بزرگان قوم !!!  همه چیز درکنج حافظه ام باقیمانده  که خوب دیگر برای باز گو کردنش اینجا جایش نیست .
خوب اینهم انشای امروز ما  تا روزهای بعد شمارا به دست قصابان جمهوری افلاسی میسپاریم مواظب باشید سرود ملی راهم مانند جزیره کیش دارند سگ خورمیکنند وشه زاده رونمایی میفرمایند لابد رونما گرفته اند که رونمایی فرموده اند  شما باشید وشه زادهتان ! مانیستیم . پایان / ثریا / اسپانیا / شنبه ۲۳ فوریه ۲۰۱۹ میلادی  بقیه اش بمن مربوط نیست ....وا ؟ چتونه؟ ؟! 

جمعه، اسفند ۰۳، ۱۳۹۷

امیر مبارزالدین !

ثریا ایرانمنش « لب پرچین » !

سعدیا  هر دست که دست دهد -  بر سر زلف دوستان آویز 
دشمنان  را به حال خود بگذار  -  تا قیامت  کنند  رستاخیز 


چند عدد کتابی را که درایران به چاپ قانونی !! رسیده بود  از دوستی بعنوان امانت گرفتم تا سرم را گرم کنم واز دنیای کثیف تو بگو /من گفتم/ او خواهد گفت  بیرون بیایم !  در میان  \این کتب  البته چند عدد نیز متعلق به جناب مسعود بهنود نویسنده / مترجم وتحلیل گری معلق سیاسی ونوکر وپسر خوانده علمای اعالم نیز وجو دارد که باهتمام خیلی ها!!! در ایران به چاپ رسیده است / وامروز صبح دراخبار دیدم جناب پدرو سانچز نخست وزیر ما نیز کتابی را به بازا عرضه کرده وعکس خودرا زینت بخش آن تموه است   فکر کردم به زودی باید به دنبال این کتاب بروم ویا بخواهم  کسی |آ نرا بمن هدیه بدهد !! ودراین افکار غوطه میخوردم وبا خود  اندیشیدم که اگر جناب امیرعباس خان فخر آور  نیز بجای عکس آ|ن منحوس عکس زیبایی خودرا میگذاشتند چه بسا امروز این کتاب به چاپ صدم هم رسیده بود !!

بهر روی درمیان این کتابها کتابی نیز از جناب ایرج پزشکزاد نویسنده بزرگ داییجان ناپلئون وسایر کتابهای خوب ایشان وترجمه هایشان این یکی زیر نام « حافظ پند نشنو»  شاهکاری است  بسیار شیرین ودر عین طنز  بسیار ی زیبا  داستان انقلاب ومردان امروزی را به تحریر کشیده اند واشارات وگفته های ایشان در باره مردان گذشته وحال  بسیار جالب وخواندنی است . غزلیاتی که به دست مردان بیخدا  بعنوان غزلهای مطرود از میان آ ن اشعار مسیحایی شاعر شیرین سخن وبی نظیر ما بیرون  کشیده شده  میتوان دراین کتاب یافت .
طنز بسیار زیبا وشیرینی است که تمام شب خواب را از چشمان من گرفت واین تیتر امیر مبارزالدین را نیز از همین کتاب به عاریت گرفتم .

من کتاب « رفیق  آیت الله » را تکه تکه خواندم  قطعاتی را به زبان فارسی وقطعاتی را به زبان انگلیسی اما اصل کتاب را ندارم وظاهرا دراین کنج دهکده هم کتابفروشی نیست تنها چند مجله فروشی وروزنامه وورق پاره های مجانی وشیرینی آبنبات  لوزم التحریر بفروش میرسد  از کتاب وکتابخانه خبری نیست مگر سری  به شهر بزنم ویا درتاتر در یک قفسه کوچک کتابهای دست دوم را بیابم به زبانهای مختلف ! اما نه به زیبایی وبیان  شیرین فارسی .  همت  آن دوست نازنین که عمرش دراز باد  این کتابهارا برای امانت دریک کیسه بزرگ برایم فرستاد . با سپاس .

بهر روی دراین فکرم که آیا این امیر مبارزالدین سر انجام خواهد توانست به آرزویش برسد روز گذشته درحین رانندگی وصحبت با چند نفر اورا بسیار خسته / عصبی وچشمانی پر اشگ دیدم که فورا آنهارا پنهان ساخت وزیر لب سرودم  که : 
نمیدانی ُ نمیدانی وقتی چشمات پر اشکه  / چه خرابه / چه خرابه -- مثل اشعار مسیحایی حافظ  پر آبه  یک شرابه  !!!!

در توییترش یک کشنی نوح با انبوهی از حیوانات بنام اپوزسیون گذاشت به راستی شاهکاری است بسیار گویا ودرست .
جز درد نیست  درمان آنجا  که درد باشد 
کز پرده های غیبش شد آشکار مارا

تا دردی مرد را دربرنگیرد هیچگاه اشکی برچشمانش نمینشیند  او دارد به دنبال فلسفه ای میگردد  که دین را از سیاست جدا سازد واین با قانون منحوس قدیمی وکهنه اساسی مشروطه ما جور درنمی آید آقایان واهمه دارند پاهایشان را از این چهار چوب بیرون بگذارند میترسند دردریای ناتوانی غرق شوند  وجستجو دردی است  پایان ناپذیر  بی آنکه درپی درمان باشی .جستجو در پی معرفت وبزرگی امروز در بین این آدمها کاری بس دشوار است دریک  کلیب یوتیوبی دید م خبرنگاری از زنان  ومردان جوان میپرسد شما برای ارضای خود چه میکنید ؟  قد وقامت آلت تناسلی برایتان مهم است یا طولانی بودن مدت  آن !!! این فرهنگ هلاکویی ماست !!! حال من بروم مثلا از فسفه پراگماتیسم  وشیوه دردهای موضعی  اجتماعی بنویسم ؟! خنده داراست / زنی عریان  با دهان وزبانی واضح وباز در آلمان کتابی در باره سکس نوشته که بارها به چا پ رسیده ومردان وزنان زیادی به دنبال اویند حتی مردان افغانی / چینی/ پاکستانی وهندی همه را به تختخواب خود دعوت کرده است ! برایشان زیره پلو  و کوکوی سبزی میپزد وسپس به رختخواب میروند !

نه ما شکست نخواهیم خورد  درخود یقینی داریم ونیروی کافی  دیگر به دنبال ماجرا جویی نخواهیم رفت  این در مرحله نخست |ازمایش است دوستان ما درسر زمینمان  در سایه راه میروند اعلب آنها دردهات اطراف میباشند  ما درجستجوی یک معرفت  ودارویی برای  دردهای آنها  داریم  درد آنها یک درد موضعی نیست یک دردجانی وحقیقی است  حال این صفحه مرا بلاک کنند  جای دیگری دارم که درز بدهم ! روزنه های  بسیاری را گشاد کرده ام .
چنان پر شد فضای سینه از دوست 
که مکر خویش گم شد از ضمیرم 
و.......
مرا با همه عیب این هنر بحمدالله 
که سر فرو نکند همتم  به هرجایی.......شیخ سعدی 
پایان 
« لب پرچین » ! ثریا ایرانمنش / اسپانیا / 22-02-2019 میلادی با پوزش/ امروز سوم اسفند میباشد ! 





پنجشنبه، اسفند ۰۲، ۱۳۹۷

زنده بگور

ثریا ایرانمنش « لب پرچین » !

سالروز تولدت  مبارک باد !
چشمان زیبا ومهربانی داشتی  ُ بیهوده میگفتند که باید ا زچشمان تو ترسید ، 
متاسفانه من ترا ندیدم اما در دوران  جوانت زیستم وامروز شاهد بر باد دادن آنچه را که تو وپسر جوانت ساختی به دست نواده ات میبینم . کاری از دستم ساخته نیست نه ازدستهای کوچک وخالی من وونه از دستان بزرگ پر قدرت . 
یک لوطی / یک گنده لات  ناگهان سر از پشت مهرهای  کازینو ها درآورد وحال میل دارد دنیایی را بسازد که تنها برای میلیونر ها وسر مایه داران است نه برای بقیه   ،بقیه را باید دورریخت وبه دریا انداخت تا غزق شوند ! بین دنیای  کمونیستی وسر مایه داری یک حد میانگین بوجود آمد که نامش سوسیالیزم بود خیلی ها بطرف این ایده ولوژی رفتند وجذب آن شدند حد اقل کاری که کرد میانه را گرفت حال این جناب گنده لات میل دارد این فاصله را بهم بزند  وچون برق درتاریکی ناگهان میدرخشد وفرمان میدهد  به ناچار درب خانه هایمانرا بسته ایم  دروپنجره را نیز با رنگ تاریک کرده ایم مانند موش کور در یک سوراخ بیرون میپریم غذایی آماده میکنیم ودوباره به سوراخ میخزیم . 
امروز اعراب بدوی صاحب جلال جبروت شدند |انهم از دولت سر نادانی وبی خردی مردم نادان ما  ونواده تو نیز دست دردست آنها گذاشت یعینی تجزیه کردن  ایران بزرگ .

خرد نام آن کس به خاک افکند  / که خود خود اندر هلاک افکند ....شیخ سعدی 

واین شه زاده خود بادست خود درمیان عده ای کور مادر زاد وشیاد خودرا به دست دشمن سپرد .
حال یکی پیدا شده که میگوید نواده توست اما مرتب برایمان حدیث وافسانه میخواند مانند یک قصه گوی خوب وخوشزبان مدتی اورا دنبال کردیم که شاید بجنبد اما او هم  پاهایش در مرز میلیونرشدن
 میخکوب شده است .

حال دیگر میلی نمی بینم که درب وپنجهرهار ابه روی خار وخاشاک باز کنم  ودیگر درانتظار هیچ جیز نیستم  دیگر مانند تو مگر مادر دهر بزاید  شاید |آنگاه بتوانم  به آو آفرین بگویم ُ واورا به دورن خانه خویش دعوت کنم .
حال باید بر زندگان گریست وبوسه بر گور آنها زد  آنهاییکه هنوز خیال میکنند بزرگند  وهنوز زنده اند  نه ! مردگانی بیش نیستند .
امروز هر گروهی  خودرا چند تن کس میشمارد  وبزرگ میسازد حقیرند ناچیزند  تنها بر گور مردههایشان صلوات میفرستند .
به دنبال شهرتند  وشهوت  خودشان  تبدیل به یک گور شده اند  اینها این بزرگان زورکی  که از درک بزرگی بکلی  فارغند . کورانی هستند که باعصای دیگری راه میروند . 
تو نیستی تا ویرانی خاکت را ببینی و\آنهمه رنجی را که کشیدی چه کم ماندی و کم زیستی  وزود رفتی دیگر نمیتوان بگوش آن بازمانده  سرود  حقیقت را خواند  هرچقدر صدایمانرا بلند کنیم او هم کر است هم کور  ما نمیتوانیم اورا بر حضر از  طوفانی که درراهش کاشته اند  ، باز داریم  . او حتی ترا ونام ترا از یاد برده است ودر زمانی که اقتضا بکند ترا قلدر مینمامد  / او نمیداند احترام یعنی چه /   پایان 
ثریا ایرانمنش « لب پرچین » /اسپانیا / 21- 02- 209  میلادی برابر با سوم اسفند ماه سالروز تولد تو !