ثریا ایرانمنش « لب پرچین » !
سعدیا هر دست که دست دهد - بر سر زلف دوستان آویز
دشمنان را به حال خود بگذار - تا قیامت کنند رستاخیز
چند عدد کتابی را که درایران به چاپ قانونی !! رسیده بود از دوستی بعنوان امانت گرفتم تا سرم را گرم کنم واز دنیای کثیف تو بگو /من گفتم/ او خواهد گفت بیرون بیایم ! در میان \این کتب البته چند عدد نیز متعلق به جناب مسعود بهنود نویسنده / مترجم وتحلیل گری معلق سیاسی ونوکر وپسر خوانده علمای اعالم نیز وجو دارد که باهتمام خیلی ها!!! در ایران به چاپ رسیده است / وامروز صبح دراخبار دیدم جناب پدرو سانچز نخست وزیر ما نیز کتابی را به بازا عرضه کرده وعکس خودرا زینت بخش آن تموه است فکر کردم به زودی باید به دنبال این کتاب بروم ویا بخواهم کسی |آ نرا بمن هدیه بدهد !! ودراین افکار غوطه میخوردم وبا خود اندیشیدم که اگر جناب امیرعباس خان فخر آور نیز بجای عکس آ|ن منحوس عکس زیبایی خودرا میگذاشتند چه بسا امروز این کتاب به چاپ صدم هم رسیده بود !!
بهر روی درمیان این کتابها کتابی نیز از جناب ایرج پزشکزاد نویسنده بزرگ داییجان ناپلئون وسایر کتابهای خوب ایشان وترجمه هایشان این یکی زیر نام « حافظ پند نشنو» شاهکاری است بسیار شیرین ودر عین طنز بسیار ی زیبا داستان انقلاب ومردان امروزی را به تحریر کشیده اند واشارات وگفته های ایشان در باره مردان گذشته وحال بسیار جالب وخواندنی است . غزلیاتی که به دست مردان بیخدا بعنوان غزلهای مطرود از میان آ ن اشعار مسیحایی شاعر شیرین سخن وبی نظیر ما بیرون کشیده شده میتوان دراین کتاب یافت .
طنز بسیار زیبا وشیرینی است که تمام شب خواب را از چشمان من گرفت واین تیتر امیر مبارزالدین را نیز از همین کتاب به عاریت گرفتم .
من کتاب « رفیق آیت الله » را تکه تکه خواندم قطعاتی را به زبان فارسی وقطعاتی را به زبان انگلیسی اما اصل کتاب را ندارم وظاهرا دراین کنج دهکده هم کتابفروشی نیست تنها چند مجله فروشی وروزنامه وورق پاره های مجانی وشیرینی آبنبات لوزم التحریر بفروش میرسد از کتاب وکتابخانه خبری نیست مگر سری به شهر بزنم ویا درتاتر در یک قفسه کوچک کتابهای دست دوم را بیابم به زبانهای مختلف ! اما نه به زیبایی وبیان شیرین فارسی . همت آن دوست نازنین که عمرش دراز باد این کتابهارا برای امانت دریک کیسه بزرگ برایم فرستاد . با سپاس .
بهر روی دراین فکرم که آیا این امیر مبارزالدین سر انجام خواهد توانست به آرزویش برسد روز گذشته درحین رانندگی وصحبت با چند نفر اورا بسیار خسته / عصبی وچشمانی پر اشگ دیدم که فورا آنهارا پنهان ساخت وزیر لب سرودم که :
نمیدانی ُ نمیدانی وقتی چشمات پر اشکه / چه خرابه / چه خرابه -- مثل اشعار مسیحایی حافظ پر آبه یک شرابه !!!!
در توییترش یک کشنی نوح با انبوهی از حیوانات بنام اپوزسیون گذاشت به راستی شاهکاری است بسیار گویا ودرست .
جز درد نیست درمان آنجا که درد باشد
کز پرده های غیبش شد آشکار مارا
تا دردی مرد را دربرنگیرد هیچگاه اشکی برچشمانش نمینشیند او دارد به دنبال فلسفه ای میگردد که دین را از سیاست جدا سازد واین با قانون منحوس قدیمی وکهنه اساسی مشروطه ما جور درنمی آید آقایان واهمه دارند پاهایشان را از این چهار چوب بیرون بگذارند میترسند دردریای ناتوانی غرق شوند وجستجو دردی است پایان ناپذیر بی آنکه درپی درمان باشی .جستجو در پی معرفت وبزرگی امروز در بین این آدمها کاری بس دشوار است دریک کلیب یوتیوبی دید م خبرنگاری از زنان ومردان جوان میپرسد شما برای ارضای خود چه میکنید ؟ قد وقامت آلت تناسلی برایتان مهم است یا طولانی بودن مدت آن !!! این فرهنگ هلاکویی ماست !!! حال من بروم مثلا از فسفه پراگماتیسم وشیوه دردهای موضعی اجتماعی بنویسم ؟! خنده داراست / زنی عریان با دهان وزبانی واضح وباز در آلمان کتابی در باره سکس نوشته که بارها به چا پ رسیده ومردان وزنان زیادی به دنبال اویند حتی مردان افغانی / چینی/ پاکستانی وهندی همه را به تختخواب خود دعوت کرده است ! برایشان زیره پلو و کوکوی سبزی میپزد وسپس به رختخواب میروند !
نه ما شکست نخواهیم خورد درخود یقینی داریم ونیروی کافی دیگر به دنبال ماجرا جویی نخواهیم رفت این در مرحله نخست |ازمایش است دوستان ما درسر زمینمان در سایه راه میروند اعلب آنها دردهات اطراف میباشند ما درجستجوی یک معرفت ودارویی برای دردهای آنها داریم درد آنها یک درد موضعی نیست یک دردجانی وحقیقی است حال این صفحه مرا بلاک کنند جای دیگری دارم که درز بدهم ! روزنه های بسیاری را گشاد کرده ام .
چنان پر شد فضای سینه از دوست
که مکر خویش گم شد از ضمیرم
و.......
مرا با همه عیب این هنر بحمدالله
که سر فرو نکند همتم به هرجایی.......شیخ سعدی
پایان
« لب پرچین » ! ثریا ایرانمنش / اسپانیا / 22-02-2019 میلادی با پوزش/ امروز سوم اسفند میباشد !