یکشنبه، اسفند ۰۵، ۱۳۹۷

قوقونوس !!!

ثریا ایرانمنش « لب پرچین » !

روی تو کس ندیده وهزارت رقیب هست 
در غنچه   هنوز وصدت عندلیب هست 

گرآمدم بکوی تو چندان غریب نیست 
چو من دراین دیار هزاران غریب هست .......:.حضرت حافظ شیرازی ؛

روز گذشته با شدتی وصف ناشدنی افتادم به جان باغچه علفهای هرزه وخود رو آنچنان ریشه درخاک دوانیده بودند که تنها رستم دستان میبایست آنهارا از ریشه  بیرون بکشد  اما ....من کشیدم باغچه را صاف کردم تمیز کردم ودردلم این آرزو موج میز د که ایکاش میتوانستم با همین  بیلچه کوچک باغچه ایرانرا نیز تمیز کنم وریشه وبنیاد این خوکهارا از بیخ وبن از بین ببرم باغچه را سم پاشی کنم  .....اما تنها یک رویا بود وبس ، حال حضرت والایتعهدی که هرروز میهمان سفره ای میباشند این بار سفره پهن تری گشاده اند ! باز همان رفقای دزد سابق وفاحشه های سیاسی  آنهم زیر نام یک مرغ بلند پرواز أتش زا بنام قوقونس !!! یک افسانه ُ یک قصه ! چه کسی ؟ با هیکل یکصد تنی حال میخواهد دون کیش وار به سراغ  آسیابهای کهنه برود آیا دیگر چیزی باقی مانده ؟ تو که خود شریک دزد ورفیق قافله ای  خیال میکنی مردم دراز گوشند ؟! نه !نسل جوان دیگر فریب نخواهند خورد . 
امروز بجای  آن علفهای هرزه باز کاکتوسی که هر روز بزرگتر میشود وروزی تنها یک برگ بود حال چندین زایش انجام داده وهمه باغچه را فرا گرفته بود بجای آن علفهای هرزه کاشتم یکی را هم بنام کسی که اورا ناجی میدانم وبخودم مربوط است .
حال باید بفکر خرید گلهای بهاری بود هوای عالی بهاری ونفس کشیدن عادی ..... ومن ذره ذره دارم کتاب  ایرج خان پزشکزاد را میخوانم تا تمام نشود عجب کنایه زده تک تک آدمهارا میشود از میان |انها بیرون کشید عریان کرد وشناخت درکنار این کتاب شب گذشته نیز کتاب دیگری بافتم نویسنده آن یک افغانی است آنرا گذاشتم برای مرحله بعد . کتاب خوب است بهترین دوست ویاور درهر موقعیت است باز فرصت را غنیمت میشمارم واز آن دوست نازنیم که مهربانیش بی حساب وپر ارزش است سپاسگذاری میکنم در طی این  سالهای غربت تنها مونس ویار ویاورم او بود در سکوت با آن چشمان \ابی غمگین وآن خنده ای شیرین که همیشه بر لبان او خوابیده است  هیچگاه ازکسی بد نگفته وهیچگاه کسی را نرنجانده تنها شنونده بوده است وبس . بودنش برای من یک نعمت بزرگ است دراین خاکدان غربت .
بهر روی شب گذشته باز چراغ گوشی روشن شد وبه صدا درآمد میدانستم چه کسی است ِ منتظرش بودم  سخت پریشان احوال درعین حال باز به گفتگویش ادامه داد معلوم است مطالعه زیاد میکند باطری گوشیم تمام شد وبقیه راامروز صبح گوش دادم وبرایش کامنتی گذاشتم و خودش بهتر میداند از آ ن حروف بهتر  میخواند ا.و جانشرا به ودیعه گذاشته نه مالی دارد نه منالی ونه پشتوانه ای مانند خود من دریا دلی است با سری نترس شاید همین امر مرا باو نزدیک کرد  . 
بهر روی این آخرین  نمایش حضرت ولایتعهدی هم حتما با شکست روبرو خواهد شد مش قاسم هنوز زنده است ودرایران کسانی هستند که ابدا به او وخانواده اش اهمیتی نمیدهند برایشان بی تفاوت است آنها آزادی وسر فرازی ملت خودشانرا میخواهند نه ایران تکه تکه شده وتجزیه شده را واین قوقونوس !! درکنارهمان تجزیه طلبان فرانسه ؟ آلمان / آمریکا ست لعنت براو .مانندعقب افتاده ها هرکسی اورا بغل میکند اوهم سر ش را روی شانه طرف میگذارد از این اطاق به آن  اطاق میپرد مانند یک میمون بازی و  شادی میکند / بیضه مالان هم دستمال به دست دور را گرفته اند  نه برایش مهم است که مقبره پدرش را نماد توریستی ساخته اند ونه برایش مهم  است که پدر بزرگش چه جانفشانی کر دتا این ملت بیسواد را بحود آورد  حال این میرود تا بنیاد هستی را  ازریشه وبیخ وبن بکند . دلم برای همسر وفرزندانش میسوزد ! بهر روی از من وما گذشت نسل جوان راه خودش را یافته وتنها باید اورا هشیار تر ساخت ازخواب افیون وسکس بیدارنمود . غربت وغربت نشینی چندان زیبا وفریبا نیست من هنوز آن شال نماد زرتشی را بر روی لباسهایم میپوشانم  بسبک وسیاق همان زرتشیها سفید را بر رنگهای دیگر ترجیح میدهم وهنوز نماد فروهر  روی رف اطاقم نشسته است حال میروم تا سبزه ای برای نوروز وجشن بهاری بکارم واز ایزد توانا بخواهم که شر شیطان را از سر زمین اجدادی من هر چه زودتر گم کند اهورا مزدا را بجای اهریمن بنشاند دوبار شعر وشاهد وموسیقی به ترنم دربیاید وملتی سر شار از خوشی وشادی برای شادی درخیابانها برقصند نه درصف خرید موش مرده ولاشه سگ وگربه وپاچه الاغ
آنروز فرا خواهد رسید اگر کمی هشیاری بخرج دهیم . \یایان 

آتجا که مکر صومعه جلوه میدهند  
ناقوس دیر راهب و نام صلیب هست 
عاشق که شد که یار بحالش نظر نکرد 
ای خواجه دردنیست وگرنه  طبیب هست 
فریاد حافظ  این همه  آخر بهرزه نیست 
همه قصه غریب  وحدیثی عجیب هست 
---- 
ثریا ایرانمنش « لب پرچین » / اسپانیا / به روز شده یکشنبه ۲۴ فوریه ۲۰۱۹میلادی ...