صحبت ازپژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری درقفس هم مرگ نیست
فرض کن یک شاخه گل هم درجهان هر گز نرست
فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
در کویری سوت کور
در میان مردمی با این مصیبتها صبور
صحبت از مرگ محبت ومرگ عشق است
گفتگو از مرگ انسانیت است ...........شادروان فریدون مشیری
--------
زمرمه تنهاییم بگوش همه رسید .
خوب باید فکری کرد ، هرماه نزدیک دوهزار وپانصد دلار مخارج تنهایی توست ، باید فکری کرد ، باید با یکی ازماها زندگی کنی ؟
آه مرگ را ترجیح میدهم .
آه مرگ را ترجیح میدهم .
این صد اهاهر روز بلند تر میشود ، زندگی گرانتر میشود حقوقها همان است که بوده باید دو یا سه جا کار کرد .....
ومن چگونه میتوانیم دنیای کوچک خودرا بهم بریزم ووارد دنیای دیگری بشوم که فرسنگها از نظر فکری وطرز زندگی با من فاصله دارد ؟
با اثاثیه ام چه کنم؟ اثاثیه ای که سالهای با آنها مانوس بوده ام ، باتختخواب خودم آشنا هستم ، با انبوه کتابها ونوشته هایم چه کنم ؟ انهارا به دست آتش بسپارم ؟ شاید همین کاررا کردم خود با انها باهم سوختیم و یا به دریا رفتم سر انجام آب یا آتش این تل خاکرا باخود خواهد برد ، نگران نباشید .
واین بود پایان راه یک زندگی ورنج ها ومصیبتها ودربدری ها ؟
نه ! این یکی را قبول نخواهم کرد اگر قرار باشد جایی بروم خانه سالمندان ویا هتلهای ارزان قیمت هستند !!
هرچند هنوز به آن حد نرسیده ام ؟! مردان خیلی ار ما خوشبخترند زنی جوانرا را در سنین بالا میگیرند که از آنها پرستاری کند اما من هرچقدر هم ثروتمند بودم محال بود مردی یازنی جوانرا به زندگیم راه بدهم تنهایی بهترین رفیق وشفیق ودوست من است .
خوان گیتی بود ارزانی خانان خودتان / دیر سالی است که همسفره ومیهمان خودیم /
اشک وآهی شده از دشت جنون حاصل ما / آتش خرمن خود قطره باران خودیم /
شکر لله که ز درمان وطبیب آزادیم / طرفه حالی است که درد خود ودرمان خودیم /
هرچه کم داد بما چرخ بجایش غم داد /
بحر دردیم که موج خود وطوفان خودیم /..........زنده نام " عماد خراسانی "
نه ! مرگ را ترجیح میدهم تا با یکی از شماها زیر یک سقف باشم همان سقف کاذب پدرتان برایم کافی بود . سپاسگذارم .
روز گذشته سر میز ناهار داشت حالم بهم میخورد از غذا خوردن یکی از بچه ها هنوز باو یاد نداده اند که چگونه غذا بخورد با آنکه کارد وچنگال کنار دستش بود ، با آنکه درون ظرف غذا قاشق وچنگال بود با دستهایش همه غذارا زیر ورو میکرد تا بهترین را بردارد ونیشی به آن بکشد وبقیه را درون ن بشقاب باقی بگذارد .
نه متشکرم ، خیلی متشکرم .ثریا .
جمعه غمگین 14 آپریل 2017 میبادی /اسپانیا
ومن چگونه میتوانیم دنیای کوچک خودرا بهم بریزم ووارد دنیای دیگری بشوم که فرسنگها از نظر فکری وطرز زندگی با من فاصله دارد ؟
با اثاثیه ام چه کنم؟ اثاثیه ای که سالهای با آنها مانوس بوده ام ، باتختخواب خودم آشنا هستم ، با انبوه کتابها ونوشته هایم چه کنم ؟ انهارا به دست آتش بسپارم ؟ شاید همین کاررا کردم خود با انها باهم سوختیم و یا به دریا رفتم سر انجام آب یا آتش این تل خاکرا باخود خواهد برد ، نگران نباشید .
واین بود پایان راه یک زندگی ورنج ها ومصیبتها ودربدری ها ؟
نه ! این یکی را قبول نخواهم کرد اگر قرار باشد جایی بروم خانه سالمندان ویا هتلهای ارزان قیمت هستند !!
هرچند هنوز به آن حد نرسیده ام ؟! مردان خیلی ار ما خوشبخترند زنی جوانرا را در سنین بالا میگیرند که از آنها پرستاری کند اما من هرچقدر هم ثروتمند بودم محال بود مردی یازنی جوانرا به زندگیم راه بدهم تنهایی بهترین رفیق وشفیق ودوست من است .
خوان گیتی بود ارزانی خانان خودتان / دیر سالی است که همسفره ومیهمان خودیم /
اشک وآهی شده از دشت جنون حاصل ما / آتش خرمن خود قطره باران خودیم /
شکر لله که ز درمان وطبیب آزادیم / طرفه حالی است که درد خود ودرمان خودیم /
هرچه کم داد بما چرخ بجایش غم داد /
بحر دردیم که موج خود وطوفان خودیم /..........زنده نام " عماد خراسانی "
نه ! مرگ را ترجیح میدهم تا با یکی از شماها زیر یک سقف باشم همان سقف کاذب پدرتان برایم کافی بود . سپاسگذارم .
روز گذشته سر میز ناهار داشت حالم بهم میخورد از غذا خوردن یکی از بچه ها هنوز باو یاد نداده اند که چگونه غذا بخورد با آنکه کارد وچنگال کنار دستش بود ، با آنکه درون ظرف غذا قاشق وچنگال بود با دستهایش همه غذارا زیر ورو میکرد تا بهترین را بردارد ونیشی به آن بکشد وبقیه را درون ن بشقاب باقی بگذارد .
نه متشکرم ، خیلی متشکرم .ثریا .
جمعه غمگین 14 آپریل 2017 میبادی /اسپانیا