فردا » سیمین بهبهانی«
فردا همیشه میتازد ، یک روز پیشتر از من
من میدوم به دنبالش ، او میکند هذر از من
فردا چگونه معنایی است ؟ تا میرسم باو رفته است
یعنی شده است پس فردا ، پنهان وبیخبر از من
دیروز را وفردا را ، امروز حد فاصل نیست
یعنی که حال میگیرد ، این حال دربدر از من
ابری که زهر دارد ، درخاطرم گذر دارد
آرام وخواب میدزد ، هر شام وسحر از من
دل شور میزند دایم آینده چون هیولایی است
تصویر چنگ ودندانش ، خون میکند جگر از من
این نخل خشک نفرت زده فواره طلای نیست
مشرق زمین چه میخواهد جز این دوچشم تر ازمن
جیحون ودجله پر خون شد کو چاره تا بکار آرم
دیوانه شد ،گریزان شد این عقل چاره گراز من
فردا هرآنچنه بادا باد تا کی برآرم فریاد
عمری پدر درآورد ه فردای بی پدر از من
باشد ولیک بی تردید ، فردا که بردمد خور شید
درکار چاره خواهی دید هنگامهیی دگر از من
اسفند 86