انجمنی از من خواسته بود گاهی کتابی را معرفی نمایم ، دربین کتابهایم آنهاییکه خیلی دوست میدارم درپشت وآنهاییکه گاهگاهی به دست میگیرم جلو گذاشته ام ، کتاب زیاد است ورویهم انباشته ، چیزیکه بیشتر دارم کتابهای شعرای تازه کار ونو جوان وحتی تیمساران از کار افتاده در لندن وپاریس وآلمان از فر ط بیکاری یا خاطره نویسی کرده اند ویا شعر گفته اند ، آنهم چه اشعاری!!! چه خاطره هایی راست ودروغ بهم بافته هریک دیگری را گنه کار میداند ( مانند تلویزونهایشان ورادیوهایشان وگرد هم آییهایشان )همه هم مبرا از گناه ومبرا از هر آلودگی همه دلها پاک ، سینه ها صاف ! یکی از سوزش پستانش میگوید ، یکی از دردبیدرمان عشق که بجانش افتاده ، گویا شکم ها سیر بوده اوایل انقلاب ، امروز اکثر آنها به بیماری سرطان یا حمله قلبی ویا سکته مغزی درگذشته اند آثارشان هم مانند خودشان به زباله دانی میرود چون خودشان آنهارا بچاپ رسانده اند ،
کتابی امروز میخوانم تاریخ ایران واسپانیاست ، تالیف وترجمه شادروان شجاع الدین شفا که درسنین کهولت ودر غر بت هم از پای ننشت ونوشت برای روشنگری ، ترجمه های زیادی از او دارم عاشق ویکتور هوگو بود ، دیوانهای اشعار متاخرین ومعاصرین همه دارند خاک میخورند همه یک حرف داشته ویک حر ف زده اند ( وای دلم ) !!!
بازی چرخ بشکند ش بیضه درکلاه / آنرا که عرض شعبده با اهل راز کرد
فردا که پیشگاه حقیقت شود روشن / شرمنده رهروی که عمل بر نیاز کرد » حافظ«
رضا براهنی اولین کتاب خودرا ببازار داد با چه سروصدای وهیاهویی بنام : راز های سقوط ذوق واندیشه در سر زمین من !!! آقای دیگر برخاست وبراین کتاب نقدی گذاشت ونقاد آنچنان شجاعت نداشت که نام کامل خودرا ذکر کند . البته ایشان اذعان دارند وبر این باورند که جناب براهنی عضو راه حزب توده خود این کتاب را ننوشته اند بلکه تکه تکه نوشته های دیگرانرا نقل کرده اند . این که چیز تازه ای نیست ، در سر زمین ما کپی ر ایت واز روی کارهای دیگران کپی کردن یک امر پیش پا افتاده ومعمولی است قانونی هم دراین باره درهیچ اساسنامه ای نوشته نشده چون اصولا نوشتن وخواندن وفرا گیری درسر زمین بلاخیز ما حرام اندر حرام است .من کتاب را نخواندم میلی هم ندارم آنرا بخوانم چون میدانم وبر این باورم که اگر سر زمینی یا تمدنی از هم پاشید مقصر اصلی خود مردم آن سر زمین هستند ، یا برای غارت ودزدی ویا زیر روشدن بالا پاین آمدن افراد هنگامیکه تمدنی فرو میریزد واز هم میپاشد ویا تمدنی شکل میگیرد آنکه از همه زرنگتر است خودرا میبنند ومیرود ، کسی به آب وخاک دلبستگی ندارد خاک ودرخت وآب در همه جای دنیا هست باید اول پشتوانه قوی باشد .
نمیدانم شاید من خیلی احمقانه دراین باره فکر میکنم ، شاید اگر مرا به سر زمین مادریم میبردند فورا از آنجا فرار میکردم وبه همین فلات کوچک دلبستگی پیدا میکردم ، مردم اینجا بر خلاف سایر کشور ها مهربانند البته تنها همین نقطه توریستی را میگویم ، همسایه ها مهربانند ، مغازه دارن با ادب ومهربانند همه دست یاری وکمک دارند بی هیچ خواسته ای ، دولت برایم یک ماشین با دکمه قرمز گذاشته تا در مواقع اضظراری از آن استفاده کنم ، هر دوهفته یکبار از طرف اداره بهداشت بمن زنگ میزنند وجویای حالم میشوند اگر کاری دارم به آنها رجوع میکنم ، چکاپ هرساله ام مجانی داروهایم مجانی وحقوق بازنشستگیم هرماه بموقع در حسابم ریخته میشود همه چیز راحت است ، همه جا سبز وخرم همه جا لبریز از گل وریحان ودرخت کوه ودریا ورودخانه ……..اما دل من درهوای آن کوهستانی میطپد ، هنوز پا برجاست چرا که در زیر آن معادن زیادی خوابیده ، هنوز پنهان است .
بقول همشهری خودمان :
پاره ابری شوم برگلشن رویت بگریم / خوب گاهی ممکن است خوشی زیاد هم زیر دل آدمها بزند وناگهان هوس انقلاب بسرشان بیفتذد . باید به همین آب باریکی که درجویبار زندگی من رها شده اکتفا کنم . انسان باید باندازه پاهایش کفش بخرد نه بزرگتر ونه کوچگتر ، پاهایم خیلی کوچکند ، !!!!
ثریا ایرانمنش . اسپانیا . یکشنبه 26 آپریل 2015 میلادی .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر