تضمینی است بر یکی از اشعار جناب .ر. میم .ک . که میل ندارم برایش تبلیغی شود .
گنه آلوده چاک دامنش بین
بجای شرم وحرمان ، منم منش بین
برای هرچه که تا ببیند بخواهد
چو طفل شیرخوار ی شیونش بین
نه آن چشمی که سود دیگران بیند
زیان دیگران و نادیدنش بین
بظاهر زاری میکند بر مستمندان
به خلوتگاه بشکن بشکنش بین
برای آنکه بزم گرم باشد
بساط این وآن از هم پاشیدنش بین
چونیرو هست بازهم در زبونی
کبوتر گشتن وبالیدنش بین
چنان طاووس مستی با دو صد رنگ
ببااغ زندگی گردینش بین
چو شمعی خیره در پروانه سوزی
ز بادی وحشت و لرزیدنش بین
کمین بگرفتن وبیدار ماندن
پس از غارتگری خوابیدانش بین
چنان دیوانگان بی تکلف
بکار خویش خندیدنش بین
بگاه زورمندی پنبه درگوش
تظلم های کس نشیدنش بین
پس از اینها که میبنی ، بناچار
می از دست اجل نوشیدنش بین
برای چیست این حرص جهانسوز
توای فهمیده ، نافهمیدنش بین
تقدیم به : نوکران وجیره خواران وخودفروشان زمانه ! تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل .
ثریا ایرانمنش . اسپانیا . دوشنبه 27 آپریل 2015 میلادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر