زیر سیلی شکنجه های دردناک ، از زوال چهرهای نازنین مپرس
پیش چشم کودکان بی پناه ، از نگاه مادران شرمگین مپرس
درجهنمی کز همه جهان جداست/در جهنمی که پیش دیده خداست
از لهیب کوره ها وکوه نعش ها/ از غریو زنده هامیان شعله ها
بیش ازاین مپرس
ای که دست من به دامنت نمیرسد /اشک من به دامن تو نمیچکد
با نسیم دلکش سحر ،چشم بیمارتو بسته میشود
بی تو درحصار این شب سیاه
عقده های گریه شبانه ام ، درگلو شکسته میشود " فریدون مشیری "
-----------------
برای دختر بیمارم
خدا درآنسوی حصار است درروی صخره ای بزرگ درکنار دریای آبی ودرمیان انبوه جواهرات ومردانی که با دشنه برای حفاظت او ایستاده اند خدا آنجاست با پسرش .
ثریا ایرانمنش /اسپانیا/ یکشنبه 2013/11/10 میلادی