سه‌شنبه، آبان ۱۴، ۱۳۹۲

مرحبا

صد بار بیشتر تجربه کرده ام که این جهان

همیشه بکام مردم موقع شناس بود

آری جهان بکام کسی بود کز نخست

نه شرمش از خدا ونه از کس هراس بود

هر کار کند در طلب سیم بود  وزر

هرجا رود درصدد اختلاس بود

با دشمنان فلک وفادار بود ودوست

نسبت به خاک وطن نا سپاس بود

از بهر باز کردن گنجینه دلار

دائم بجستجوی چکش  وداس بود

اگر نثر دارد ترجمه فکر دیگران است

اگر شعر گوید از دگران اقتباس بود

زند بوسه پشت دست عجوزی ز روی عجز

اگر آن عجوز محتشم ویا سرشناس بود

جز عشق من که سخت قوی بود وبا اساس

باقی تمام کار جهان بی اساس  بود

زان عشق نیز نزد بتان ارزشی ندارد

زیرا که کلید وصل یاران اسکناس بود

؟................

ثریا ایرانمنش / اسپانیا /

 

هیچ نظری موجود نیست: