پنجشنبه، فروردین ۰۱، ۱۳۹۲

خواب خوش

ای ریشه های رها شده ، درگرداب روزگار

جهانی نزدیکتر از یک سیاره بزرگ ، درجانم ایستاد

بشنوید ، بشنوید، ای ریشه های رها شده

آوایی زیبا درگوش وحشی ترین باد ، میخواند

" بهاررا باورکن " !

ای ریشه های گم شده دراعماق جنگل فساد

بسوی کدام دره های آن " آزادی گمشده " میروید

هنوز طوفان است ، هنوز زنگ دردها ، باقیست

امروز ، درلابلای تقویم شرمساری ، کاسه های خالی ،

از رویای طعام عشق تهی اند

وخاموشی بر قلبها حاکم است

در  پرتو هفت شمع سپید ،

شمارا مینگرم که هنوز ، درایستگاه باد

در کوچه های یخ زده

با دهانی لبریز ازحشرات

ایمان خودرا دریک استکان چای ، تف میکنید

وهر صبح دوباره آنرا ، آن تف روز گذشته را

مینوشید >

ای ریشه های گم شده در غرقاب وبسترننگ

پاهای خودرا حراج کردید

با دستهای بدون ماهیچه ،

در فکر صندوقچه آهنی گذشته ها

وآیینه های کهنه خاک گرفته

به بستر عافیت مینگرید.

خوش بخوابید ، جهان بیدار است

----------------------------

ثریا ایرانمنش / اول فروردین ماه 1392 برابر با 2013/3/21 میلادی /اسپانیا

دوشنبه، اسفند ۲۸، ۱۳۹۱

آرزوها

در این آخرین روزها سال کهنه " تا آنجاییکه دستهای بی رمقم اجازه میدهند ، میخواهم آرزوهایم را برای سال نو بنویسم :

1 / امیدوارم درسال نود ودو نسل هرچه ملا وآخوند وروضه خان است از روی سر زمین ایران پاک گردد وآن زمین را به دست صاحب اصلی خود بسپارند.

2/ ماندن بشار اسد در سوریه نشان داد که تا چه حد میتوان قساوت داشت تا برای ماندن بر سر قدرت وچپاوول کردن از خون مردم بیگناه یک رودخانه راه بیاندازد  وهمه میدانیم که چه دستهایی درکارند .حال  باید به روان پاک شاه ایران محمد رضا شاه درود فرستاد که بی هیچ زحمتی رفت البته دستور ارباب بود تا این جانوران را بجان مردم بیگناه بیاندازند ، روانش شاد.

3/ امیدا است که این کلمه اسلامی واسلام نا ب محمدی برای همیشه از روی کتب ونقشه ایران پاک ونابود گردد ، هرچند امروز  اگر نان عده ای آجر شد آبی درجویبار دیگران راه افتاد وسی چهار سال است که هنوز این رودخانه میخروشد .

4/ برای ملت واقعی ووطن دوست ایران آرزوی سلامتی وبهروزی وپیروزی را دارم .

5 / وامیداست خد اوند لطف کرده دست این جیره خوارانرا  که اطراف مارا گرفته وبنوعی بقول خودشان میل دارند مارا حذف کنند از سر ما کوتاه نماید .

هنرمندان قدیمی ما رفتند وآنهاییکه باقی مانده اند روی سکوی پرتاپ ایستاده اند ، امید است که هنرمندان جوان بتوانند دوباره هنررا در سر زمین ایران احیا کنند ، نه هنر اسلامی را ؟!

درخاتمه نوروزتان پیروز وعمرتا ن دراز باد وهرروزتان نوروز.

با سپاس از همه مهربانیهای شما دوستان نادیده وووودیده ؟!

ثریا/ اسپانیا

بهاران

بهار آمد ، گل ونسرین نیاورد ، این گل نسرین شاید به خیلی از خانه ها سر نزده باشد ، بهار میداند کجا جا خوش کند ، تنها بیماریش را بما حواله میدهد

-----------------

من مرگ را فریب میدهم ؛ من مرگرا به مبارزه میطلبم ،

نه روی صندلی چرخدار ، ونه در بستری از ملافه های سپید

نه درگوشه از از کوچه و........نه در بیمارستان

نخواهم مرد

جایی میروم که مرگ درانتظارم نیست

ودرست درپشت همان زمان

با همه غرورم ، درشعله های خویش

خاکستر خواهم شد

قلب من شکسته ، آنرا بهم چسپانیدم

قلب مرا عروسکهای رنگ شده وعریان

با چشمان شیشه ای خود ، با لبخندی مزورانه

شکستند

قلب من شکسته با غرورم آنرا پیوند دادم

وخارج از مدار داغ گناه این شیطانها

رها شده

رقصان به خانه شما میایم

مرا بپذیرید ، شما که تصویر های دیروز مرا

باور ندارید

شما که درافکار نم کشیده وساده تان

وحشت یکشب دختران مرا نمی سنجید

روزهایی از عشق میگفتم ، که ارتفاع بلندی داست

روزهای تنهایی را درنوردیدم

به تنهایی

جدا شده از یک جسد سقوط از کنار یک مرده

چه ارتفاع بلندی دارد

حال تکه های خرد شده مرا ، ازاعماق این برکه

بر دارید

سفره امسال من بدون سبزه است وبدون گل

بهار آمد ، گل ونسرین نیاورد

----------آخر ین دوشنبه 2013/3/18 میلادی اسفند ماه 91

ثریا ایرانمنش / اسپانیا

یکشنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۹۱

ف.ر.

نیمه شب است ، تب گریخته شاید برگردد وشاید هم نه، خواب ازچشمانم رفته اندوه گذشته ونامردمیها مرا احاطه کرده اند ، زنی که روزهای متوالی با همسر من همبستر میشد ، هم اکنون درآنسوی شهر زندگی میکند ، بهتر است به یک رویا فکر کنم آری ، برمیگردم ، ، هفده ساله ام واز مال دنیا تنها دو چشم فروزان دارم وبه آنها مینازم ، به او میاندیشم ، "او" را من پرورش دادم گویی درمن زاده شده سالهای سال اورا درذهن وفکر خود ساختم وپرداختم ، فریب نمیخوردم ، امروز خبر ندارم که مرده یازنده است باید اعتراف کنم که غرورم مانع میشد پیش او به گدایی عشق بروم من درخودم مردم واورا نیز کشتم ، حال دیگر کسی نیست ، هیچکس نیست ، غیراز فریب و، ریا ،او بامن زندگی میکرد همیشه ودرهمه حال او متعلق بمن بود اگر چه درکنار دیگران میزیست ، افکارم تا فراسوی میرفت به دنبال او ، درکنار جاده ها ، یا خیابانها ویا جمعیتی که هجوم میاوردند ، من کسی را غیراز او نمیدیدم او درکنارم بود .

پنجاه سال ، شصت سال و..... نه! عمر کمی نیست ، عمر متوسط یک انسان است .

گاهی دردلم اندوه بود اما نه بیزاری ونفرت ،او میدانست که درمن ریشه کرده است وبقول خودش " هیچگاه اورا دور نمیاندازم " ، خوب ! رویا بس است ، من از زیر آوار بسلامت بیرون جستم ، او برای زیستن احتیاج چندانی بکار نداشت ، نان او آماده بود برایش به ارمغان ومیاوردند واو به آنها افتخار میداد که لقمه  ای از نان وتکه ای ازمال آنهارا میبرد ؟ کار او نواختن بود وپیروی از افکار درونیش ومن گذاشتم تا مغزم هوا بخورد ، گذاشتم تا دوردستهای زندگی جا خوش کند ، او سرما زده کنار منقلش می نشست وخورش های قدیمی را درمغزش مزه مزه میکرد ، بین همه آنها من بودم که درزوایای مغز او بیدار میشدم ( خودش اعتراف کرد) او میل داشت هنوز لباسهای گذشته اش را بپوشد ومیپوشید ، هرچند از مد افتاده وغیر قابل مصرف بودند.

خانواده اش نسبتا آبرومند ومحافظه کار بودند ، در روح او کمی دغلکاری ودروغ دیده میشد او دورغ را راست میپنداشت ( مانند اکثر هموطنان) باهوش وفهم زیاد میتوانست یک دروغ بزرگ را راست جلوه دهد وبه حلق دیگران فرو کند ، دروجود من نه دغلکاری ونه دروغگویی بود به بچه ای که زاییده بودم می اندیشیدم اورا درفکرم دربطنم درسینه ام داشتم همه جا ودرهمه احوال او درلباس دروغ زیبا بنظر میرسید وروزی رسید که این لباس بر تن او تکه تکه شد مانند همان تصویر " دوریان گری "آن چهره نامطبوع وخط خورده اش  پدیدار شد ، بیشتر مردم وحشت کردند وکسانی از او گریختند عده ای بیزاری خودراعیان کردند ، او با آن عورت عریان خود تنها با یک سنگ خودرا میپوشانید.

امروز او درقلبم مرده آرامگاهش نیز درسینه ام جای دارد اوهیچ جا بهتر از سینه من نمیتوانست چنین آرامگاه باشکوهی برای خود بیابد .

حال هرزمان که میل به گریه داشته باشم گلی از باغچه میچینم وروی سینه ام میگذارم واشکم را جاری میسازم، هیچکس نمیداند چه کسی در من مرده وبخاک سپرده شده است ، عکس اورا دریک یک قاب سیاه گذاشتم ودرمیان سایرهدایایش نشاندم.

از دفترچه های قدیمی ......

ثریا ایرانمنش / یکشنبه هفدهم مارس 2013 میلادی

پنجشنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۹۱

برخاستم

بر خاستم ، از میان خاکستر حریق خود ،برخاستم ، از هیچ

دریک پهنه پیکری بی نام وبی نشان

برخاستم از هذیانی ریش ریش ، وخوابی دریک بستر داغ

نسیمی از دوردستها ، بر بازوانم بوسه زد ، یک بوسه خنک

این نسیم رقصان به اطاق من خزید ووحشت شبهایم رابباد داد

سفرم ناتمام ماند ، با  بوسه های آن نسیم ، باز ایستادم

از دوردستها ، دختری برایم میگریست ودعا هایش را بسوی آسمان

میفرستاد

درهمه هذیانهایم ، سربازان عشق من وآن منظومه کوچکم

بپا ایستاده بودند

برخاستم ، شاید درحافظه بیخردی زمان باز زنده بمانم

قطر اندوه ، درروزهای بارانی مرا به آتش سپرد

آنقدر شعله ها زیاد بودند  که از هیچ منفذی وهیچ پنجره ای

به هیچ رویایی نتوانستم دست بیابم .

آن نسیم نیمه شب بر بازوانم غلطید وگریه دخترک تمام شد

-----------------------------------------------------

پنجشنبه / 2013/3/15 میلادی ثریا / ایرانمنش / اسپانیا

تقدیم " به دختر نازنینم که همه شب بربالین من گریست.

 

عید

خبرها : گوگل رایدر خبر داد که ، از اول جولای برنامه خود را قطع میکند !

در یکی از خبرهای روز یک ملای بزرگ وارشد ، اظهار فرموده که عید نوروز فساد وبی بند وباری است ؟!

درز بگیر سر جدت ، آن زمان که مخلصان ونوکران وقسم خورده هایت دوزانو جلویت می نشیند وسکه های چند میلیونی را درون بشقاب جلوی پایت میریزند وقوطی ها ی بزرگ وبسته بندی های آنچنانی قطاب ، باقلوای وسوهان وگز وپشمک را جلویت میچینند وتو آنهارا به پشت سرت میگذاری ، بی بند وباری نیست ؟ ومردم بدبختی که هیچ دلخوشی در زندگیشان ندارند " غیراز ایادی خود شما " باید با اینهمه گرانی سرسام آور درخانه بنشینند وعزا بگیرند شاید شما هم میل دارید مانند سایر ادیان جشن های ملی را به دم مذهب بچسپانید بنا براین تقویم های خودراهم درست کنید ، هر سال سیصدو شصت وپنج روز است ، شما میتوانید سیصد و هفتاد پیامبر با نوه ها ونتیجه هایشان را درتقویم ها جای دهید .مانند صغرا ، ابن ملجم ، شمر ، یزید ، کبرا ، ام البنی ، حنیفه ...هر چند صدتایی که نام میخواهید برایتان جور میکنم ، کاری ندارد!

خبر سوم اینکه سر انجام پدر بیچارگان ویتمیان وشوهر بیوه زنان انتخاب شد ودیگر کسی یتیم نیست تا دوکش بعدی !

خبر چهارم اینکه " درحال حاضر این هذیانهای تب است وسخت سرما خورده  شاید هم تب بهاری باشد ؟!. مخلص همه شما تا بعد

ثریا ایرانمش/ پنجشنبه