ای ریشه های رها شده ، درگرداب روزگار
جهانی نزدیکتر از یک سیاره بزرگ ، درجانم ایستاد
بشنوید ، بشنوید، ای ریشه های رها شده
آوایی زیبا درگوش وحشی ترین باد ، میخواند
" بهاررا باورکن " !
ای ریشه های گم شده دراعماق جنگل فساد
بسوی کدام دره های آن " آزادی گمشده " میروید
هنوز طوفان است ، هنوز زنگ دردها ، باقیست
امروز ، درلابلای تقویم شرمساری ، کاسه های خالی ،
از رویای طعام عشق تهی اند
وخاموشی بر قلبها حاکم است
در پرتو هفت شمع سپید ،
شمارا مینگرم که هنوز ، درایستگاه باد
در کوچه های یخ زده
با دهانی لبریز ازحشرات
ایمان خودرا دریک استکان چای ، تف میکنید
وهر صبح دوباره آنرا ، آن تف روز گذشته را
مینوشید >
ای ریشه های گم شده در غرقاب وبسترننگ
پاهای خودرا حراج کردید
با دستهای بدون ماهیچه ،
در فکر صندوقچه آهنی گذشته ها
وآیینه های کهنه خاک گرفته
به بستر عافیت مینگرید.
خوش بخوابید ، جهان بیدار است
----------------------------
ثریا ایرانمنش / اول فروردین ماه 1392 برابر با 2013/3/21 میلادی /اسپانیا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر