بی مزد بود ومنت ، هر خدمتی که کردم
یارب مباد کس را ، مخدوم بی عنایت
------------------------------خواجه محمد حافظ شیرازی
پلی که روز آن راه میزفتم ، داشت زیر پایم ویران میشد یا باید بااو هم صدا میشدم ویا از او جدا.
جدایی بهتر بود او نیز همین را میخواست ، یک خانه آراسته با موجودی نقد من وبا ایده های نامحدود خود ، باید کاری میکردم راه برگشت بخانه را نداشتم ، حال دست سرنوشت اورا بطور تصادفی ! از من جدا کرده بود.
سازمان اطلاعات وامنیت کشور که نام مخفف آن " ساواک" بود کشوررا زیر پوشش شبکه عنکبوتی وجاسوسان وسخن چینان خود گرفته وسال به سال تارهای خود را برزندگی مردم گسترده تر میکرد ،" مانند امروز ".
تعداد مامورین این سازمان که امروز نام مخوف هم به آن اضافه شده است بنا به اظهارمنابع شخصی یا روزنامه ها ورسانه ای خارجی ، از سی تا شصت هزار نفر که تمام وقت برای این سازمان کار میکردند وهسته مرکزی واعضا این سازمان بودند ونزدیک به سه میلیون نفر نیز عضو آن بحسا ب میرفتند ، یعنی از هر هشت نفر یک نفر جاسوس بود
البته این آمار مجلات خارجی بود ونمیتوان به درستی روی آنها حسابی باز کرد گاهی هم خود ساواک تبلیغاتی علیه خود براه میانداخت ترس ووحشت دردل مردم ریشه دوانده بود واین ترس درسینه من داشت رشد میکرد .
سه ماه تمام دربلاتکلیفی وسرگردانی بسر میبردم وخواهرش همان روز دوم گرفتاری او بخانه ما آمد وبا دوکامیون همه اثاثیه مرا سوار کرد وبرد وگفت
برای چه کرایه خانه بدهی بیا باما زندگی کن تا وضع وموضع شوهرت معلوم شود