خسته ام ، خسته ! از ماندن وبودن خودم خسته ام ، خسته .
از من رمقی به سعی باقی مانده است /از صحبت خلق بی وفایی مانده است /
از باده دوشین قدحی بیش نماند / از عمر ند انم که چه باقی مانده است؟----------------
بنگر زجهان چه طرف بستم ؟ هیچ /وزحاصل عمر چیست دردستم ؟ هیچ
شمع طربم ولی چو بنشستم ؟ هیچ /من جام جمم ولی چون بگشتم ؟هیچ----------------
دنیادیدی وهرچه دیدی هیچ است / وآن نیز که گفتی وشنیدی ، هیچ است
سر تا سر آفاق دویدی ، هیچ است
وآن نیز که درخانه خزیدی ، هیچ است
----------
ساقی غم من بلند آوازه شده است / سرمستی برون زاندازه شده است
با موی سپید سرخوشم کز می ناب / پیرانه سرم بهار دل تازه شده است !.............
بها دل غلط کرده که تازه شده باید درهمان زمستانش بمیرد.
اشعار " خیام نیشابوری /شنبه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر