جمعه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۹۰

صبحانه با ، آنتونیو بانداراس

صبحانه ام را آماده کردم ونشستم جلوی تلویزیون مجله«طعم زندگی«

با عکس آنتونیو باندارس جلوی رویم بود تازه به سن پنجاه سالگی رسیده است .

اما هنوز جوان جذاب ودوست داشتنی است با  آنکه یک هنرپیشه

بین المللی شده اما هنوز به زادگاهش مالاگا وفادار است وهرسال

خودش را برا ی شرکت درمراسم شهادت عیسای مسیح میرساندودر

عزاری ها شرگت میکند، دارم اخبار تلویزیونرا میبینم وبه درگیری

وفحاشی اربابان سیاست گوش میدهم درمجلس ودرمکانی که مثلاباید

حقایق را برای ملت بیچاره روشن کنندودموکراسی رابه تماشا

بگذارندواز میان محتویات این فرضیات آرائ خودرا جمع آوری نمایند

باید برای این صاحبان قدرات دعا کنیم که سایه شان از سرما کم نشود

والا ماهم دچار سونامی خواهیم شد.

راستش را بخواهید چند روز پیش دچار خطای بزرگی شدم

میخواستم منهم درزمره عروسکان امروزی درمیان برق فلاشها

ودوربین ها ورادیو تلویزون ومجله های زرد وقرمزخودی بنمایانم

خیالاتی بسرم زد این خطای بزرگی بودوخودم را نمیبخشم که -

میخواستم جا پای بزرگان بگذارم منکه همیشه زیر لب وقت نوشتن

میخواندم:

تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف

مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی

آخ ، خدای بزرگ مرا ببخشد بیادم آمد که نه مدرک دکترا دارم ونه

مدرک مهندسی ونه هیچ مدرکی قابلی را از هیچ دانشگاهی نخریدم

آه ، خدواند بزرگ این تویی که مارا دراین پهنه روزگارودرحیات

وظلمات اوقام وظن ها سرگردان کرده ای؟.

حال به چهره زیبای آنتونیو باندارس نگاه میکنم قلپی از چای یخ کرده

مینوشم اوهم سخت به ایمانش چسپیده وهرسال زیر طبق رامیگیرد

ونام دخترش را ستاره کارمن گذارده ومن لامذهب بی  مدرک نمیدانم

کدام آب چاه رابنوشم تا به تخت فرعون برسم.

حال که همه چیزرا اعتراف کردم اینرا هم بگویم بطور مبهمی

کمی گیجم ، عروسی  شاهزاده را تماشا کردم لذت بردم از سادگی

وبی پییرایه گی  آن دو برایشان آرزوی خوشبختی کردم ورنج بردم

از اینکه گویندگان رسانه ها مرتب تکرارمیکردندکه:

یک دختر معمولی از خانواده پایین به خانواده سلطنت رفته ؟

که چی ؟ شما هنوز عشق را نیمشناسید وهنوزهمه چیز را بامعیار

حماقتها می سنجیند ؟

ثریا.اسپانیا جمعه 29/4/

 

پنجشنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۹۰

کلئوپاترای قرن بیستم

به مموتی گفتم ، فایده ندارد که کنج اطاق بنشینی وبه عاقبتت فکرکنی بلند شو بلند شو هرچه پول وپله داری بردار بریم بانکهای ورشکسته دنیارا بخریم نفت که داریم تیم فوتبال هم داریم چند تا دیگر هم میخریم فایده ای ندارد بروی مسجد نماز بخوانی ودنبال هاله نورت بگردی هاله را کمی پایین تر بیاور درست روی سرت جا بده وبجای این کت وشلوار نکبت یک عبای ابریشمی ناب روی شانه ات بیانداز ویک سبیل کت وکلفت هم روی صورتت بچسپان.باید تا دیر نشده بجنبیم والا بانکها را همه میخرند لزومی هم ندارد من چادر چاقچور بپوشم خدا پدر مدسازان زمانه را بیامرزد که برای هر مشگلی راه حلی دارند.

دیدی ننه مان چقدر نماز خواند ، رزوه گرفت ، روضه خوانی راه انداخت به سینه زنان پول داد غذا داد عاقبتش را دیدی؟ انسان باید لیاقت داشته باشد وفرصتهارا غنیمت بداند وبعد وارد عمل شود باید تشخیص بدهد که عاقبت کاری که میکند به کجا میکشد، من هنوز جوانم وخوشگل میتوانم جلودارت شوم میتوانیم با حضرت ملاعبدل اللحیکم قاطری دست به دست هم بدهیم همان که چند سال پیش برای یک معامله چند صد میلیونی وارد شهر ماشد ویک سوگلی هم به یغما برد ببین الان پیر وجوان مرد وزن از ربش سفید تا ریش رنگ کرده وحنایی دنبال منند خلاصه یک کلکسیون تقریبا کامل از انواع واقسام آریستوکراسی پوسیده وورشکسته دنبال خودم میتوانم بکشم بوی عطر نفت ولباسهای زرین، میشوم کلئوپاترای قرن بیستم ! راستش من از این زندگی قبلی که باتو داشتم دیگر راضی نیستم من ضمیر همه مردم را مانند آیینه روشن میخوانم حال متاسف هستم که دنیای ما داردویران میشود وعملا نشان میدهد که نجابت فایده ای ندارد وشرافت را باید در قوطی عطار نیشابوری پیدا کرد وغرورهم دیگر کسی نمیداند چیست خیال میکنند مثلا یک سس غذا میباشد.

حال یاد گرفتم که مردم دنیا همه یک ماسک برچهره دارند وهمه بازیگران ماهری هستند ودرتماشاخانه دنیا نقشی را که مصلحت آن اقتضا میکند بازی میکنند وهمه هنرشان هم این است که پیوسته با دقت تمام خط فاصله ای را که میان سایه حقیقت ومیان شخص  واقعی وشخص نمایشی ویا آکتور وجود دارد حفظ کنند.

تو هنوز گیجی ونمیدانی که صفحه شطرنج باید یکدست باشد سیاه وسفید

--------------- الثری ولایت اسپانیا !.

قیامت

آی ، بگشا این پنجره را که صبح میدرخشد/ پس این پرده تاریک ، میرسد از دلخونین سحر/ بانک خروس/ واز رخ آیینه میگردد رنک فسوس/

»هوشنگ ابتهاج . ه. الف سایه «

---------------------------

گفتند که قیامت نزدیک است ، بشر باید به روزقیامت معتقد باشد آنروزها پدر م میگفت : نمیوان راز طبیعت را کشف کرد ونمیتوان بدون وجود خداوند زندگی کنیم .

امروز نمیشود باور کرد که میتوانیم بدون آنکه چیزی یا اثری از خود باقی بگذاریم زمین را به یکباره ترک کنیم ، اگر به کتب قانون اساسی خداوند رجوع کنیم میبینیم که همه قوانین را برای بشر به یک شکل نشان میدهند پس نباید شک کرد که زوال ابدی وجود ندارد وما با این آگاهی راه زندگیرا ادامه میدهیم یک چرخش بین ابدیت وزندگی ارتباط بین گذشته وآینده ونسلهای آتی که از کشفیات امروزی بهره میبرند عده ای بخاطر خداوند کارهای نیکی انجام میدهند وعده ای هم در اول زندگی ازروح خودکمک گرفته از آلودگیها دورمیشوند.

حتی دریک اطاق خالی هم میتواند با یک عطر لیمو یا عطر بهار نارنج گذشته هارا با زباله هایش بیاد آورد ومیتوان مانند امواج دریا کثافتهارا بیرون ریخت وبا خوشیهای زیست .

اعتقاد داشتن به چیزی یا کسی مربوط بخود انسان است امروزکسانی

که روبروی من ایستاده اند نمیدانند چگونه ناخنهای تیز خودرا مانند گذشته درچشمانم فرو کنند.

زمانی خاطره ها آرازم میدهند فورا جایم را عوض میکنم بیرون میروم هوای تازه میخورم دنیا همیشه متعلق بکسانی بوده که یاسیاستمدار بوده اند ویا تاجر دنیا هرگز به شعر وادبیات وکسانی که اعتراضی دارند اهمیتی نمیدهد اینگونه انسانها تنها کسانی هستند که میتوانند ومیل دارند که همه چیزهارا بیان کنند.امروز دست انداختن دیگران وآدمهای متظاهر دریک جامعه که مرتب جانماز آب میکشد درس اول زندگی است باید همیشه فریاد کشید برای بدست آوردن چیزهای بی ارزش و.....من سالهاست که فراموش کرده ام فریاد بکشم وسکوت را پیشه ساخته ام .

ثریا/ اسپانیا/ از : یادداشتهای روزانه

 

دوشنبه، اردیبهشت ۰۵، ۱۳۹۰

ماهیگیر

در دنیا ، کسانی هستند که حاضرند گفته هایشان را بشنوید وجانشانرا

بگیرید.

دو ماهیگر درکنار دریا ، مشغول آماده کردن تورهای ماهیگری خود

بودند ، هردو از شنوایی فارغ وکر بودند !

اولی پرسید :کجا میروی  ، میروی ماهی بگیری ؟

دومی با خشم جواب داد : مگر نمی بینی که دارم آماده میشوم بروم ماهی بگیرم

اولی گفت : ببخش متوجه نشدم خیال کردم میروی ماهی بگیری

ودومی جواب داد ، بله کوری ، وگرنه میدیدی که میروم ماهی بگیرم

حال قصه پرغصه ماست .

ثریا /اسپانیا. تا اول ماه می تعطیل است

کمدی الهی

به گفتگوی جناب حضرت پاپ مقدس که از تلویزوین پخش میشد نگاه

میکردم با سئوال وجوابهای از پیش تعیین شده واز هزار صافی ردشده

آوخ . چه گفتگویی جالب وشیرینی برای من دربدر آواره که مانند

فرفره دائم دورخودم میچرخم ومیان شک ویقین سرگردانم وهمیشه

این بیت شعر را زیر لب میخوانم که:

نه درمسجد دهندم ره که رندی/ نه درمیخانه که این خمار خام است

کمی بخود آمدم ، قبلا چه دنیای راحتی داشتیم پیش از آمدن آنمرد

داروین لامذهب که آمد مارا از اوج قدرت انسانی وعظمت واعتبار

پایین کشید

ما که همدم سیارگان وماه دراوج کیهان عظیم بسر میبریدم با آن

افکار خود دران قرنهای طلایی که میپنداشتیم شکل وهیبت ما از

خاک زر ناب وآب معطر گل شده وشعله ازلی الهی درجانمان

دیمده شده وهمه موجودات عالم باید درخدمت ما باشند، ناگهان

این داروین بی دین ومذهب آمد ومارا از آن بزرگی وجبروت

به زیر کشید ومارا همدم مار وسوسک وعقرب وکرم خاکی و

زاییده عمو زاده های خود میمیون یکی ساخت .

وپشت سر آن مرد لامذهب وبی دین یک یهودی سر گردان

دیگری بنام ( فروید) آمد همه بافته خیال مارا پنبه کرد وگفت

این دیو شهوت است که عقل را می شوراند !.

آه چه غم انگیز است ، پاپ راست گفت زندگی در تکامل خیلی

بی معنی است !!!باید پذیرای همان سرود آفرینش باشیم وهمیشه

درخدمت تا آن بزرگان  هرروز بر قطر شکمشان افزوده شود

واز آچار الهی خود استفاده کرده به هیچ موجوی رحم نکنند.

----------

ثریا/ اسپانیا

 

یکشنبه، اردیبهشت ۰۴، ۱۳۹۰

مشهدی

نگفتم ما بیماری نوشتن داریم وتا چیزی را میخوانیم فورا احساس خوش نویسندگی بما دست میدهد ومیخواهیم خودمانرا به آب بزنیم وکمی سبک کنیم ؟

بلی نوروز رفت وبهار کم کم به نیمه میرسد روزهای خوش ورویاهای ما هم تمام شدند دوباره برگشتیم به اتم وانزال آن واین گفتگوها ادامه دارد وریال هم کم کمک به درهم ودینار تبدیل میشود وحضرت امام که تا دیروز رهبر بودند حال امروز والا حق شدندوتبدیل به امام زمان ، زمانه گشته اند وهمه جایشان با نام ومهر مبارک نام اعلی تزیین یافته است .

میتوانند بار سنگین مسئولیت ولایت ایران را تنهایی به دوش گرفته وبا خود به آسمان ببرند .

البته اینها تقصیر ما نیست که مینویسیم ماهم درروزنامه های اینترنیتی یا الکترونیکی میخوانیم خیال هم نداریم درکار ملک دخالت کنیم گاهی اشگی برای مادر وطن که بیمار وروبه مرگ است میریزیم  همه روزنامه ها وسایت های داخلی ( نه خارجی) دررسای این امام بزرگوار مینویسند درسرارسر ولایت ایران نمونه است ومثل ومانند ندارد مانند یک پودر لباسشویی قوی همه رنجها ومحنتها وگرفتاریها را از جامه عامه میشوید وپاک میکند حضرت امام ازنادر هم بالاتراست اگر نادرشاه حالا زنده بود سر بر آستانه او میگذاشت وافتخار میکرد که دهانه خر « ببخشید « اسب « ببخشید « اتومبیل حضرت امامرا با شانه هایش بکشد.

امام های قبلی همه مفلوک بی عرضه نالایق وبیچاره وقلابی بودند وهیچ ردا وعبایی به تنشان برازنده نبود همه از پشم شترمحلی بافته شده بود اما این حضرت امام تا ابد  میان تاریخ ، از عرب تا عجم میماند.

ببخشید من اینهارا خوانده ام واگر خطا مینویسم برمن خرده نگیرید تنها دعا میکنم که این یکی دیگر اگر به آسمان رفت برنگردد چون اشکی درچشمان این ناچیز نمانده که نثار راه وبدرقه وسپس استقبال کنم.

گفته هایشانرا باید  بر لوح زرینی نوشت وبه موزه آسمانی سپرد اگر روی زمین مثلا روی یک تخته سنگ بنویسند ممکن است دراثر مرور زمان پاک شوند ورندان چیزهای دلخواهشانرا روی آن حک کنند.

میدانم شما هم مانند من به مفاخر تاریخی خود علاقه دارید مرا به ضعف احساسات وضعف ملی متهم نکنید چرا که اینها تراوشات مغزی من است که ترواش میکند اگر گناهی هست ازراویان است

به تازگی در بعضی از بلاد تاریخی مد شده است که تا حاکمی به کر وفر رسید وخانه اش آباد شداورا به زیر میکشند وبه مواخذه وسپس اعدام انقلابیش میکنند وهمه اموالی را که برده بود از او پس میکیرند زروطلاها را »دیوان « میبرند وبقیه هم به دست غارتگران محلی میفتد تا آنها « خانوداه دار شوند« .

البته امروز دموکراسی بر سراسر دنیا حاکم است دنیا عوض شده شما خودتان اهل کمالید واین مسائل را بهتراز من میدانید من هم خواستم تنم را به آب بزنم ووضویی گرفته کمی سبک شوم.

با امید پذیرش وتقدیم احترام / مشهدی ثریا