پنجشنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۹۰

کلئوپاترای قرن بیستم

به مموتی گفتم ، فایده ندارد که کنج اطاق بنشینی وبه عاقبتت فکرکنی بلند شو بلند شو هرچه پول وپله داری بردار بریم بانکهای ورشکسته دنیارا بخریم نفت که داریم تیم فوتبال هم داریم چند تا دیگر هم میخریم فایده ای ندارد بروی مسجد نماز بخوانی ودنبال هاله نورت بگردی هاله را کمی پایین تر بیاور درست روی سرت جا بده وبجای این کت وشلوار نکبت یک عبای ابریشمی ناب روی شانه ات بیانداز ویک سبیل کت وکلفت هم روی صورتت بچسپان.باید تا دیر نشده بجنبیم والا بانکها را همه میخرند لزومی هم ندارد من چادر چاقچور بپوشم خدا پدر مدسازان زمانه را بیامرزد که برای هر مشگلی راه حلی دارند.

دیدی ننه مان چقدر نماز خواند ، رزوه گرفت ، روضه خوانی راه انداخت به سینه زنان پول داد غذا داد عاقبتش را دیدی؟ انسان باید لیاقت داشته باشد وفرصتهارا غنیمت بداند وبعد وارد عمل شود باید تشخیص بدهد که عاقبت کاری که میکند به کجا میکشد، من هنوز جوانم وخوشگل میتوانم جلودارت شوم میتوانیم با حضرت ملاعبدل اللحیکم قاطری دست به دست هم بدهیم همان که چند سال پیش برای یک معامله چند صد میلیونی وارد شهر ماشد ویک سوگلی هم به یغما برد ببین الان پیر وجوان مرد وزن از ربش سفید تا ریش رنگ کرده وحنایی دنبال منند خلاصه یک کلکسیون تقریبا کامل از انواع واقسام آریستوکراسی پوسیده وورشکسته دنبال خودم میتوانم بکشم بوی عطر نفت ولباسهای زرین، میشوم کلئوپاترای قرن بیستم ! راستش من از این زندگی قبلی که باتو داشتم دیگر راضی نیستم من ضمیر همه مردم را مانند آیینه روشن میخوانم حال متاسف هستم که دنیای ما داردویران میشود وعملا نشان میدهد که نجابت فایده ای ندارد وشرافت را باید در قوطی عطار نیشابوری پیدا کرد وغرورهم دیگر کسی نمیداند چیست خیال میکنند مثلا یک سس غذا میباشد.

حال یاد گرفتم که مردم دنیا همه یک ماسک برچهره دارند وهمه بازیگران ماهری هستند ودرتماشاخانه دنیا نقشی را که مصلحت آن اقتضا میکند بازی میکنند وهمه هنرشان هم این است که پیوسته با دقت تمام خط فاصله ای را که میان سایه حقیقت ومیان شخص  واقعی وشخص نمایشی ویا آکتور وجود دارد حفظ کنند.

تو هنوز گیجی ونمیدانی که صفحه شطرنج باید یکدست باشد سیاه وسفید

--------------- الثری ولایت اسپانیا !.

هیچ نظری موجود نیست: