سه‌شنبه، بهمن ۲۶، ۱۳۸۹

تو بمان ، تو بساز

راست گفتی ، عشق خوبان آتش است

سخت میسوزاند ، اما دلکش است

--------------------------------------

راست گفتی ، خانه خانه توست

منم از دور درخلوت سرد خویش

با آتش عشق میدمم بسوی دشت بزرگ

میچکد بر رخ من اشک ملال

میشکند درسینه من تیر اندوه

که خانه من بر باداست

توبما ن ، تو بساز آن دیاررا که

نجنبید نفسی از نفس دیگر

من آن روح آواره ، از وحشت مرگ

منم آن سایه دیرین مانده ام چشم براه

شرمم آید از بیهودگی خویش

تو بمان ، تو بساز ، آن خانه دیرین

شاید این شاهد دیروزی

این غمزده مسکین

که دردیاری دور ، که نروید خاری

ازمهربانی ، پرزنان فرود آید

از آسمان تاریک

وببوسد سینه بی کینه تو

امروز تو قد برافراشته ای

سر خوش از باد ه پیروزی

خانه خانه توست ، خانه سیمین است

خانه ، خانه تو فرزند ایران زمین است

تو بمان ، تو بساز

من نه سبزم ، نه زردم ، نه آبی

بیرنگ بی رنگم

اگر مرگم بناگه سرزند

مرا مهر آن دیار در دل کافی است پس ،

تو بمان وتو بساز ، سرا سرای توست

----------------------------------

تقدیم به آزیخواهان بامید پیروزی آنان وجوانان وزنان برومند

ثریا/ اسپانیا/ بیست وششم بهمن ماه هشتاد ونه

 

دوشنبه، بهمن ۲۵، ۱۳۸۹

بپا خاستند

به پا خاستند ، به پا خاستند

سایه شوم آن مردان بی خدارا

پاک میسازند

مردانیکه از روشناییها گریزان بودند

گفتم که سحر گاهان دربرابر  آفتاب کور خواهید شد

بپا خاستند ، زنان بزرگ ومردان

چندان که آفتاب بر آمد نه از شیخ خبری است

نه از شیخ پرست

فریاد کشیدم که :

با من از معجزه بگویید 

گفتند : چنین گفت زرتشت

رنجها پایان گرفت

کینه ها به مهر نشست

میدانستیم که شب آشتی نا پذیر است

بپا خاستند ، بپا خاستند

زنجیر ها را پاره خواهند کرد

آنها گل میخ صلیب ها را از کف پاها

پاک خواهند نمود

میدانستیم که درسر زمین پرحسرت ما

معجزه ای سرانجام رخ خواهد داد

............................

جاوید باد ایران وایرانی وطن پرست

وبامید پیروزی

................

زپا فتادم ورویم به منزل است هنوز!

روز عشاق ( والنتاین)

کوه ها باهمند وتنهایند ، همچوما باهمان که تنهایم  !

-----------------------------------------

آشنای من شدی ، هرکجا بیگانه بود

شد گشاده روبرویم درگه هرخانه بود

آنکه از من دور بود ، یار و یاور گشته است

بیگانه از لطفت تو، بامن برادر گشته است

آنکه بشناسد ترا دیگر کسی بیگانه نیست

حاجت رفتن بر درهر خانه نیست

همرهم باش ومرا نگذار برو راه دراز

با یگانه مهر خود از جمله  سازم بی نیاز

................................

بیا ، بیا تا در سکوت وتنهاییم ودراین روزهای پرمحنت بهم پیوند

بخوریم

بیا ، بیا تا مانند گذشته ها فارغ از همه رذالت ها درراه یک امید

آخرین روزهارا بگذرانیم

بیا ، بیا تا ترا به جنگلهای سوخته ودریای خون آلوده ببرم ، در

گوشه ای خلوت برایت قصه دلتنگیهام را بخوانم

بیا ، بیا تا بگویم که عمرم با عشق تو چگونه گذشت ، بیا

بیا ودست پر مهرت را برسرم بگذار ولبان گرمت را روی گونه هایم

بفشار ومرا دربازوانت بگیر وتماشایم کن

بیا ، بیا ببین آنگاه که سرزمینم آزاد شد چگونه روحم را که تو دزدیدی

آزاد میسازم ودرمیان نوای ساز خنیاگران به پرواز درمیاید ، بیا ، بیا

-------------------

                ثریا/ اسپانیا / 14/2/ 011

 

 

یکشنبه، بهمن ۲۴، ۱۳۸۹

رضا شاه بزرگ

برای مردان وزنان وطن پرست  هیچ چیز دردناکتر وتاثر آور تراز آن

نیست  که ببیند بیگانگان واجنبیان درکشورش نفوذ پیدا کرده ودرامور

سر زمین آنها مستقیما دخالت مینمایندوبرای توسعه نفوذ وحفظ منافع

خود به انواع واقسام حیله ها ونیرنگهای سیاسی میپردازند.

رضا شاه بزرگ در طول عمر خود بارها شاهد دخالتهای ناروا -

وخیانتهای گوناگون خارجیان بود.

در همان هنگامی که در دیوژن قزاق خدمت میکرد  به وضوح میدید

که چگونه حیات وزندگی افراد وافسران بازیچه دست سیاستهای ننگین

خارجی قرار میگیرد وقبل از کودتای سوم اسفند بارها تنفر شدید -

وانزجار خودرا این وضع چه لفظا وچه عملا نشان داده بود.

او سواد خواندن ونوشتن را نداشت اما احساس کرده بود که پیروزی

وبرقراری یک ملت منوط به داشتن علم وفرهنگ ودانش است .

رضا شاه عاشق وطنش بود وآرزویی بجزترقی وسعادت وطنش

وهموطنانش نداشت .

این رضا شاه بود که پرده های خیانت را پاره کرد ودست عده ای

سود جو را کوتاه کرده ودرهای سعادت را به روی تمام افراد

باز کرده ، زنهارا زیوغ چادر وروبنده آزاد ساخت  وکاروان

محصلین را به منظور کسب علم ومعرفت بسوی کشورهای خارج

روانه ساخت ونمیدانست که آنها پنجه خونین خودرا پس از برگشت

بسوی صورت پدر میکشند ونوکر اجنبی میشوند وسرود سرخ سر داده

برای بیگانه راه را باز میکنند ، او غذایش بسیار ساده وزند گیش نیز

ساده بود او یک سرباز وطن پرست  بود که آرزوی به جز سر بلندی

سر زمینش نداشت و.....افسوس ، افسوس که ملت  را درست -

نمیشناخت به همانگونه که پسرش محمد رضا شاه نتوانست به ریاکاریها

ودروییهای مردمش پی ببرد ، دریغ ، که دیگر چنان پدری را  هیچگاه

ملت ایران نخواهد دید وخود سوی بدبختی وانحراف وامتی شدن میرود

-------------------------------------------- ثریا/ اسپانیا

بمناسبت روز مرگی وسیاه روزی ملت ایران دربهمن ماه .

شنبه، بهمن ۲۳، ۱۳۸۹

صادق هدایت

منزل توست ، پیشتر نروی

جمع شو تا زخود بدر  نروی

حرفی از درس راز میگویم

گفته اند ، آنچه باز میگویم

-----------------------

گویا هفته پیش روز سالگر تولد صادق هدایت بود ؟!  من چندان

با کارها ی او موافق نیستم وچندان ارادتی هم باو ندارم اما

در دنیا هنگامی که همه میروند تا خدایی را بسازند باید به دنبالشان

رفت وگرنه هزاران وصله ناجور به لباس تازه ات میچسپانند.

مرحوم دکتر تقی تفضلی برادر ارشد شادروان محمود تفضلی تعریف

میکرد :

هنگامیکه درپاریس بودم شبی صادق هدایت را دیدم واورا بخانه بردم

وبرایش قطعه ای با سه تار زدم ، او گفت ، نه ! تقی  ، این صدارا

خاموش کن ، ساز ایرانی غمگین است ومرا دچار اندوه میکند.

چند ماه بعد شبی بخانه ام آمد وپس از نوشیدن چند گیلاس بمن گفت

سازت را بردار وبرایم بنواز ، من چند قطعه در د شتی برایش -

نواختم ، سه شب بعد خبر خودکشی او بگوشم رسید ومهدی اخوان

ثالت چکامه ( چگوری ) را سرود :

پس کن خدایا چگوری این نوارا ........

هدایت میتوانست بماند وبیشتر بنویسد درآن زمان که هنوز ذهن ما

ایرانیان چندان روشن نشده بود ، او با خودخواهی تمام خودش رابمرگ

سپرد  او خود نمیدانست باید به کدام سوی روزنه نگاه کند .

روان هرسه شاد باد.

جمعه، بهمن ۲۲، ۱۳۸۹

مبارک

خوب ، مبارک است ، مبارک هم به امر ابوعمامه سرزمینش را ترک

کرد! حال آرزو کنیم که این جنبش به نفع مردم مصر تمام بشود نه به

ضرر آنها وکیسه های گشاد دولتهای بزرگ !.

سرز مین ما که به جهان سوم مشهور بود  درست درزمانی که داشت

ره آورد بزرگی را به عالم نشان میداد درمعرض هجوم جانکاهی

قرار گرفت  هجوم مردان وزنانی ناشناخته که همین جهان سوم را

به جهان هزارم تبدیل کردند .

سر زمین ما از امتیازات زیادی برخوردار بود ( مینوسم بود) چون در

حال حاضر هیچ امتیازی نمیتوان برای آن قائل شد ، در بالای بلندای

تپه قرن بیستم  درجهان میرفت که مقام شایسته ای را پیدا کند .

ناگهان همه چیز بهم ریخت  وهمه چیز زیرو رو شد درطی این دوران

سی وچند ساله  هزاران کتاب ( مزخرف )  درباره همه چیز بچاپ

ر سید ترجمه وافکار دیگران بشکل دلخواه ونا مطبوعی به دست مشتی

نادان وارد بازار شد ونسل نو دچار سر گردانی وعده ای هم ماموریت

داشتند که برون مرزی هارا سرگرم نمایند.

وامروز سر زمین جاودانی فردوسی . حافظ . سعدی. خیام .

ناصر خسرو . نظامی . چشم به راه نذورات است جوانان برومند

ومردان شایسته یا کشته شدند ویا گروه گروه به تبعید رفتند واز فرهنگ

دیرین خود دورماندند همه چشم به پشت سر داشتند طوطیانی که جلوی

آیینه قرار گرفته وحرفها را تکرار میکردند.

هند دگرگون شد حتی جایزه نوبل ر ا هم برد ، آفریقا دگر گون شد

غرب در مکتبهای فلسفی واجتماعی وتکنو لوژیهای خود دست به

تغییرات زیادی زد وما؟    .......

هنوز اندر خم کوچه مانده ایم که بند شلوارمان را بادست راست باز

کینم وماتحت مبارک را با کدام زبان بلیسیم . پایان

ثریا /اسپانیا/ فوریه دوهزارو یازده