یکشنبه، بهمن ۲۴، ۱۳۸۹

رضا شاه بزرگ

برای مردان وزنان وطن پرست  هیچ چیز دردناکتر وتاثر آور تراز آن

نیست  که ببیند بیگانگان واجنبیان درکشورش نفوذ پیدا کرده ودرامور

سر زمین آنها مستقیما دخالت مینمایندوبرای توسعه نفوذ وحفظ منافع

خود به انواع واقسام حیله ها ونیرنگهای سیاسی میپردازند.

رضا شاه بزرگ در طول عمر خود بارها شاهد دخالتهای ناروا -

وخیانتهای گوناگون خارجیان بود.

در همان هنگامی که در دیوژن قزاق خدمت میکرد  به وضوح میدید

که چگونه حیات وزندگی افراد وافسران بازیچه دست سیاستهای ننگین

خارجی قرار میگیرد وقبل از کودتای سوم اسفند بارها تنفر شدید -

وانزجار خودرا این وضع چه لفظا وچه عملا نشان داده بود.

او سواد خواندن ونوشتن را نداشت اما احساس کرده بود که پیروزی

وبرقراری یک ملت منوط به داشتن علم وفرهنگ ودانش است .

رضا شاه عاشق وطنش بود وآرزویی بجزترقی وسعادت وطنش

وهموطنانش نداشت .

این رضا شاه بود که پرده های خیانت را پاره کرد ودست عده ای

سود جو را کوتاه کرده ودرهای سعادت را به روی تمام افراد

باز کرده ، زنهارا زیوغ چادر وروبنده آزاد ساخت  وکاروان

محصلین را به منظور کسب علم ومعرفت بسوی کشورهای خارج

روانه ساخت ونمیدانست که آنها پنجه خونین خودرا پس از برگشت

بسوی صورت پدر میکشند ونوکر اجنبی میشوند وسرود سرخ سر داده

برای بیگانه راه را باز میکنند ، او غذایش بسیار ساده وزند گیش نیز

ساده بود او یک سرباز وطن پرست  بود که آرزوی به جز سر بلندی

سر زمینش نداشت و.....افسوس ، افسوس که ملت  را درست -

نمیشناخت به همانگونه که پسرش محمد رضا شاه نتوانست به ریاکاریها

ودروییهای مردمش پی ببرد ، دریغ ، که دیگر چنان پدری را  هیچگاه

ملت ایران نخواهد دید وخود سوی بدبختی وانحراف وامتی شدن میرود

-------------------------------------------- ثریا/ اسپانیا

بمناسبت روز مرگی وسیاه روزی ملت ایران دربهمن ماه .

شنبه، بهمن ۲۳، ۱۳۸۹

صادق هدایت

منزل توست ، پیشتر نروی

جمع شو تا زخود بدر  نروی

حرفی از درس راز میگویم

گفته اند ، آنچه باز میگویم

-----------------------

گویا هفته پیش روز سالگر تولد صادق هدایت بود ؟!  من چندان

با کارها ی او موافق نیستم وچندان ارادتی هم باو ندارم اما

در دنیا هنگامی که همه میروند تا خدایی را بسازند باید به دنبالشان

رفت وگرنه هزاران وصله ناجور به لباس تازه ات میچسپانند.

مرحوم دکتر تقی تفضلی برادر ارشد شادروان محمود تفضلی تعریف

میکرد :

هنگامیکه درپاریس بودم شبی صادق هدایت را دیدم واورا بخانه بردم

وبرایش قطعه ای با سه تار زدم ، او گفت ، نه ! تقی  ، این صدارا

خاموش کن ، ساز ایرانی غمگین است ومرا دچار اندوه میکند.

چند ماه بعد شبی بخانه ام آمد وپس از نوشیدن چند گیلاس بمن گفت

سازت را بردار وبرایم بنواز ، من چند قطعه در د شتی برایش -

نواختم ، سه شب بعد خبر خودکشی او بگوشم رسید ومهدی اخوان

ثالت چکامه ( چگوری ) را سرود :

پس کن خدایا چگوری این نوارا ........

هدایت میتوانست بماند وبیشتر بنویسد درآن زمان که هنوز ذهن ما

ایرانیان چندان روشن نشده بود ، او با خودخواهی تمام خودش رابمرگ

سپرد  او خود نمیدانست باید به کدام سوی روزنه نگاه کند .

روان هرسه شاد باد.

جمعه، بهمن ۲۲، ۱۳۸۹

مبارک

خوب ، مبارک است ، مبارک هم به امر ابوعمامه سرزمینش را ترک

کرد! حال آرزو کنیم که این جنبش به نفع مردم مصر تمام بشود نه به

ضرر آنها وکیسه های گشاد دولتهای بزرگ !.

سرز مین ما که به جهان سوم مشهور بود  درست درزمانی که داشت

ره آورد بزرگی را به عالم نشان میداد درمعرض هجوم جانکاهی

قرار گرفت  هجوم مردان وزنانی ناشناخته که همین جهان سوم را

به جهان هزارم تبدیل کردند .

سر زمین ما از امتیازات زیادی برخوردار بود ( مینوسم بود) چون در

حال حاضر هیچ امتیازی نمیتوان برای آن قائل شد ، در بالای بلندای

تپه قرن بیستم  درجهان میرفت که مقام شایسته ای را پیدا کند .

ناگهان همه چیز بهم ریخت  وهمه چیز زیرو رو شد درطی این دوران

سی وچند ساله  هزاران کتاب ( مزخرف )  درباره همه چیز بچاپ

ر سید ترجمه وافکار دیگران بشکل دلخواه ونا مطبوعی به دست مشتی

نادان وارد بازار شد ونسل نو دچار سر گردانی وعده ای هم ماموریت

داشتند که برون مرزی هارا سرگرم نمایند.

وامروز سر زمین جاودانی فردوسی . حافظ . سعدی. خیام .

ناصر خسرو . نظامی . چشم به راه نذورات است جوانان برومند

ومردان شایسته یا کشته شدند ویا گروه گروه به تبعید رفتند واز فرهنگ

دیرین خود دورماندند همه چشم به پشت سر داشتند طوطیانی که جلوی

آیینه قرار گرفته وحرفها را تکرار میکردند.

هند دگرگون شد حتی جایزه نوبل ر ا هم برد ، آفریقا دگر گون شد

غرب در مکتبهای فلسفی واجتماعی وتکنو لوژیهای خود دست به

تغییرات زیادی زد وما؟    .......

هنوز اندر خم کوچه مانده ایم که بند شلوارمان را بادست راست باز

کینم وماتحت مبارک را با کدام زبان بلیسیم . پایان

ثریا /اسپانیا/ فوریه دوهزارو یازده

 

حرف اول

اگر مردم مصر راه انقلاب ایران را بپیمانند برسر مصر همان خواهد آمد که :

بر سرایران آمد واین دوکشور با سرمایه های پر بار فرهنگی دچار -

هرج ومرج وویرانی وچه بسا تجزیه شوند همان چیزی را که ابوعمامه

میخواهد ، کفشهایش را درمیاورد ودر مسجد به نماز می ایستد ومیگوید

همه باهم برادریم !!!!  فردا وپس فردا گروه گروه ، دسته ، دسته ،

جدا ، جدا برای تظاهرات میروند وهرکدام ایده خودشانرا دارند بی آنکه

بدانند که این راه مانند سال پنجاه وهفت به بیراهه خواهد رفت مگر که

یکی شوند یک واحدو یک تن ویک هدف مشترک پرچم ایران گاهی

وارونه روی میزهای کنفرانشان قرار دارد وگاهی رنگ سبز آن

به تیره وسیاهی میزند همان رنگی که امروز مصریان دردست دارند

زمانیکه انقلاب شد وهمه دسته جمعی کوچ کردند وراحت روی مبل

مخلمین جای گرفتند بفکر پاسداری از فرهنگ ایران زمین افتادند !!!

واین پاسداری آنچنان آنهارا سر گرم کرد که از یاد بردند زمان ؛ زمان

فتنه هاست ومبارزه بر ضد جهل ونادانی را باید سر لوحه قرار دهند

اگر امروز نام ایران هنوز زنده است بخاطر فرهنگ پر بارش میباشد

اگر ایران از آن همه حمله های مغول تا ترکان غزنوی جان بدر برد

بخاطر فرهنگ وتمدنش بود اما چرا اعراب بادیه نشین توانستند با -

شبیخون زدن ایران را از پای دراورند ؟ تاریخ گواه این نکته هاست

اما متاسفانه امروز فرهنگ وتمدن زیر تیغ بی دریغ ( بیزنس ) و

فوتبال !!! وولایت فقیه وایده لوژیهای مضحک دارد نابود میشود

مردان اهل بیزنس وفقها چندان  پای بندی بر فرهنگ وتمدن ندارند

امروز درست حرف زدن ودرست نوشتن واجتناب از کلمات بی معنا

وچاروداری ( غلط ) است وزخم بزرگی بر پیکر ادبیات وفرهنگ

ما خورده واگر بگذارند به رغم همه زخمهای جانکاهی که برداشته

شاید بتوان آنرا دوباره از نوساخت وزنده کرد.

امروز سر زمین ما دربحرانی ترین وسیاهترین زمان تاریخ قرار دارد

بحران اخلاقی ولکه ننگ ( جهان سومی ) هنوز بر پیشانی ما  -

میدرخشد .

چه کسی دنیارا قسمت کرد ؟ .

ادامه دارد

ثریا. اسپانیا

دیوار سبز

وطنت  غیر حال موهوم است /هرچه آنسوی توست معدوم است

این وطن تنگ دارد غبار ویرانی / این وطن را به هرپر افشانی

----------------------------------------------------

در میان امواج سهمگین وغرش طوفانها

ماهیان نیمه جان ، برخاستند

درپای بوته خاری ، درانتهای شب

من بیدار بودم

در پشت رودخانه بزرگ

وآبهای جاری

بیاد آن مرد شبگرد ونگاه مرده اش

افتادم

زخم های کهنه ودیرین سر باز کردند

در چشم شگفت زده ام

دیوار سبز فرو ریخت

به حیرت نشستم ودراندیشه زمینی هستم

که روزی متعلق بمن بود

آه هزاران بیوه عریان

تن گناه آلوده صد ها مرده

مرا باشب یکی ساخت

باید جامه های سیاه را دوباره پوشید

ودسته گلهارا آماد ه کرد

بلوای گلهای سرخ

پرنده ها را پرواز میدهد

--------------------- ثریا/ 10/2/011

پنجشنبه، بهمن ۲۱، ۱۳۸۹

یک نامه

یک نامه / درتاریخ 24 جولای دوهزار ویک به ف. شین

----------------------------------------------

فرهنگ جان ، آن مالی را که تو بردی وآن میراث شوم را ، بهترین

قدمی بود که کسی در راه زندگی من برداشته بود ، آن میراث نه

متعلق به من بود ونه به بچه ها ، پس مانده هایی بود که از بازماندگان

آن مرحوم برایشان دردسر آفرین بود ومیخواستند از شر آنها راحت

شوند بنا براین مرا صدا کردند وبخیال خود ( امانت ) را که دیگر

سودی برایشان نداشت بمن سپردند ، نیمی از آنرا خانم نون رشیدی

بلعید وبقیه را به دست تو دادم شاید تو هم پس از سالها دربدری و

گرسنگی خوردن واین خانه به آن خانه رفتن ، سرانجامی بگیری !

من چنان ابله نبودم ، سالها از تو وزندگیت دور وبیخبر ونمیدانستم که

درچه منجلاب ودرکجا به زندگی بیمقدارت ادامه میدهی ، دیدار تو

برایم بمنزله یک پنجره امید بود امیدی که نوری نداشت ودرتاریکی

محو شد ، آنچه را که داشتم ، ویا داشتیم برایت گذاشتم وامروز نمیدانم

درکدام گوشه دنیا خودت را پنهان کرده ای برایم مهم نیست ، انسانهای

امروز چندان بویی از انسانیت نبرده اند حیواناتی هستند دریک جنگل

بزرگ که به دنبال طعمه میگردند .

هرچه دادم بتو حلالت باد / غیر آن دل که بتو بخشیدم .   ثریا