جمعه، مهر ۲۳، ۱۳۸۹

دیکتاتور بزرگ

نمیدانم آیا کس ویا کسانی فیلم دیکتاتور بزرگ چارلز چاپلین را دیده

وآیا بیاد دارند ؟ بخصوص سخنرانی پایان فیلم را؟!.

او درپایان میگوید:

متاسفم ، من نمیخواهم امپراطو باشم این کار ازمن برنمی آید دلم  -

نمیخواهد برکسی فرمان برانم یا کسی را تسخیر کنم ، دوست دارم

درصورت امکان به همه کمک کنم ، از یهودی وغیر یهودی تا سیاهان

وسفیدها ........

بلی همه ما میخواهیم کمک کنیم همه ما میل داریم به سعادت برسیم

انسان گویا همیشه اینگونه فکر کرده است ویا بوده  هیچکس میل ندارد

به کسی بد بکند ویا باعث بدبختی دیگری شود این دنیای بزرگ جای

برای همه داردونعمت نیز .

راه زندگی میتواند آزاد وزیبا باشد اما ما گم کرده راهیم وحرص و

جاه طلبی جان مارا به زهر آلوده ساخته است واین دنیای زیبارا

با نفرت وبیزاری وحرص وآز داریم برسوی نابودی وفلاکت وبدبختی

میکشانیم.

عده ای را اسیر میکنند آنهارا وجانشانرا خوار میشمارند بعنوان سرباز

زندگیشانرا تکه تکه میکنند وآنهارا بسوی میدانهای جنگ میفرستند با

آنها مانند یک گله گاو برخورد میکننداین انسانها که دارای قلب وروح

واحساس میباشند لبریز از نفرت وآدمکشی میشوند .

دیکتاتورها برگرده همین آدمها سوار شده خودرا آزاد میکنند ودیگرانرا

در بند میگذارند.

امروز همه بسرعت شتاب بخشیده اند وخودرا درحصاری محبوس

واسیر ساخته اند .

دیوصفتانی که بر اریکه قدرت جای دارند همه دروغگو وبی مایه

هستند آنها تنها بخودشان میاندیشند.

چه زمانی میشود به این همه طمع وحرص پا زدواز نفرت وتعصب

خودرا خلاص کرد وبرای دنیای بهتری تلاش نمود برای فرزندان آتی

ونسل آینده . امروز یک هرج ومرج یک آنارشیزم وحشتناکی زیر نام

سوسیالیزم بر بیشتر جاها حاکم است ودرسوی دیگر دنیا دیکتاتوری

حکم میکند ؛ آنهم از نوع کهنه که تاریخ مصرفش تمام شده است.

.........ثریا. اسپانیا. ......برای خانم نادره افشاری..........

پنجشنبه، مهر ۲۲، ۱۳۸۹

گاوها درباد آواز میخوانند

چه گسترده وغنی ، دارالقران

چون یورش باران ، پای میگیرد

درشهرهای شوق ، درکومه ها ، درلانه ها

وچه افسرده دل دارالفنون

جای سیمرغ کبیر ، مکان شیران ودلیران

فراموش شد

در میدان شهر، در سیاهچالها

جاریند خون آدمها

در آیینه خشم

وخاطرات درد آن انسان تنها

عالیترین پاداش عمر من است

پایه های چوبین تخت مردان مقوایی

درکام موریانه هاست

در گرفتگی سینه مردان

دروغیست پست وفریبنده

همه پیامبران کذابند

امروز باید ایستاد

درآن سرزمین درمیان ( آیه های پوچ)

وکتاب موریانه خورده

را ورق ورق کرد

مردان  ما رفتند وما هنوز

در آرزوی حسرت

آن خورشیدیم

فرشی از الیاف سوزن ، درمیان

اشکهای زنان بی سینه ؛ بگسترانید

تا .....پاهای مردان بردار کشیده

وقامتشان ، عمود فرود آید

......................................

تقدیم به بانوی  !!هنر ! که روی درخاک کشید

 

چهارشنبه، مهر ۲۱، ۱۳۸۹

اکتور اول

همه جا وهر ر وز درهمه صفحات رزونامه وخبر نامه ها و سایر

خبرگزاریها عکس او بچشم میخورد ، هنگامیکه او درحال سخنرانی

است صورتش به نحو زشت وخنده داری به نظر میرسد نسخه ثاثی

یک میمون بد منظر با آن ریش وسبیل بی تناسب وبی معنیش ، با

موهای یکد دست که مانند یک کاسه بشکل کلم بر روی سرش ریخته

وآن دهان نفرت انگیز با آن قد کوتاه ......

نه ! به هیچ وجه اورا نباید جدی گرفت او آنچه قرو قنبیل دارد همه را

با آن د هان مضحکش ارائه میدهد ، هنگامیکه انگشت سبابه حضر تش

رابسوی مردم بلند میکند گویی مستقیم میخواهد چشم همه را کور کند ،

(جای صمد آقای خودمان خالی)  سلام دادنش کفر مرا درمیاورد آرزو

دارم یک آشپزخانه را باتمام ظروف کثیفش باو بدهم تا همه را بشوید

وهنگامیکه شنیدم ( یاران همه رفتند ) چهره اش بنظرم منحوس وکریه

آمد.

ادای آدمهای سمبولیزم را درمیاورد مثلا کاریکاتوری آمیخته از یک

سوسیالیزم کارگری توام با فاشیزم وعقاید کهنه وقدیمی ودربعضی از

اوقات سنت های نظامی گری که میدانم سرانجام دنیارا بخاک وخون

خواهد کشید.

اگر دولتان دولت کارگری است پس باید قدرت اینرا داشته باشید که از

اساس وبنیان کشوررادگرگون کنید نه آنکه عده ای گدا به نوا برسند .

تناقص های زیادی درکارتان دیده میشود ومردم درگوشه ای به تماشای

یک تراژدی - کمدی نشسته اند وجلوی رویشان هم یک کاسه سماق ،

بلی ! دنیای ما همینه ، بخوای نخواهی اینه ،

........ثریا/ اسپانیا...... چهار شنبه

 

 

سه‌شنبه، مهر ۲۰، ۱۳۸۹

همیشه درمیان

به : هوشنگ ابتهاج - » ه.الف. سایه «

---------------------------------

آسمان زیر بال اوج تو بود /چون شد ای دل که خاکسارشدی

سر به خورشید داشتی ودریغ / به زیر پای ستور خار شدی

ترسم ای دل نشین یا ردیرینه / سرگذشت تو هم زیا د رود

آرزومند را که غم جان نیست / آه اگر آرزوها برباد رود

ه. الف. سایه

---------

سایه ، تو آفتابی بر درختان زیزفون

تو درغروب سبزینه زنده ماندی

غنچه های باغچه چشم انتظار تواند

آسمان کدر وتاریک ما غبار آلود

باد بوی ترا آورد

اکنون درکدامین دشتها ، پای میکوبی

بر سبزه ها ؟

چو آفتاب مرا زخاک برگیر

اینجاست آشیانه وخانه تو

دشت ما پر شد از غبار سوخته

خورشید ما گم شد از  خون ریخته

ابر سیه خیمه زد بر  جنگل ما

در این سرای خمش وتاریک

هنوز مانده ام حیران و وامانده

با امید عشق های خام جوانی

.......ثریا / اسپانیا / .........

 

دوشنبه، مهر ۱۹، ۱۳۸۹

مجارستان خونین

و.....اما درمیان تیره روزی هایمان

آسمان مارا از یاد نمیبرد

وبرای درمان دردهایمان

شفا بخشی میفرستد ، او خواهدرسید

هم اکنون درراه است

.......شاندرو پتوفی ، شاعر انقلابی مجارستان

---------------------

آب گل آلود  رودخانه زندگی را

به همراه ماهیان مرده به پهناور خاک

آغشته کرد

زمین از خون رنگین شد

از خاک طوفانی برخاست

مرغان مهاجر درهجرت ابدی خود

درگذرگاه های سقوط به دره

چهره مرگ را با حیرت دیدند

با خونی که ار رودخانه

وچهر ه پنهان ( کارخانه ها)

آغشته بود

و.....اینک معمای بزرگ

که از لبه تیغ آلوده به سم آهن ، سرب ، فولاد

با نخستین ناقوس سحرگاهی

آنهارا به ابدیت راهنمایی میکند

دیگر صدای کولیهای آواز خوان

به همراه راپسودیها پنجگانه بر نمیخیزد

رودخانه سرخ

مرگ زمین را به همراه آمورد

و.....معما هنوز معما ست

.......ثریا/اسپانیا/ دوشنبه........

یکشنبه، مهر ۱۸، ۱۳۸۹

یک طنز !

تا توانستم ، ندانستم چه بود / چونکه دانستم ، توانستم نبود !

10/10.10

نمیدانم درکجا خواندم که کلمات هم که وسیله بیان وتفاهم بین آدمهاست

مانند جان داران ، جان دارند ، تولد ، زندگی ، عشق، ازدواج وسپس

فنا  ، شاید هم راست باشد ؟ .

درگذشته کلمات دلیر ، رشید ، غیور ، دلاور، مغرور ، قهرمان همیشه

چون اسکور ت ریاست جمهوری همه جا روان بودند وهمه جا برزبان

می نشستند امروز این کلمات پس از سالها خدمت به افتخار بزرگ -

با زنشتگی نایل آمده وچند تایی هم نابود شده اند وبجای آنها ، کلماتی

دیگر نشسته اند که تقریبا برای این حقیر بی مایه وبی بضاعت نامانوس

است ، کلماتی که بیشتر مایه آنها ازهمسایگان وقوم سامی گرفته شده

است ، مانند : جانباز ، ثارالله - بسیج - مجاهد -وشهید بیشترا ز همه

قدرت گرفته اند ....وشما ای خواننده عزیز این صفجحه ناقابل !

از این کلمات ورسم جدید غافل نمانید بخصوص اگر  درکار دولت

دستی دارید میتوانید در آنها صنعت بکار برید وبه خدمتگذاری مشغول

واز دل وجان بکوشید تا گذشته هارابه خاک سپرده وبا نو رسیدگان

به پیشرفت کامل برسید .

مگر درخلقت خدا ، آفتاب ماه و ستارگان روز وشب شک دارید ؟

مگر موسی رهبر قوم یهود در کوه سینا متن فرمانهای دوازده گانه

را از میان دود وآتش بدون واسطه نگرفت ؟ وامروز نزدیک هشت

هزارو سال و چند ماه وچند هفته وچند روزو وچند ساعت است که

این رقص یگانه ادامه دارد.

شما هم تا میتوانید درکارتان بی غل وغش بوده مردم را شناسایی کنید

وبه دست حاکمین بسپارید راه ورسم جاسوسی را بیاموزید تا .....

محبوب القلوب واقع شوید سعی کنید مانند یک هواشناس خبره هوارا

بشناسید ووزش باد را احساس کنید نه مانند بوقلمون به رنگ روز ،

بلکه مانند حربا ( آفتاب پرست ) به رنگ ساعت درآمده وچون گل

آفتابگردان باقضای وقت قبله خودرا شناسایی کنید تا همیشه برخر

مراد سوار بوده واسب خودرا بتازانید والا بر سر  شما همان خواهد

آمد که برسر  چون منی ر سید.

...................ثریا /اسپانیا/ یکشنبه 10/10/10/ .......