سه‌شنبه، مهر ۲۰، ۱۳۸۹

همیشه درمیان

به : هوشنگ ابتهاج - » ه.الف. سایه «

---------------------------------

آسمان زیر بال اوج تو بود /چون شد ای دل که خاکسارشدی

سر به خورشید داشتی ودریغ / به زیر پای ستور خار شدی

ترسم ای دل نشین یا ردیرینه / سرگذشت تو هم زیا د رود

آرزومند را که غم جان نیست / آه اگر آرزوها برباد رود

ه. الف. سایه

---------

سایه ، تو آفتابی بر درختان زیزفون

تو درغروب سبزینه زنده ماندی

غنچه های باغچه چشم انتظار تواند

آسمان کدر وتاریک ما غبار آلود

باد بوی ترا آورد

اکنون درکدامین دشتها ، پای میکوبی

بر سبزه ها ؟

چو آفتاب مرا زخاک برگیر

اینجاست آشیانه وخانه تو

دشت ما پر شد از غبار سوخته

خورشید ما گم شد از  خون ریخته

ابر سیه خیمه زد بر  جنگل ما

در این سرای خمش وتاریک

هنوز مانده ام حیران و وامانده

با امید عشق های خام جوانی

.......ثریا / اسپانیا / .........

 

هیچ نظری موجود نیست: