پنجشنبه، مهر ۲۲، ۱۳۸۹

گاوها درباد آواز میخوانند

چه گسترده وغنی ، دارالقران

چون یورش باران ، پای میگیرد

درشهرهای شوق ، درکومه ها ، درلانه ها

وچه افسرده دل دارالفنون

جای سیمرغ کبیر ، مکان شیران ودلیران

فراموش شد

در میدان شهر، در سیاهچالها

جاریند خون آدمها

در آیینه خشم

وخاطرات درد آن انسان تنها

عالیترین پاداش عمر من است

پایه های چوبین تخت مردان مقوایی

درکام موریانه هاست

در گرفتگی سینه مردان

دروغیست پست وفریبنده

همه پیامبران کذابند

امروز باید ایستاد

درآن سرزمین درمیان ( آیه های پوچ)

وکتاب موریانه خورده

را ورق ورق کرد

مردان  ما رفتند وما هنوز

در آرزوی حسرت

آن خورشیدیم

فرشی از الیاف سوزن ، درمیان

اشکهای زنان بی سینه ؛ بگسترانید

تا .....پاهای مردان بردار کشیده

وقامتشان ، عمود فرود آید

......................................

تقدیم به بانوی  !!هنر ! که روی درخاک کشید

 

هیچ نظری موجود نیست: