شب آمد ودل تنگم هوای خانه گرفت .............
..........شاید من نوشته هارا دوست میداشتم نه نویسنده را؟
.......................................................
عید آمد ورفت شور وشوق ها فرو نشست وما به همراه نوروزمان
جهانی !!!! شدیم ، زهی سعادت .
اگر تا به امروز خودرا کشاندیم تنها فرهنگ ما بود که خود را از
شبیخونهای رنگ ووارنگ از قبیل، قوم مغول تا تازیان امروزی
نجانت بخشیدیم .، اگر یونان هنوز با همه بدبختیها وزیانهای خود
روز پای ایستاده وجان از یورش ها بدر برده است مدیون فرهنگ
پر بار خود میباشد .
فردوسی حماسه عظیم خودرا دربرابر ترکان غزنوی به نظم درآورد
واگر امروز ناصر خسرو دیوانش را باز میکرد چه بسا گردن او نیز
بر بالای نیزه بود.
امروز این فر هنگ پربار با دنیای اقتصاد وبنیادی در جدال است ومن
نمیدانم چگونه میشود لغت فرهنگ را معنا نمود ، فرهنگ یعنی اخلاق
یعنی معنویت وجوهر وجود فلسفه ودانش هنر وادبیات.......
وامروز ما درمعرض تاراج هستیم ، اخلاق نیست ، معنویت گم شده
دانش وهنر وادبیات درپستوخانه های جهالت خاک میخورد هنوز مارا
جهان سومی میخوانندواین را کسانی میگویند که فرهنگ وجهالت و
بیسوادی آنها ازفرومایه ترین سر زمینها پست تر است امتیاز ما بر این
سرز مینها همان فرهنگمان میباشد بشرط آنکه به دست نا اهل نیفتد سبز
را سیاه نکنند ودرعرصه شطرنج جهانی مات نشوند.
همه از ما جلو افنتاد ند هند سالها پیش صاحب آن جایزه معروف ! نوبل
شدامریکای جنوبی ، افریقا همه در جلوی صف ایستادند .ما برگشتیم به
صندق خانه اندرونی ورودکی ، رازی ، مولوی وحافظ را فراموش
کردیم حافظ مترود شد ، شیخ سعدی زمانی بر منبر وگاهی دربزم
نشست وسایرین هم آواره زیر نفوذ نویسندگان وشعرای غربی واشعار
پابلو نرودا ....وغیره گم شدند وقصه زعیرو داستان لهب ولیلی مجنون
بر تارک ما نشست ودچار درد بی دردی وبی خبری و......آوارگی
.....................ثریا/ اسپانیا.......