در آخرین روز ماه دسامبر ، که ناقوسها به صدا درمیایند تا سال نوی
مسیحی را اعلام کنند درمن چیزی عوض نمیشود ، هیچ حسی ، هیچ
حرکتی وهیچ هیجانی بمن دست نمیدهد ، من بابهار وساعت تولد او
پیوندی دیگر دارم ودراین گمان که چهره تازه سال درمن یکنوع
هیجان وتازگی ایجاد میکند اما این تشویش را نیز دارم که یکسال دیگر
به عمرم افزوده شده وقدمی دگیر بسوی زمستان زندگیم برداشته ام
بهار با تمام شکوه وبرازندگی وجوانیش فرا میرسد وزمستان پیر را
از میدان بیرون میراند جوش وخروش به همراه فریاد مرغان وباد بهار
وپرواز گلبرگها وشکوفه ها وسر سبزی چمن زارها وگلهای رنگین
بوستانها با وزش باد میرقصند وسر تکان میدهند یک جاذبه دیگری دارد
در میان ناقوسها وزمستان سرد نمیتوان امیدی به نو شدن سال بست.
سوگلی بهار خرامان خرامان می آید واین وجود نامریی هستی با
صدای دلپذیر وراز پنهانش دلهارا لبریز از شوق مینماید.
به دنبال بهار تابستان گرم وآسمان آبی وخورشید درخشان ودرعین
حال مرگ عده ای خزنده علیل وبیمارکه آخر ین نفس هارا میکشند
بهار قد علم کرده جوان وشاداب ودلاورفرا میرسد وهم اکنون باید
در فکر مراسم به گور سپردن زمستان وسال کهنه با همه رنجها وغمها
وناکامیها وبدبختیهایش بود.
سال کهنه را به گور میسپاریم وبا شادی تمام باستقبال بهار جوان میرویم
نوروز پیروز است .
سال نو بر همه یاران وعزیزان شاد باد
.............ثریا / اسپانیا / پنجشنبه 10/3/2010
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر