نه ! نه ! هیچ مایل نبودم بسوی آنها بروم ، آنها چه میخواستند ؟ مشتی
اجیر شده که میبایست مانند یک خدمتکار خوش خدمت ووظیفه شناس
کارشان را ادامه میدادند ، ایکاش درآن زمان خوابی افسانه ای بر روی
آن سر زمین سایه میافکند وامروز را باتمام خیزشها وجدالها میدیدند ،
چه بسا سر از خواب مستی وافیونی خود برمیداشتند ، آنها دست به -
اسباب کشی زدند دستهای زمخت وبی کله وقوی تری را نیز به کمک
گرفتند ، هرچه بادا باد ، خانه را باید ازنو ساخت ، دیگر کهنه شده ،
هریکی سازی میزد ، همه چیز ویران شد بی آنکه هیچ فکری برای
نوسازی آن در مغز علیلشان داشته باشند همه تشنه بودند ، برای آنکه
زمینی را کشت کنیم اول باید سنگهارا برداشت ودرختهاراسوزاند .
سپس مشغول خاکبرداری شد فشار پشت فشار بدون آنکه بدانند این
خاک برداری گوری است برای خواباندن پیکر مرده خودشان .
دختران وزنان جوان وبی تجربه در زیر غربال گفته های زیبای رهبر
غش میکردند واشعارنوین را دست به دست میگرداند بدون آ نکه کلام
آن را درک کرده باشند ( میخواستند خانه را ازنو بنا سازند )!!و....
امروز زمینهای خانه اجدایم را میبینم که به غارت میروند وآنچه باعث
غرور ومباهات بود گم میشودودراین دنیای واقعی واین کشتارها که از
جانب نشخوار کنندگان سازمانهای بزرگ ( کود سازی ) وبرای رشد
بیشتر وزودتر هرچه کشتزارهای آهنی خودشان شکل گرفته است ،
زمینها وکشتزارها ی گندم به زیر بشکه های سمی فرو میروند همه را
میسوزانند تا گورستانی برای سم های وزهر های خود درست نمایند ،
در فکر آن هستند که ضرب العجل همه چیز را به دست آورند .
شکم های سیری نا پذیر این درندگان بزرگ به همراه سگهایی که
آنهارا خوب تغذیه کرده بجان مردم رهایشان ساخته اند (روز نامه ها
رسانه ها و....) که همه نا م پرابهت مطبوعات وهنر وغیره را بخود
آویزان کرده اند مردم را خوب سرگرم میکنند و......
چه خوب شد که به آخر خط رسیدم دنیای خوب من نابود شد وفردای
شما عزیزان چگونه خواهد بود ؟ تنها میدانم که اندیشه هارا موریانه ها
خواهند خورد ودر نشستهای شرم آور خود ودرپناه شوخیهای بی مزه
ملتهارا که قطره ای خون درجانشان باشد به میدان میکشند ودر راه
نابودی آنها میکوشند همه چیز صرف ( بمب ) میشود گندم ، برنج ؟
ها ، ها ، در سر زمینهایی که میلیونها آدم از گرسنگی میمرند ،سوزانده
میشود وبجایش ( بمب ) کاشته تا سر موعد مقرر آنهارا منفجر کنند
مرزها را بهم نزدیک سازند وجامعه ملل ؟؟؟ یک محفل خودمانی است
که همیشه به دست کوچکترین آ دمها ست ودر عمل ، به دست خودشان
بله دوست عزیز ، گفتنهیا زیاد است بعضی جاها بعضی چیزهارا نباید
گفت وبقول آن شاعر متعهد دهانت را میبویند که مبا دا ........
وآن چه البته بجای نرسد ناله من وتوست .
........پایان .ثریا .اسپانیا