سرود آتش وخون ، به خاموشی گرائید
وشعله های جهنم بیداد سرود پیروز ی سرداد
رستاخیزی که تشنه آزادی بود
سرودش پایان گرفت
اینک من ودلی افسرده وخانه ای ویران
در سوگ غنچه های نشکفته وخون آبهای جاری
دارم سرود خشم میخوانم
بیهوده
زور پیروز است ،
شوق دلاوران به ناکامی انجامید
وجغد آشیان کرده با نغمه های شوم خود
دوانگشتش را بمن نشان داد
اشک هایم بر روی خاک غربت
وسرود ناتمامم بر لبهایم خشکید
شادیها تمام شدند ......
حال برگردیم به صفحه اول این کتاب