سه‌شنبه، تیر ۰۹، ۱۳۸۸

بهانه

پسرم ، بهانه مگیر ، تو سراغ خانه مگیر،

آشیانه رفته بباد ، پسر م بهانه مگیر ،

پسرم بهانه مگیر ، بهانه مگیر

» از یک ترانه قدیمی «

............

نه ! این هجوم دیگر ایستادنی نیست

آتشی که افروخته اند ، تا آستانه خیمه ها

چنان شعله خواهد کشید که همه را خواهد سوزاند

یک آتش خاموش که شعله کشد ،سوزان تر ازآتش جهنم

وبه سختی فولاد خنجر نامردان است

من میگریم ، به پهنای رود بزرگ

من درنگرانی این شعله بر افروخته

بانتظار نوازش دستهای تو هستم

وسایه های نامرئئ ، که درپشت سرم پنهانند

ایکاش دستهای مهربانت آماده پذیرش مهربانی من

بودند.

..........................................................

سه شنبه ساعت پنج صبح

تقدیم به اسیران ودربند ماندگان و...... پایان این غمنامه

هیچ نظری موجود نیست: