پسرم ، بهانه مگیر ، تو سراغ خانه مگیر،
آشیانه رفته بباد ، پسر م بهانه مگیر ،
پسرم بهانه مگیر ، بهانه مگیر
» از یک ترانه قدیمی «
............
نه ! این هجوم دیگر ایستادنی نیست
آتشی که افروخته اند ، تا آستانه خیمه ها
چنان شعله خواهد کشید که همه را خواهد سوزاند
یک آتش خاموش که شعله کشد ،سوزان تر ازآتش جهنم
وبه سختی فولاد خنجر نامردان است
من میگریم ، به پهنای رود بزرگ
من درنگرانی این شعله بر افروخته
بانتظار نوازش دستهای تو هستم
وسایه های نامرئئ ، که درپشت سرم پنهانند
ایکاش دستهای مهربانت آماده پذیرش مهربانی من
بودند.
..........................................................
سه شنبه ساعت پنج صبح
تقدیم به اسیران ودربند ماندگان و...... پایان این غمنامه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر