جمعه، تیر ۰۵، ۱۳۸۸

همان پیدای نا پیدا

بدون هیچ اشارتی ،به یکی » آری « غریو شوریده

باحالی دگرگون ، با شوری جدید ، غرش کنان گفت :

» نه «

باور ها گریختند ، دلتنگیهااز حد گذشت

و.. به یک شعله جنون تبدیل شد

آیا مخاطبی هست ؟

آیا کسی خواهد پرسید ، چرا ؟ وفریا ونیاز از چیست ؟

همان مفهوم نا پیدا وگریزان که نامش آزادی است

سر زمین ( سرخ ها ) گفت :

آری

او به واژه ها اعتنائی ندارد و......

ناله مرگ را درقبیله آدمخواران ، نمیشناسد

او نمیتواند بفهمد چگونه روزی تیر از چله کمان

خارج خواهد شد

او تنها میخواهد چراغش روغن داشته باشد

وبا نامردان در آستانه فصل زایش یک نوید تازه

با غول دیکتاتور شریک است

هیچ نظری موجود نیست: