دوشنبه، فروردین ۲۵، ۱۳۹۹

تمدید تعطیلات

ثریا ایرانمنش " لب پرجین " اسپانیا !
----------------------------------

گر چه از وعده احسان فلک سیر شدیم 
نعمتی بود  که از هستی خود سیر شدیم 

نیست زین سبز چمن گلشن من امروزی 
غنچه بودیم که   دراین باغ دلگیر  شدیم 
------------
حال پرسش این است که  زمان کجاست وفرصت تاریخی آن به کدام سو میرود ! وضرورتهای یک جامعه چیست ؟  میراث این بیماری قرن  خروارها زباله  بیمارستانی  برای ایندگان؟ ویا گورهای دسته جمعی  مزین به به آهک وسیمان !؟.
 دربین انسانها چند نوع زندگی وجود دارد یکی زندگی اجتمایی ونمایشی وحمله کردن به اموال وجمع آوری آن وسپس آنرا به حراح گذاشتن وخود بسوی گورستانی شتافتن  ....و دیگری یک زندگی معنوی ودرونی .
امروز آنچه را که مربوط به دولتها واجتماعات دولتی بوده است ببین مردم تقسیم کرده اند وعده ای را تفکیک   - از مابهتران وهما ن" اجنه " که جناب رهبری ازآنها نام برد  شکل وشمایلشان کمتراز اجنه ها نیست اما  مالهای  اندوخته شده را نمیدانند درکجا پنهان کنند  وچگونه آنهارا خرح نمایند نمونه اش جناب حضرت اشرف والمقام  "تزار" قرن بیستم  وآن کوتوله دولت چپ چشمها  میباشند  که مانند یک پادشاه زندگی میکنند نام آن سر زمین هاسوسیالیست است مردم گرسنه بدبخت زیر خط فقر وبرده  بی مزد وبی منت  وثروت دریک جا جمع شده  وقارون زمان روی آن نشسته است .
ما همه بندگان  وفرمانبردار  پروردگار اسیر زمان ومکانیم .

امروز درپهنه زمان ما این جانوران -  گذار کرده اند   وجانورانی که ازاین راه تغذیه میشوند  سیاست بافی را بکلی کنار گذاشتند ویا هنوز مشغول نشخوارنند  وعده ای دراین فکرند که پس از این نمایش سهمگین وپر معنا بر ما چه خواهد گذشت ؟ 

آیا کسی هست که باین  گفته ها پاسخی بدهد ؟ همه مارا میترسانند .
پرسشی دراین میان مطرح میشود وآن " خاطره هاست"  تکیف انها چه خواهد شد ؟ جوانان امروز ما ومردان وزنان فردا از این روزها چه خاطره ای خواهند داشت ؟  نه نمیتوان آنرا  با روزهای وبایی ویا طاعونی مقایسه کرد آن روزها مردم به زور پلیس گشتی وسفارشی به زندانهایشان بر نمی گشتندودر سر هر گذر پلیس از او برگه نمیخواست که به کدام گوری میروی برای خواندن فاتحه !

 امروز حریفان  شطرنج زمان  با انواع بازیهای گوناگونشان مارا  - ما سر بازان پیشرو  را بد جوری به بازی گرفته اند  وتنها بازیگران دانا ومبلغان ومتمتلقان وسر  انجام پادوها هستند که درمقابل تدابیر امنیتی  میتوانند بایسند .
دیگر کسی از آنکه اسرار هویدا میکرد وفریاد انا الحق ار بلند کرد وبر سرداررفت - یادی نمیکند امروز همه همان حسنک وزیرند ویا ملیجک .
هنر مندی / شاعری  / نویسنده ای/ پای برصحنه جهان نگذاشت تا مردم در آینده به ان بنازند قرن  -قرن پیشروی   وتاختن تکنو لوژیها وماشین است  دانشمندان بزرگی دراین زمینه جای آن مردان جانباز را خواهند گرفت وکم کم نقش ادمی محو خواهد شد رباطها بشکل انسان ویا جانورانی درلباس انسان ظاهر میشوند و خوشا بحال نادانان .........ث
----
جز ندامت  چه بود کوشش ما را حاصل 
ما که  درصبحدم  آماده شبگیر شدیم 

شست آن روز قضا دست ز ابادی ما 
که گرفتار به اب وگل وتعمیر شدیم 
پایان 
ثریا ایرانمنش / اسپانیا /  13 آپریل 2020 میلادی !
اشعار متن : از صائب تبریزی 

یکشنبه، فروردین ۲۴، ۱۳۹۹

چه خوب شد

دلنوشته امروز  یکشنبه 12 آپریل 2020 میلادی 
( عید پاک )اسپانیا 
============================

چه خوب شد آن مردان بزرگ ما از دنیا رفتند وآن زنان  بزرگ ونماندند تا این کثافتهارا ببیننند.
جه خوب شد که محمد رضا شاه بموقع نجات یافت .
وچه خوب شد خاطره اش مانتد یک تاریخ واقعی ومقدس بر دلها ماند .
 واما ...این امروزی ها وبازماندگانش !؟ 
سئوالی نیست / حرفی نیست دیوانگانی دور ایران ودنیا راه آفتاده اند وپیکر مادر را تکه تکه کرده هریک به نیش میکشند فرزندانی حرام زاده از دیوان ودیوانه ها .

 خاطرم اشفته است واشک سرازیر   وپاسخی نیست باین سئوال من  که کجا شدند - آن حریفان ؟
سر زمین من  در پشت درختان وکوهها  تنهاست  ومن آنچه را که میبینم بانگ قدمهای دیوان  وخونخواران است .
 هر روز نخی الوان را  که آویزان بود میدیدم  که گروهکهای نادان وآن حزب مخوف  برای ما به ارمغان میاوردند  جه دلخوش بودیم وچه امید وار .

دیگر هیچ گامی وهیچ بانگی مرا ازخواب  وبیهوشی بیدار نخواهد کرد  همه فریبکار بودند وهمه تنها به خودشان میاندیشیدند نه به پیکر غرقه بخون مادر وآن سر زمین که بی پناه درمیان دشتی از مارها وعقربهای جرار وخون ریزی ها خفته است واشک اورا کسی  پاک نخواهد کرد وخودش بخوبی میداند .دیگرچشمان من به تکاپوی یک نجات دهند  نمیچرخد   وهمه نقابی بر چهره دارند ومانند دلقکان که زیر آن نقاب چهره  شیطانی وپلید خودرا پنهان ساخته اند .

اولین خیانترا چه کسی اغاز کرد ؟ نامش درتاریخ مانگار است زنی  که ازا و شعله برخاست وزن دیگری که پاهایش را درحوض رهایی غسل داد .
 دیگر بخود فریبی مشغول نخواهم بود وباخود کسی را به قعر رویاهایم نخواهم برد  ودیگر کسی با من تا پایان جهان همراه  نخواهد بود .
چندان اشک از چشمانم فروریخت  بر دامن آن خاک 
که ازهجم آن اقیانوسی بوجود خواهد آمد 
دیگر نمیدانم کدام دستی این اشکهاراا
خواهد سترد ؟ 
نفرین برشما باد خیانتکاران وجنایتکاران .
چمد هزار چشم شبها درانتظار معجزه بیدارند  وایا بار دیگر رنگ آن گمشده که نامش" ازادی"  است خواهند دید؟ گمان نکنم /
نادانان / پرستو ها / فخرافرین ها / مریم های اجاره ای / ومردان پا برهنه / ملکه گلهای سرخ / و..... همچنان  دست درخون دارند .کر مکهایی برای ماهی گیری درحوض بلورین . 
ورهبری  عمر نوح را خواهد داشت او آب حیاترا از سیاه چاله ها  در ظلمات نوشید .ث
پایان 
 یکشنبه 12 آپریل 2020 میلادی . 


هذیان

ثریا ایرانمنش " لب پرچین"  اسپانیا !
------------------------------------
جمال یار ندارد نقاب وپرده ولی
غبا ره بنشان  تا نظر توانی کرد 

فریاد از این آسمان وداد از این زمین وزمان  که دشمنان شب  همه را ازبین وبن برافکندند . روزهارا  به جرم زندگی به شب سیه  تبدیل نمودند  ودلیرانه زیستن را دربیدادگاهایشان  محکوم کردند .

امرو ما  تنها در نگاه یکدیگر  شامگاه را به صبح وصبح را به شام میرسانیم  صدای  پای( زهر)  بنام عدالت  با رسم ورسومات خویش  چشمان خسته مارا میپوشاند ودهان مارا برا ی بوسیدن وپیکرمانرا برای بودن درکنار یکدیگرمیپو.شاند .
همه با دستمالهای  بی هویت  بسته شدند .
 وما....؟ در کشا کش این  فریاد ها وبین دو دریچه دیروز وفردای نیامده  اصرار بر زنده ماندن را داریم .
خورشیدهمچنان به تابش خود اد امه میدهد وماه همچنان درپهنه اسمان به گردش خود ورعنای خود میبالد .
ما یک یک روزهارا میشماریم  تا دربهای زندانمان باز شوند  وظاهرا تکیه بر شهامت خود داده ایم  دردوردستها هنوز فریاد اتش .... وفرمان ان اجرا میشود  وروز پریده زنگ  خون بیگناهی را میپوشاند تا رنگ بگیرد .
من از میان دودی که چشمانمرا بسته بود  گریان وشتابان برخاستم  چرا میگریستم چه رویایی راطی کرده بودم درخواب نوشین ؟  وچرا با چشمان اشکبار برخاستم .
کسی چه می داند ؟ شاید درانتظا ر کیفر بیگنا هی خویش  ایستاده ام  به اهنگ شهر خالی گوش فرا میدادم وچه با این روزها مقارن بود  وای که  معشوق که از عاشق میترسد .
هیچگاه ودرهیچ زمانی من شهر را باین خلوتی وسکوت ندیده بودم  به ناچار باز به آن اینه کدر رو کردم که چهره اش را یعنی هزار چهره را در زیر غبار معصومیت پنهان کرده بود .
اورا نیز به زباله دانی فرستادم  گرفتن گرد از هزا ر چهره او بیفایده بود .
او نمادی بود از سرزمین  وکوهپیایه ای که خدایان  هر شامگاه  با مشتی ستاره آسمانشرا درخشان میساختند  من اورا تا صبحدم در سینه خود پنهان میکردم  او از سر زمین غربت من دور بود  .
دیگر به باغ خاطره ها سفر نخواهم کرد  ویاد چراغ وچراغها را نیز از ضمیرم خواهم زدود  بیاد ستارگانی  هستم که ناگهان از آسمان بر روی زمین فرو ریختند وخاموش شدند  چرا که چشم زمانه کور است  وکورا طلب میکند .

امروز روزی است که روزه داران مومئن برای آن روح پاک به اسمان  رفته روزه خودرا با یک تخم مرغ میشگنند اما تخم مرغها هم وارد بازار  شدند وروح او نیز فراموش گشت درب خانه ا ش را بستند .بجا ی او پیامبری  دیگر ظهور خواهد کرد  که هرگز کشته نخواهد شد.ث

گر دست رسد بر سر  زلفین تو بازم 
چون گوی چه سرها که به چوگان تو بازم 

در مسجد ومیخانه  خیالت  اگر اید 
محراب وکمانچه  ز دو ابروی تو سازم 

گر خلوت مرا شبی از رخ بفروزی 
چو صبح بر افاق  جهان سر بر بفرازم

محمود بود عاقبت کار دراین راه 
گر سر برود درسر سودای عیازم " خواجه شمس الدبین محمد خواجه حاففظ شیرازی "
پایان 
ثریا ایرانمنش / 2020/ 04/ 12 میلادی " عید پاک "!



جمعه، فروردین ۲۲، ۱۳۹۹

مرا دوست بدار

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا 
----------------------------------
نمیدانم در کدا م گوشه تاریخ ایستاده ام 
ونمیدانم تو درکدا م کوچه های شهر پنهانی 

شهر من شهر توهردو گم شده اند  در غبار تاریکی
شهر ودیار من سال خورده تر از تاریخ است 
ما هردو سرنگون تاریخ  نگون بخت شاهانیم 
وبی ایینه بی چراغ بسو ی تاریکی ها  روانیم 

 هرشب با یادتو  میخوابم باین امید که ترا در رویاهایم ببینم 
وهر صبح با یاد تو بر میخیزم  وخاک آینه را  میروبم
شاید چهره  ترا درآن بیابم 
هردو به یک ایینه مینگریم 

مرا دوست بدار که سخت محتاجم 
ومن دوست میدارم شهری را که بمن خیانت کرد
 ومردمش مرا به آتش خود خواهی 
سوزاندند .
 امروز سرنگون بخت خویش است 

مرا دوست بدار که سخت محتاجم 
امروز ای مهربان دور 
 هریک در دوسو ی این جهان بیمار ایستاده ایم 
هر دو تکیه بر شهامت خویش کرده ایم 
دیگر آسمان ما لاجوردی نیست 
ودیگر چراغ خانه ما  روشن نخواهد شد 

ما را فروختند خیلی ارزان تراز بهایی که داشتیم 
حال من مانده ام وتو 
در دو سوی جهان 
من در سایه  هراس تو خفته ام........ و
تو ؟ زیر نگین الماس نشانی که ترا خرید ! 
پایان 
ثریا 
 اسپانیا / 2020 /04/ 10 میللادی  و..... یک جمعه غمگین . 



چهارشنبه، فروردین ۲۰، ۱۳۹۹

کسی هست ؟

ثریا ایرانمنش " لب پرچین" اسپانیا 
------------------------------

کسی هست درمن پنهان وپوشیده 
 که هربامداد وهر شامگاهان 
به نفرین من میگشاید زبان را .......... " نادرپور "

 کم کم زمان میرود تا روزهای عادی خودرا باز یابد اما ... مردم دیگر آن مردم نیستند  همه جدایند  ویکدیگررا قاتل خود میدانند  وبا سر انگشتان خود از دوردستها بتو سلام میگویند .

همه چیز بشکل عادی خود برمیگرد دفروشگاهها اما دیگر  تنها کارت اعتباری را میپذیرند و
واکسن ببازار آمده  تنها برای بردگان   بچه های بزرگان  برایشان خوب نیست ازاین واکسن آلوده  استفاده کنند .
سرانجام درگوش ها خواهند خروشید که همه شما بردگانید وما میتوانیم هر طور که میل داریم با شما رفتار کنیم مهم نیست تنها باید یک صندوق بزرگ انباشته از دلارهای سبز ویک بشکه وانبار از طلا داشته باشی  وساختمانهای سر بفلک کشیده اعتبار ترا تامین کنند نا ترا به خدمتگاری برنگزینند .

 آزمایشهایشان  جواب داد .چه در زندان مجاهدین وچه درزندان ایران بزرگ !
هر روز مارا بنوعی فریفتند گوساله هایشان برایمان بع بع کنان با علفی دردهان مارا بسوی مزرعه مرگ فرا خواندند  ذوق واشتیاق درمردم کشته شد  وزمانی که ( پرنس ) بزرگوار از خلوت خود بیرون آمد وبا همه دست داد یعنی اینکه همه از بند ازادید آما آهسته آهسته .

خوشبختانه هوا هم بما کمک کرد وچندان دلپذیر نشد ومارا تحریک نکرد که ناگهان به بیرون جهیم ابری / بارانی ./ تلخ وبادی وطوفانی !

دیگر کسی از چیزی نه میترسد نه واههمه دارد همه خودرا رها کرده اند بیمارانی که دچار سرخوردگی شده اند  بیکاری نیز بر سایر بدبختیها افزوده شد (کار متعلق به خر ) است انسان باید از مغز خودش ودستهایش کمک بگیرد یعنی دستهای آلوده را بر چشمان دیگری بگذارد و درچاه وموال طلا خودرا تخلیه  سازد  .
امروز جانورانی در کسوت انسان ودرلباس انسان بر ما حاکمند  وما هیچگاه نخواهیم دانست ازچه نوع حیواناتی میباشند واین حیوانات بدلهایی هم دارند  تا درمواقع اضطراری بجایشان حرف بزند .حال اگر دردرون من کلمات غوغا میکنند ومیل  شورش دارند باید آنهارا بجای قوت روزانه فرو دهم  ودیگر هیچگاه بیاد نیاورم که کجا زاده شدم چرا وچگونه بزرگ شدم ودرکدام محله درس خواندم وچرا زنده ام هر روز ستاره شناسان / پیش گویان وروانشناسان بنوعی ترا تخلیه شعوری میکنند وهرروز یک نماینده ویا خود ارباب  ظاهر میشوند ودستوراترا صادار میفرمایند .
چرا وچگونه به اینجا رسیدیم ؟ خود نمیدانیم درخواب بودیم  ناگهان بیدارشدیم زمانی بیدار شدیم که سیل تا گلوی مارسیده بود ودرحال غرق شدن بودیم بنا براین دست خودرا به هر علف هرزه ای وهر چوب خشکیده ای که آویزان بود دراز کردیم .
شب را بخانه آوردیم  وروز روشن را کشتیم  حال دیگر مهم نیست تو از کدام اصلی وکدام نسبی  اعراب صحرا نشین امروزز دراوج فخرمباهات  
 بر تخت زرین نشسته اند  وتن دختران را ازمادران جدا ساخته لقمه غذایشان مینمایند  .
آنها فرقی بین دهان وذهابشان نمیگذارند . 
 چرا خشم ؟ چرا فریاد ؟  چرا دیگر از کلام نمیتوانی کلافی ببافی وبر گیسوی یار بیاویزی ؟  کجا شد آن گفتار زیبای مسیحایی  او که تن مرده را جان میبخشید  وتو که پیر نادانرا جوان میساختی . و.........
جوابی نیست - صدایی نیست - خلوتی  تاریک - کهنه - و بیصدا .
هرشب با خیالی واهی سر ببالین میگذارم وکسی را صدا میزنم که نمیدانم کیست وهر صبح با نامی بر میخیزم  وباز کسی را فریاد میزنم که نمیدانم کجاست .

اگر امروز همه سر چشمه های اشک عالم را بمن ببخشند  ویا ابری سیاه بر پیکر من بنشیند  واگر آن اشک سیل شود  وره پنهانی بسوی شهر من بیابد دربین راه خشک خواهد شد وتبدیل به یک تکه سنگ یا کلوخ میشود .
لهیب عشق  دردلم رو بخاموشی میرود  ودیگر مرا تسکین نمیدهد  وغمهای تلخی که نه ازگذشته بلکه برای اینده درذهنم نشسته  مانند مرگ مرا میترساند  وراه فراموشی را نمی یابم .

زرو نیلی وبنفش 
سبزابی وکبود
با بنفشه ها نشسته ام 
 سالهای سال 
 صبحهای زود .
در کنار چشمه سحر 
 سر نهاده روی شانه یکدگر 
چهره ها نهفته در پناه  سایه های شرم 
رنگها  شکفته  در زلال  گرم 
 میتراود  از سکوت  دلپذیرشان 
بهترین ترانه  
بهترین سرود.........." ف. مشیری "
پایان 
ثریا ایرانمنش - 2020 /04/08 میلادی برابر با ؟ .........
اسپانیا /

سه‌شنبه، فروردین ۱۹، ۱۳۹۹

سرنوشت را.....

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !
---------------------------------
سرنوشت را باید از سر نوشت 
شاید این بار آنرا کمی بهتر نوشت 

آهنگ وشعری تازه ( نه چندان تازه) از انوشیروان روحانی وهمایون شجریان روی یوتیوپ آمد اما شاعررا نمیدانم کیست ؟! 
صبحانه ام را درکنار رنجها ومصیبتها ی  مرگ عیسی مسیح شروع کردم این روزها هر صفحه ای را که بگشایی همین برنامه هاست .
کشیش تنها در کلیسای خالی برای خودش نمازی را گذارد ودعایی راخواند نمیدانم چرا بی اختیار اشکهایم جاری شدند ؟ دلم برای دنیایی که میرفت تا بهتر شود میسوخت یا برای رنجی که آن مرد تحمل کرد برای بهبودی حال مریدانش ؟! نمیدانم هرچه بود صبحانه ای مرکب از اشک ودعا ومیوه های خام وتی بگ ونان همیشگی !....
""چندان فرو بارید اشک  بر جامه ایام کز حجم  عبورش  موی من رنگ زمستانرا گرفت .""

حال نمیدانم درکدامین روز باران عشق دوباره باریدن خواهد گرفت ودرکدامین روز ما از زندان اجباری خود بی هیچ گناهی آزاد خواهیم شد /
هر شب چشمانم درتیرگی ها به دنبال چیزی یا کسی میگردد هنوز اشکهایم خشک نشده اند  وهنوز نمیدانم که خورشید درچه موقع طلوع خواهد کرد؟  وتصویرش را کدام حویبار طبیعی وزلال خواهیم دید ؟.

بار گرانی بردوش همه نشسته است ومن دراین فکرم که " چرا یک آخوند کرونا نگرفت ؟ شاید عبا مزایایی دارد عبای رهبر ساخت دست خانه مد یکی از مدسازان مشهور است با نعلینهای چرمی دست دوز  اینها همه عمر نوع میکنند  شاید خاصیتی درآن سوهانهای چرب نهفته باشدویا پسته های خندان  وشاید افیون هر ویروسی را میکشد ویا شاید آنها خود ویروسند  ؟!.

حال باین وضعیت دراین کنج خلوت  کسی درگوشم خصمانه میگوید که "
این  جانور پنهانی که بردوش همه شما  نشسته وسنگینی میکند  بار آن گناهانی است که بردوش کشیدید 
به مجسمه مرمرین وصاف مسیح که بر صلیب آویخته است مینگرم  چنان روشن است که گویی نور از پیکر او بیرون میزند  وآن مرد آن کشیش درمیان لباسهای پرنیانی  رنگا رنگ درگوشه ای لم داد ه به دعا میپردازد  وآن تاج میخی بر سر مسیح -  خونرا در زیر شعله های شمع بیشتر نمایان میسازد خون یک بیگناه  که برای کائنات  وبه عشق برادران ان وخواهران وهمشهریان  خویش قامت برافراشت  دوهزار سال است که همه مهر اورا به دل دارند  بی آنکه دردهای جسمی اورا احساس کرده باشند در لیوانها طلایی شرابی را که خون اوست مینوشند ونانی را که پیکر اوست دردهان میگذارند تا بااو یکی یشوند  نه تنها یکی نمیشوند بلکه قرنها ازاو دورتر حواهند شد . 

( همچناکه رهبر منفور مجاهدین نیز  ازاین رویه پیروی میکرد وزنانرا به تختخوابش میبرد تا با او یکی شوند ودراو حل شوند ! وهمسرش مریم بانو نقش قوادرا داشت )! 

زمانی که من دربرابر قامت لاغر ونحیف او میایستم  مانند یک تک درخت بر قامت عشق سجده میکنم  ومیوه های فریب را دربشقابها ولیوانها  مینگرم  همه بما وعده بهشت را میدهند جهنم را برایمان درهمین زمان ساخته اند وهر بار هیزم آنرا بیشتر میکنند وخود دربهشت عالی خویش بسر میبرند همه پیکرها بزرگ وشکمها بیرون زده  حتی دست خودرا نیز بعنوان پیوند دوستی به دستی نمی سپارند .

امروز درکنار پیکر مصلوب عیسی مردیکه برای صلح وبشریت جان سپرد صبحانه امرا تنها فرو دام بی آنکه مزه آنرا بدانم چیست 
غصه ام هر روز بیشتر میشود  که موسم چرخش ما  بجای گردش در زمین پهناورو درمیان دشتها درکنج خلوت  درمیان انواع بوهای نا مطبوع گذشت .

نمیدانم ایا او باز خواهد گشت یا نه شاید اینهم یک افسانه باشد اما عده ای هنوز  دل به بازکشت او سپرده و عده ای  درحصارهای بلورین خود دریک فرصت بهتر  درجستحوی عالم دیگری به خماری فرو رفته اند  . 
اری سرنوشت را شاید بتوان از سرنوشت اما بازیگران سرنوشت به همان بازی  کثیف خود ادامه 
خواهند داد هزاربار که بنویسی باز میرسی به همان  نقطه اول یعنی صفر .پایان 
ثریا ایرانمنش . هفتم آپریل 2020 برابر با .........هرتاریخی را که  میل دارید بگذارید  
بارها برای این  تاریخ دچار پاسخگویی شده ام . اسپانیا /