پنجشنبه، مهر ۲۶، ۱۳۹۷

باز آمدم !

ثریا ایرانمنش » لب پرچین « اسپانیا !

رفته بودم کز پریشانی ره صحرا بگیرم ، رفته بودم  ،ر فته بودم 
آمدم تا قصه جانسوز   خود باتو بگویم ، آمدم من ، آمدم من !..........از یک ترانه 

آه اگر امروز تاج  ملکه های دنیارا بمن میداند اینقدر خوشحال  نمیشدم  که چشم باز کردم صفحه خودرا جلوی چشمان دیدیم ، رفت وبرگشت ، خوب آیا بکارت اورا برده اند ؟ ویا اورا دستکاری کرده اند ؟ نمیدانم ! 

این صفحه تنها چیزی است که من دراین دنیا دارم ، هم دوست من است گاهی هم دشمن وزمانی عاشق وساعاتی صمیمانه به خوابهای شبانه ام گوش میدهد  آرام وبیصدا! 
هوا بارانی ، از آن بارانهایی که تبدیل به سیل میشوند وباز نگرانم که بچه ها درجاده های طولانی چگونه باید رانندگی کنند وآیا سلامت بخانه بخواهند گشت ؟! 
سر زمینهایی را که باید ! زیر آب برود روز گذشته در یکی از سایتها دیدم  مهمترین آنها یک معبد قدیمی درهند میباشد که تا کمر دراب نشسته است . 
خوب شد جناب قالیباف وخانواده به  حومه استرالیا رفتند وآن برج بلند چند صد متری را خریدند وخودشان درهمان بالا بالا ها در یک آپارتمان محقر وکوچک هشتصد متری زندگی میکنند  ، آن برج صاحب مغازه های بسیاری است بقول خودشان برند های مشهور  ومن بیاد آن ساختمان القانیان که برای اولین بار درایران ساخته شد وبرای ما چقدرچشم انداز خوبی بود وسینمای تابستانی داشت ، افتادم که چگونه مانند برگهای پوسیده با آدمهای درونش ومغازه ها وکلیه لوازمی که میان  آن مغازه ها بود به زیر فرو ریخت وآب از آبی تکان نخورد وخیلی زود هم فراموش شد .

میدانید ، کینه ونفرت وفریب از کودکی درما ودرجان ما فرو میرود همان پستاتک پلاستیکی را که بجای پستان مادر دردهان ما گذاشتند اولین فریب بود وسپس آن شیرهای خشک مانده ته انبارها را بعنوان تغذیه  بما وبه شکم ما فرستادند فریب دوم بود وما فریب خوردگان ، فریب دهند بار آمدیم این خصلت تنها در میان انسانها است حیوانات بتو حمله میکنند  حضورشانرا اعلام میدارند  یا تو قربانی هستی ویا آن حیوان اما ما انسانها درلیاس دوستی ، مهربانی وشهامت یکدیگر ا پاره پاره میکنیم بعد هم چاقوی خودرا تمیز کرده به راهمان ادامه میدهیم .
باز من وآن بانوی محبوب اقلیتهای خشت مال  رو درروی هم قرار گرفتیم  .
تولد هشتاد سالگی ایشان بود ، باید قیافه بانوانی که سخن رانی میکردند  تماشا میکردید وصورتهای باد کرده ازهمه مهمتر چرا به زبانی انگلیسی ؟ مگر شما ایرانی نیستید که دورایشان  جمع شده  برا ی جشن زاد روز فرخنده ومبارک هشتاد سالگی ایشان ، آیا ایشان زبان مارا فراموش کرده اند ؟ یا شما زبان فارسی را نمیدانید ؟ بهر روی من دیگر حوصله ندارم درباره آن بنویسم بقول آن پیر سر زمین ما  را به " گا » داد وخود رفت درچمنزار امن نشست به همراه  بره هایش ومشتی مفت خور وبیزنس من بساز و بفروش وغیره نیز تملق گویان گرد اورا گرفته اند اما او خوب میداند  باید کجا بنشیند وکجا راه را بند بیاورد .

از اینکه این صفحه ناقابل برگشت سخت خوشحالم واز اینکه   امروز کار زیاد دارم وفرصتی برای نوشتن نیست وخود نمایی !  غمگینم تا روزهای بعد اگر دوباره مانند کش از دستم نرود ! پایان 
ثریا ایرانمنش م لب پرچین « مقیم اسپانیا / 18/10/ 2018 میلادی !.

چهارشنبه، مهر ۲۵، ۱۳۹۷

شرلی والانتین

در حال حاضر صفحه کامپیوترمن از طریق رفقا در کالیفرنیا دچار حال تهوع  شده است  بنا بر این با همین  تابلت قراضه خودم را راضی میکنم  تازه برای چه کسانی ؟برای این مردم ؟! که هنوز فرق بین الف وعین را تشخیص نمیدهند ؟
کمی مشگل است اما باز سرم گرم است که دارم گوهی میخورم !.

د رمدرسه ابتدایی من ودختر عمویم در یک کلاس بودیم  او افاده های طبق طبق داشت چون مادرش امام جمعه زاده بود ومادر من زرتشتی زاده بنا بر این چندان با هم حرف نمیزدیم  در زنگ تفربح من تنها بودم فقط چند دختر لوس گاهی روسری مرا از سرم میکشیدند !!
در دوره دبیرستان  دبیر جدیدی سر کلاس آمد باز من ویک شاگرد دیگر نام فامیلمان یکی بود نام او منیره بود  خانم دبیر وارد کلاس که شدند ویک یک فامیلها را پرسیدند هنوزبمن  ترسیده بودند  از آن شاگرد هم فامیلیمن بود   پرسیدند که تو همان ایرانمنشی که خانم مدیر میگفت چشمان بسیار زیبایی دارد ؟ دخترک  چشمانش معمولی بود سرش را پایین انداخت  وخجالت کشید خانم دبیر بمن که رسید چند دقیقه  ای بمن زل زد وسپس لبخندی شیرین تحویلم داد  زنگ تفریح مورد حمله شاگردان وهمکلاسیها قرار گرفتم !
آهای ،چشمانت را خمار میکنی که بگویند خوشگلی؟؟! 
آن شاگرد زرنگ وهم فامیلی من بعد ها آرتیست سینما وخوب جز از ما بهتران شد ونام فامیلش را عوض کرد ومن ؟؟؟؟
درکنج خانه داشتم کهنه  بچه میشستم ویا آشپزی میکردم حضرت آقا تنها دسپخت مرا دوست داشتند !!!
دیدم به وبه  زندگی من وشرلی تقریبا شبیه هم است  ودیگر هیچ /ثریا ایرانمنش /لب پرچین مقیم اسپانیا !!! !
  
چهارشنبه هفدهم اکتبر دوهزارو هیجده میلادی !برابر با هیچ ؟

سه‌شنبه، مهر ۲۴، ۱۳۹۷

قابل توجه !

بلاگ مرا کور کردید با قوانین جدید واحمقانه خود  من این خط نکبت وسیاه را دوست ندارم !من مینو یسم روی کاغذ  درون دفترچه هاهمه جنایتهایتان را وهمه گفتگوهایتان را اعم از بی بی شهربانو تا پایین ترین رده سیاسی آن حکومت منفور  حا ل آنرا کور کردید چشمان ودستهای  مرا نمیتوانید ببرید اگر هم آنهارا ببرید با مغزم مینو یسم از قوانین جدید شما هم اطاعت نخواهم کرد . 
من خود تاریخم  یک تاریخ زتده که درتمام محافل گذشته راه داشت وراه شمارا طی نخواهم کرد  . من خود تاریخم که در تاریکیها کور مال کورمال باید راه را پیدا کنم  درب آ کامپیوتر را برای همیشه بستم راههای دیگری هست آنرا پیدا خواهم کرد !
تاریخ ۲۴ مهرماه ۱۳۹۷ برابر باشانزدهم اکتبر  دوهزارو هیحده میلادی  / ثریاایرانمنش

بد صفتان

ثریا ایرانمنش ”لب پرچین”اسپانیا !

معنی دوستی در زمانه ما دگر کون است 
هر که این سودا درسرش هست  مغبون است ......رحیم معینی 

در این دنیا هیچکس با هیچکس  همراه وهمدل  نیست  تنها زمانی با هم یکدل و یگانه میشوند  آنهم برای مدتی کوتاه که مصیبتی بزرگ بر سرشان بیاید .
هفته هاست در جزیره مایورکا برای یافتن طفلی که آب اورا برد همه بسیج شده اند قوای نظامی پلیس زمینی وهوایی ومن در فکر آن آسمان خراش بلند در خیابان استانبول تهران بودم که حتی ماشین های آتش نشانی آب کافی ونردبان بلند نداشتند وحال گورستانی در آنجا پدید آمده چه بسا ترس ناک .
سر انجام باد پاییزی  کم کم جای خودرا به نسیمی سرد تر خواهد داد وباز من درخیال مردمانی هستم که شبها را درخیابانها زیر مقوا ها به صبح میرسانند  نگرانی من بیمورد است نه کاری از دستم ساخته است ونه گوشی شنوا برای این گفته ها یافت میشود زیاد هم که وارد معرکه بشوم یک خط قرمز روی همه چیز میکشند امروز صبح دیدم زبان فارسی را از روی  کامپی ترم حذف کرده اند  همه زبانهای دنیا هست غیر از زبان شیرین مادری من نا بر باید از ایت تابلت کوچک استفاده کنم وبنویسم که :
روزی مرگ من فرا خواهد رسید تنها آرزویم این است که درمیان ملافه ها سفید بیمارستان جان نسپارم خواب ابدیم در میان تختخواب وملافه های خودم باشد  آرزوی بزرگی نیست .
امروز صبح هنگامیکه به نان در سینی صبحانه ام نگاه کردم  دیدم از کف دستم کوچکتر است وکم کم باندازه ک نگشت میشود  این غیر از نان های یخ زده ورادتی است مثلا نانی است که از سپوس گندم  آنرا درست کرده اند .
به آسمان چند رنگ نگاهی انداختم وگفتم همانند تو زندگی ما انسانها ی روی زمین نیز  چند رنگ است .
در گذشته برای ازبین بردن نسانها  بیماری طاعون را رها میساختند آنرا نیز  به خدا نسبت میدادند حال دیگر لزومی ندارد که بیماری بفرستند بشر بینار به دنیا خواهد آمد وعربده کشان  وچاقو کشان ودیوانگان در بند وچرس وغیره تعداد آدمهارا کم خواهند نمود .
زمین دیگر گنجایش ندارد ،غذا کم است ،آسمانه تسخیر شده وما مانند جانوران به زندگی بی اعتبار خود ادامه میدهیم ،
پایان 
چه دستی در کار ویرانی این صفحه نا قابل بکار رفت که تنها دلخوشی من دراین کنج عزلت بود ؟! بریده باد .
ثریا /

دوشنبه، مهر ۲۳، ۱۳۹۷

باد پائیزی

ثریا ایران  منش » لب پرچین « اسپانیا !
.............................................

شاعر نیم و شعر ندانم چیست 
من مرثیه گوی دل دیوانه خویشم ؟

نثری کوتاه برای خودم !

با د پا ییزی  وزید  وهمه چیز را باخود برد ،  درختان با حقارت  شاخه های خود را  بر زمین ساییدند و خم شدند.
همچنانکه مردان ما با حقارت کمر خم کردند وخم شدند .
 بام ها از جا  کنده شدند  وبناهای  نیمه ساخته و ساخته فرو ریختند .
 به همراه  آنها  بسیار ی چیز های دیگری نیز  از میان رفتند  که هیچکس آنهارا ندید 
مانند کودکان سر زمین ما ،  هیچکس  به بودن آنها پی نبرد ، 
 آشیانه  پرندگان  که درمیان شاخه ها لانه بسته بودند  ، نا پدید شد .
ما نند خیلی از آشیانه ها ی ما که تازه آنهارا در میان درختان ساخته بودیم 

همه چیز گم شد ونا پیدا 
 باد سرد پائیزی  نیمه شب وزید  وخواب وارا مش  همه را بهم زد  ، صبح زود خورشید  سر بر آورد  ،
وبر این منظره  ودشتهای پهناور   که از این غارتگری باد  نیمه شب خسته ونیمه جان  بودند ، مینگریست  .
 همه جا خاموش بود ، همه چیز آرام بود وجنازه ها با تابوتهایشان روی آب روان بودند.
پرندگان گم شده بودند .
و...اما  بودند کودکانی که  هنوز از باد خبر میگرفتند تا بادبادکهای خود را به هوا بفرستند  بی خبر از دل مادران ویا پدران ویا پرندگان بی آشیان .

شب گذشته فاخته منهم نیامد ، تا آوازش را سر دهد ، او نیز به همراه باد پاییزی لانه اش را از دست داد وخود گم شد ، پرواز کرد به آسمانهای دوردست .
ومن به دنبالش هنوز درخیال  پروازم .
بال پروازم شکسته ، او همچنان میرود ، میرود تا آسمانهای دوردست/ .پایان 
ثریا / اسپانیا / دوشنبه 15/10/ 2018 میلادی بابر با 23 مهر ماه 1397 خورشیدی




سایه درسایه

ثریا ایران منش ”لب پر چین”اسپانیا!

در این سرای بیکسی کسی به د رنمیزند 
به دشت پرملال ما پرنده پر نمیزند........هوشنگ ابتهاج ”سایه”

امروز روی سخنم با شماست جناب راسپوتین ویا به عبارتی تولستوی ایرانی  د رکتاب خاطرات خود  فرموده اید که تنها دو خواننده خوب ما در ایران داشتیم (بنان/وگوگوش)!!!
فهمیدم دیگر حسابی عقل   نداشته  خود را از دست داده اد ویا چنان د ر محفل رهبری واین حکومتی که به همت شما شاعران   نویسندگان شکل گرفت غرق شده ویا حل شده اید که بکلی منکر همه چیز میباشید این گفته شما مانند این است که سنگ پای قزوین  را با یک الماس در ون ترازو بگذارند در اینکه   ا استاد بنان خواننده خوب ما در زمان جوانی شما بود شکی نیست حال چرا ناگهان دوستی وپیوند چندین ساله خودرا با بز گترین خواننده سر زمین ما  جناب شجریان از یاد بردید واورا کنار گذاشتید وآن زن را بعنوان بهترین خواننده بر گزیدید
تا جایی که من بیاد دارم شما وهمپالگیهای چپ شما از بنان خوشتان نمی آمد  حال ناگهان خواب نما شدید وبه همراه قافله سالار این جماعت اظهار فضل فرموده اید ،
میدانید جناب سایه !من خانواده شما را خوب میشناسم قدمت جاسوسی وخود فووشی د رخانواده شما گویا مشروطه میباشد  شما با ابراهیم یزدی فرقی برای ما ندارید یکی دست به کشتار انسانها بیگناه زد شما هم دست به کشتار ادبیات وهنرمندان ما زده اید.

آخرین کتاب جدید  اشعار شما زیر عنوان ”تاسیان”که همان تازیان باشد  هدیه دوستی در قفسه کتابهای من خاک میخورد رغبت ندارم حتی خاک روی آنرا پاک کنم .
امروز عده ای جوان تازه بالغ  نادان  با آرایش ها نوظهور گرد شما جمع شده اند  اما نمیدانند شما وآن غول شاعر شاملو چه آتشی را روشن کردید و مارا به دامن ا رباب بزرگتان در دشتهای

 سرد وبرفهای سیبریه انداختید همه ما میدانیم که امروز مستعنره روسیه وانگلستان هستیم این را هر شاگرد کلاس ابتدایی نیز درک میکند واین را به همت شما شاعران !!! داریم  .
جناب استاد شجریان  مانند یک ستاره درخشان  تابناک بر چهره هنر ایران میدرخشد احتیاجی ندارد که خورده پاهایی مانند شما از او تعریف ویا تجلیل کنند شما بهر روی نوکر شاه  میباشید نه نوکر بادمجان.همان گوگوش لایق شماست 
شاعر وترانه سرای بزرگ وسالارسخن ما ترجیح بندی بلند در وصف رهبر ایران سرودند وخود  شدند شاه شاهان ادب ایران حال شما هم اشعاری در مدح رهبر حاضر بسرایید تا لقب ملک الشعرایی را صله بگیرید .
تا خود فروشان ادیبی مانند شما در ایران باشند در بر روی همین پاشنه میچرخد .
بهر روی شما هم نوعی مداح ومدیحه سرا میباشید از نوع ادبی آن .

عمرتان طولانی وخط محاسن مبارک طولانی تر باد .
ثریا /اسپانیا /اکتبر ۲۰۱۸ میلادی  برابر با ۲۳مهرماه۹۷ خورشیدی !
؟