در حال حاضر صفحه کامپیوترمن از طریق رفقا در کالیفرنیا دچار حال تهوع شده است بنا بر این با همین تابلت قراضه خودم را راضی میکنم تازه برای چه کسانی ؟برای این مردم ؟! که هنوز فرق بین الف وعین را تشخیص نمیدهند ؟
کمی مشگل است اما باز سرم گرم است که دارم گوهی میخورم !.
د رمدرسه ابتدایی من ودختر عمویم در یک کلاس بودیم او افاده های طبق طبق داشت چون مادرش امام جمعه زاده بود ومادر من زرتشتی زاده بنا بر این چندان با هم حرف نمیزدیم در زنگ تفربح من تنها بودم فقط چند دختر لوس گاهی روسری مرا از سرم میکشیدند !!
در دوره دبیرستان دبیر جدیدی سر کلاس آمد باز من ویک شاگرد دیگر نام فامیلمان یکی بود نام او منیره بود خانم دبیر وارد کلاس که شدند ویک یک فامیلها را پرسیدند هنوزبمن ترسیده بودند از آن شاگرد هم فامیلیمن بود پرسیدند که تو همان ایرانمنشی که خانم مدیر میگفت چشمان بسیار زیبایی دارد ؟ دخترک چشمانش معمولی بود سرش را پایین انداخت وخجالت کشید خانم دبیر بمن که رسید چند دقیقه ای بمن زل زد وسپس لبخندی شیرین تحویلم داد زنگ تفریح مورد حمله شاگردان وهمکلاسیها قرار گرفتم !
آهای ،چشمانت را خمار میکنی که بگویند خوشگلی؟؟!
آن شاگرد زرنگ وهم فامیلی من بعد ها آرتیست سینما وخوب جز از ما بهتران شد ونام فامیلش را عوض کرد ومن ؟؟؟؟
درکنج خانه داشتم کهنه بچه میشستم ویا آشپزی میکردم حضرت آقا تنها دسپخت مرا دوست داشتند !!!
دیدم به وبه زندگی من وشرلی تقریبا شبیه هم است ودیگر هیچ /ثریا ایرانمنش /لب پرچین مقیم اسپانیا !!! !
چهارشنبه هفدهم اکتبر دوهزارو هیجده میلادی !برابر با هیچ ؟