ثریا ایرانمنش ، لب پرچین ، اسپانیا ،
( یک دلنوشته )
رییس اداره کار کزینی ما یک مرد لاغر اندام . بنام حسین کچل بود اما ،،، او همیشه یک کارت عضویت در ساواک داشت که همهرا میترساند. من نمی نرسیدم او با هر زنی که میل داشت میخوابید زن وچند بچه داشت وهمسرش اورا عزت. صدا میکرد .
حسین کچل با ریاست دفتر ما که او بانویی از همین قبیله بود وماومعاون اداری یکم
مثلث درست کرده بودند .
مدیر عامل مرا به سمت ریاست دفتر خودش منصوب کرد. اه بد جوری شد شدباید به نوعی اورا به جایی. دیگر بفرستیم انبار چطور آست ؟! برای زدن اتیکت ؟ .
نه معاون کل وریایت معاملات دولتی بد جوری گلویش پیش من گیر کرده بود اورا پیش من بفرستید .
وارد یک حرم سرا شدم تنها. کار پردازان مردانی که برای. خرید اجناس بیرون میرفتند عده ای قلیلی اما بقیه همه زن بودند یکی اوردر ها را مینوشت و چهار نفر ماشین نویس. داشتند حسابدارشان جدا بود رییس حسابداری یک دختر لاغر اندام سیه چهره بود که مورد لطف ارباب واقع شده همه باید از او اطلاعت میکردند ،
من سیگاری را روشن میکردم ودر گوشه ای می ایستادم ،
خوب کجا ودر کدام گوشه میل دارید میز مرا بگذارید. ،میز ؟. درست چسپیده به جناب ریاست !!!!
غوغا شد چند زن ودختر قدیمی استعفا دادند بماند
همه از آن حسین کچل بخاطر آن کارت لعنتی عضو ساواک میترسیدند غیر از من ، عده ای از دختران وهمکاران من جذب ساواک شدند وبا کمک دلالن بعنوان پرستوهای ساواک. به آنجا رفتند حال همه صاحب خانه. فرش های گرانبها خو ب خاک بر سر تو هم بیا. ! نه مرسی. آنجا جای من نیست ،
حتی. پسران دایی خودم. نیز عضویت در ساواک را داشتند حال. میخواستند به اداره دوم ب
روند. ومرا واسطه قرار داده با فلان تیمسار. حرف بزن ،
نه ! من هیچگاه. چنین کاری نخواهم کرد هر گهی که میخواهید بخورید اما با من کاری نداشته باشید ،اداره ساواک سازمان امنیت کشور. چند اطاق مخصوص داشت که روی آن همیشه ورود ممنوع دیده میشد
یک اطاق متعلق به شاخه زیتون اسراییل بود .
یک اطاق مربوط به سی ای ای. امریکا بود یک اطاق. مربوط به ام ای فایو انگلیس بود یکی هم همیشه درش بسته اما آدمهایی درونش میچرخیدند آنجا مر بوط به کا ،گ ، ب ، بود شاه بی خبر از همه این دسته بندی ها خیال میکرد درامان دوستان دارد به آبادانی مملکت. خدمت میکند !!
ماهی یکبار. گزارشی به او میدادندند. قربان همه چیز زیر چتر کنترل است چند چپول و کله شق احمق را هم تفنگ. به دستشان داده بموقع مانند یک رباط از آنها استفاده میشد ،برو بکش ، نخست وزیر ، وزیر راه، روزنامه نگار .ناگهان روزی نامه های خارج هوار هوار ای وای شاه وساواکش مشغول کشتار مردم بیگناه آست ،روح شاه بی خبر بود هر روز. روزی نامه های خارجی مانند لوموند و بقیه زباله ها را میخواند بر این باور بود که کشورش در امان است ، بی خبر ازانچه امثال حسین کچل وجناب ریاست کل برایش خواب دیده بودند. تیمساران واربابان سیاست خارج نشسته بعنوان رهبر گروههای دانشجویان با آنها تبانی کرده بودند و داستان همچنان ادامه دارد .بیچاره شاه ، بیچاره من وامثال من که تنها مهر وطن در دل نشانده ایم نه یک تکه طلا ،
در انگلستان همسرم بمن میگفت خانه ر ا بیمه کردم بخاطر پالتوی تو وجواهرات تو !!!
خندیدبم وگفتم دراین اطاق غیر از من وتوکسی نیست اما پالتو قلابی ودر فروشگاه سی اند ای هزار پوند فروخته میشود انگشتری ها هم نگینشان قلابی وشیشه های ساخت لابراتور ها هستند تنها چند سکه تاج گزار ی پهلوی بوددکه آنها ا من خودم خریده بودم.
دیگران را فریب بده. تو مانند آدم لاغر ومرده ای هستی که شکمت را جلو داده احساس مدیر کلی هنوز در وجودت. مبجرخد برای من هیچ هستی هیچ. مهم نیست چند نفر را در ساواک داری. من از هیچ کس وهیچ چیز وهیچ جا نمیترسم تو باید از من بترسی
بیچاره من و بیچاره شاه ، هردو قربانی بودیم بخاطر میهنمان و خدمت ومهربانی هایمان ،
پایان
تکمله ،،،،،،جناب ثابتی !!!! اگر جایی اشتباه است مرا از اشتباه بیرون بیاورید سکوت شما. جایز نیست !