سه‌شنبه، مرداد ۰۳، ۱۴۰۲

دوریان گری / از نوع ایرانی



همان روز. در همان دفتر ،

آری ، ما آنچهره  یک خوابیم 
غنچه خواب ؟. نه رختخواب. . ودیگر هیچگاه نخواهیم شگفت 
هر. وز در یک بستریم  ، بی جنبش هیچ برگی 
اینجا ؟  دره مرگ‌است 
تاریکی. وتنهایی  باید خلوت زیبایی. را جست  
 به تماشای چه. خلوتی میروی ؟
به پر پر شدن من ؟  
وفر‌ودی دیگر 

در بگشا ،  که خدا آمد  
در بگشا اندوه خدا آمد در خلوت من 
خادم و در بستری از گلهای افشان 
پیک ها خبر را به مرغان شب میرساند 
 
هیچکس مرا در قاب  تصویر نخواهد نشاند 
در کنار ابلیس در جهنم او‌گم خواهم شد 
 یک دوریا گری  دیگر 
پایان  ،




د

هیچ نظری موجود نیست: