ثریا ایرانمنش ، لب پرچین ، اسپانیا ،
ز شاخسار گل نو شکفته ، خار دمید /فغان که داغ خزانی به نو بهار دمید
شرار خاطر یاران رفته ، تن بگداخت / چو جام لاله بدامان جویبار دمید
تنهایی و باز هم تنهایی پناه بردن به دنیای کثیف مجازی. وبا حال تهوع ناگهان یک غول جلوی چشمانت ظاهر میشود برای بلعیدن انچه را که پنهان داری !
خوشبختانه چیزی را نه پنهان دارم ونه پنهان کرده ام همچنان که خورشید بی هیچ ترحمی بر هستی ما میتابد. جان میدهد وجان می،برد منهم همچنان. راه خودم را میروم بی آنکه جانی. را بستانم ویا سری در گریبان دیگری فرو برده بوی تعفن رابه ذهن وقلب پاکیزه خود برسانم ،
همه چیز ناگهان بهم ریخت سیل تلفن ها از هر سو همه هرآسان یکی یکی تلفنهای خودرا پاک کردند وهربک مانند موشی به سوراخی خزبدند ،
چه اتفاقی افتاده ؟!
چرا گروه درست کردی ؟ کجا ؟ کدام گروه . اوه نه ! خوب سبد انرا که برایم فرستاده بودند باز نکردم ، از لندن از سراسر جاهایی که آشنایی. گاهی احوالی از این افتاده بر زمین میپرسید. یک به یک دچار این ویروس شدند ، مانند همان ویروسی که از طریق سرنگها به جان افسرده ما فروکردند وهر دوماه یکبار یکی را انهارا به رختخواب میاندازد خوشبختانه من زیر بار ان نرفتم . بدرک هرچه میخواهد بشود
شما حتی به تنهای من رحم نکردید به ان چند کلام. یا چند خطی را که گاهی روی دیواری مینوشتم ویا با آن گوشی ارزان.لا بایارانم گفتگوی کوتاهی داشتم از من گرفتید ؟. لعنت بر شما شغال ها وگرگ های گرسنه و مایه مال ،
بهر روی هرچه را که نامش فضای مجازی بود تا توانستم از بین بردم هرچند از بین نمیروند درجایی دیگر پنهانند اما جلوی چشمان منهم خوش رقصی نمیکنند . نه ،دیگر میلی ندارم در رکاب یک یک پا بزنم. همین صفحه هم امروز دچار زخم شده بود که خوشبختانه توانستم آن را بیرون بکشم ،
رشته ارتباط ها را بریدم هر چند ارزشی برایم داشتند یا نداشتند نه به دنبال پولی بودم ونه به دنبال. فالاور ؟؟؟!! کلماتی بی معنا در میان اشکهای خودم بود ، مهم نیست. روی همین صفحه دردهایم را میریزم شما جمع کنید از آن شمعی بسازید وبرای نذری به حرمهای چند سد گانه بفرستید ، من حالم خوب است ، خیلی هم خوبم اما مرا با شما دیگر کاری نیست ،
بزدان پاک روح پلید شمارا. پاکیزه سازد ، امین. !!!!!
به یمن خون دل واشک گرم دیده ما / شقایق ز گریبان شوره زار دمید ، ! « شاعر را نمیشناسم اما باید عماد خراسانی باشد. »
من اشعار را از درون قوطی حافظه ام بیرون میکشمم ، پایان. ۲۵ژولای ۲۰۲۳میلادی