ثریا ایرانمنش ،،و،،،، لب پرچین. ، ساکن اسپانیا ،
گر هم آواز من مرغ شباهنگ نبود
همه شب با من غم دیده هماهنگ نبود
ساز بی مهری اگر ساز نمیکرد
اینهمه ناله به گردون در چنگ نبود
پس از یکهفته. این ای پاد دست نخورده از تعمیر گاه برگشت هر چه مینوشتم یا میخواندم فورا داغ میشد. ،خوب دندان اسب پیش کشی را هم نمیتوان شمرد ،. اهای اهالی دهکده کوچک من. میل دارم یک لپ تایپ جدیدی بخر م ! بری چی ؟ برای کی ؟. میخواهی بنویسی روی کاغذ بنویس. بعدها شاید دری به تخته خورد وکسی توانست با رمز واصطرالا ب خط کج ومعوج ترا خواند وچیزکی در آورد اما آن چیزک تنها یک تکه آهن گداخته است که بر سینه هر کسی مینشیند. شما از دردهای من غافلید ،
چشم روی کاغذ مینویسم. .
حال دارم به کتاب. « رفیق آیت اله. نوشته امیر عباس فخراور » گوش میدهم اما گاهی خسته میشوم از بیسواد ی خوانندگان و تپق زدنهایشان آیکاش قبل از پر کردن اول انهارا تمرین میکردند ،
بیاد دارم در شرکت نقشه برداری که دوره میدیدم وکار هم میکردم روسای ما آلمانی بودند. اما انگلیسی هم میدانیتند. گاهی که برای پرسیدن چیزی یا ارائه نقشه میخواستم به اطاق آنها وارد شوم مدتها پشت در کلماتی را تکرار میکردم نگاهی به لباسهایم انداخته دستی بر روی دامنم میکشیدم وان صفحه مقوایی حاوی نقشه را نیز خوب کرد گیری میکردم انگشتی به در میزدم تا اجازه ورود. بیابم سپس تا زمانی که آنها نقشه را زیر و رومیکردند ومن در انتظار جواب بودم صد بار میمردم وزنده میشوم سنم هم کم بود تازه دیپلم را گرفته بودم ،
آن روزهای خوب چه زود گذشتند. تنها چیزی که امروز برایم باقیمانده همان نقشه ایران است که در همان شرکت کشیده وبه چاپخانه سپرده شد واین تنها تابلوی گرانقیمت خانه من است وتابلوی دیگری که پرچم ایران در اهتزاز است ،
خوب و باید داستان را تمام کنم قبل از آنکه این دستگاه داغ شود در گرمای ۴۷درجه ، پایان .
پایان ،ثریا ، 19/07/2023 میلادی