جمعه، اسفند ۲۰، ۱۴۰۰

هیاهوی بسیار



ثریا ایرانمنش  ، لب پرچین ، اسپانیا 

نه شعر ونه ترانه. نه آغاز ونه پایان  تنها هیاهوی بسیار. برای منافع. رفقاست وبس نمایش صو‌رت گریان کودکان در بغل پرستاران مهربان شهرهای   ویران بر کرفته از فیلمهای قدیم و جدید مصاحبه ها  أیا جان یک  کودک افغانستانی کمتر از یک کودک سپید روی ‌موی قرمز اوکراینی ارزش دارد ؟! 

اینهمه هیاهو برای. چیست ؟ دولت مردان که در حال حاضر منافع آنها دراین کشور به خطر افتاده. پرده از روی کارهای ناشایست آنها برداشته شده. باید گوسفندان را بجلو برانند همهمه کنند. آیا کسی بفکر آن زن افغان درگوشه خیابان که به او تجاوز شده وسپس گلوله ای در مغز او شلیک می‌شود ،هست .

 أیا  هیچ خبرنگار وروزنامه چی ‌بنگاه سخن پراکنی به آن سوی قاره رفته است تا ببیند آن مردان جاهل بدوی  از غار کعف در آمده چه بر سر ملتی آورده ومیاورند؟ 

نه 

اوکراین مر درآمد رفقا بود. خانه های عفت. قاچاق هرویین وکوکایین  وانبار اسلحه و یک  بازیگر خوب وقابل اعتماد بر آنجا حاکم بود.  هنوز پرونده جناب بایدن  جونیور باز است با کثافتکاری هایش در اوکراین  اینهمه غوغای بیخبران برای حفظ منافع و پرده پوشی است .

قهرمانی ساخته اند همه اورا سجده میکنند. پیراهن سیاهان وباز ماندگار هیتلری بر آنجا حاکمند. سر زمینی که از دامن مادر جدا شد وبرای خود   رشد کرد اما بی مهابا هم رشد کرد ،

تنها کافی است یک سر ی به جنوب. سرزمین ایران  زده و بینید. ویک سر به شمال وجنوب  مشرق ومغرب افغانستان. آنگاه معنای واقعی جنایت وجنگ را میشناسید ،

متاسفانه همه رسانه ها نیز در دست خودشان است هرصبح زود یک بسته به آنها می‌دهند آنها باز میکنند ‌طوطی وار بلبل زبانی میکنند.   دکان حمایت از کودکان وزنان و کشته شدکان همچنان   زیر پوست یونیسف  میرقصد وطلب کمک می‌کند انبار انبار البسه غذا و پول بسوی  کسانیو  ‌جاهایی می‌رود که ما بیخبریم . ،

جنوب ایران. از خشکسالی وتشنگی وگرسنگی مردم درحال مرگ است افغانستان با آنهمه اسلحه در دست شکار چیان  زنان جوان ومردان  همچنان  بکار مشغول است.  اما صدایی از گوشه ای بر نمیخیزد همه روح وروانشان  وجانشان. بسته به. حیات سر. ز مین لوگوی می باشد حمایت از آن از تان شب واجب تر است   ‌جناب پوتین ، یک بمب هم به روی افغانستان بیانداز تا بی حساب شویم ،

اجازه بدهید ما نفس بکشیم دوسال دهان ما را  بستید مارا درخانهایمان زندانی مردید. فرزندانمان را روانی ساختید نفس مارا گرفتید وحال سال سوم وشروع بهاران ‌فرا رسیدن نوروز ماباز  همه رنجهارا در یک کاسه  أبحوش وداغ بر سر ما وبر سر فرزندان ما  ریختید. نمایشات نفرت اور شما. روی صحنه. تبلیغات کثیفتان  و آبستن کردن  مردان  وخیلی وتبلیغ برای همجنسگرایی  همهرا تحمل می‌کنیم اما دیگر فریب نمیخوریم .گفته ها  بسیار هست که ما از باز گو کردن انمحرو‌م وچه بسا زندانی شویم دست همه شما دولتمردان  اروپایی‌امریکایی دراین چاه  فاضل آب است  بیهوده برای ما افسانه مخو‌انید    ما خواهیم مرداما برده  نخواهیم شد.   

پایان 

ثریا ایرانمنش   11/03/2022  میلادی برابر با بیست ودوم اسفند. 2500شاهنشعی 
 

پنجشنبه، اسفند ۱۹، ۱۴۰۰

دوست

ثریا ایرانمنش . لب پرچین ،اسپانیا ! 

از هر چه بگذریم سخن دوست خوش‌تر است ،..

چند روزی است که  صفحات مجازی لبریز از عکس وکارهای او شده است. هرکسی که عکسی یا خاطره ای از او داشته. انرا به همراه سازش روی صفحه نهاده وهزاران کامنت ولایک گرفته است ، 

اما هیجکس به آن اندازه که من میشناختم  اورا  خو ب نمی شناخت   آخرین گفتگویی قبل از مرگ وبوسیدن دست او وامضا کردن اسکناس‌ها ی زبان بسته امضا ئ شده برای  دوستداران واطرافیانش  یک م‌وهبت است برای  آن بانویی  که امروز  در خانه بزرگی روی ام‌وال وانتیکها  نشسته نمیداند که نیمی از آن را من پرداخت کردم با یک وکالتنامه. مهم نیست هنرمندی بود که از دوران بسیار جوانی شاید کودکی ام  اورا میشناختم ، این او بو که به دنبال من آمد  ساعت‌ها  در جلوی دبیرستان که درانجا درس میخواندم می ایستاد مرا  تا خانه تعقیب میکرد تا سر انجام به جلو آمد ودستم را گرفت ،.

در آن زمان تنها چهارده سال داشتم وپدرم. را یکماه بود از دست داده بودم  ومهربانی او دسته‌های گرمش ورفتن. به سینما و کافه نادری خوردن توت فرنگی با خامه. برای من دست بسته درخانه ناپدری  همه چیز تازگی داشت  بی اجازه نمبتوانستم از خانه بیرون بروم دوستان نزدیک را بهانه میکردم وبا چادر  خودم را به او میرساندم. و سپس  چادرم را درون یک روزنامه می پیچیدم  وزیر بغلم میکذاشتم. روپوش مدرسه تنم بود تا اینکه یکی از اعضای فامیل بزرگ ومهربان مرا دید فورا گزارش را به عرض آقاجان رسانید دیگر از آن زمان با نوکر خانه به مدرسه میرفتم. چاره  نداشتم. رفتن به شهر ری برایم یک راه تازه بود بعنوان زیارت مادرا با خود میکشیدم اورا در حرم جای میگذاشتم وخودرا فورا به داروخانه او که زیر  نظر پدرش اداره می‌شد وچند شاگر ‌برادرش سراغ اورا میگرفتم  و افسوس آنها نیز از او بیخبر بودن یا برای کنسرت به همراه خواننده ای به شهرستانی رفته بود ویا در خانه ای درکنار زنی  مشغول  ساز زدن بود و،،،،،در کنار منقل ودرود کوکایین  .

با زد ‌خوردها  نامزد شدیم اما این نامزدی  با رفتن او با سربازی آنهم جزیره خاش پایان یافت دیکر اورا ندیدم تنها به صدای مضراب او  از رادیوی کوچه ها وخیابان  گوش میدادم واشک میریختم ،

 در این رزق‌های پایانی زندگی‌اش نمیدانم  چرا او با شوپن  اورا تشبیه میکردم درحالیکه شوپن درد میکشید ومینواخت ‌میساخت او غرق لذت وجمع آوری ثروت بود. کفشهایش دوخت ایتالیا لباسهای متعلق به مز‌ن های معروف و……

چند سال پیش سر انجام برای دید ن من به این سر زمین آمد. بقول خودش در یک زندان انفرادی. وبا تحمل بد اخلاقی های من  ورفت با رفتنش میدانستم این أخرین. بار است که اورا میبینم. دیگر مهم نبود با آنچه که به دست او سپرده  بودم چه کرد او محتاج تراز من بود ،،،،،،

 معتاد بود قمار باز بود وبه پول فراوان احتیاج داشت  او برای  پول تن به هر حقارتی داد ودیگر این او نبود که من میشناختم. مردی بود از نوع همین مردان امروز  جنوب شهر در أخرین اثری که درخانه اش بطور خصوصی. مشغول نواختن بود. خیلی پرت بود معلوم بو دزیاد مواد مصرف کرده  خطا میکرد وساز نیز از او اطاعت نمیبرد او رفت …..نه دشمنی دارم نه دوستی تنها نوشتم که ،

هرچه دادم بتو حلالت باد غیر آن دل که بتو بخشیدم ،

پایان  یک نامه 


چهارشنبه، اسفند ۱۸، ۱۴۰۰

بیداری

 

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !

ای بیداری . ای سروش آسمانی ؟ ای خواب  ! ای درمان  بیداری !آنگاه که از زخمها ودردهایم  کمی اسوده میشوم  خسته وفرسوده میشوم ذهنم کند میشود وحرکاتم با تانی انجام میگیرد تو ای خواب شیرین مرا درخود فرو میبری تا نبینم روی نانجیبان وناکسان را وای بیداری  شعورم را بیدارتر میکنی تابخوانم سرود ازادگی را .

چشمانی را دردرونم باز  میکنی که بهرام داشت  چسمهایی که دراعماق اقیانوس  نیز  لرزش ابهای  نا هموار وماهی هاین گرسنه را نیز احساس میکند .

چشمهایی که درنقش رستم  نقش یک پادشاه  بزرگ را می بیند   که موهای سیاهش در شب تاریک نیز میدرخشد ..

خوشحالم هنوز کسانی درگوشه وکنار این جهان بی در وپیکر مشغول اندیشه های ایرانی وآزادگی  سر زمنیشان هستند وبه ان میاندیشند عمرشان دراز باد .

درصدد رهایی آن از دست اهریمنان میباشند  چندان چشم امیدی به ان بازمانده تاج وتخت ندارم  آنچنان عکس پدر را درقابی کوچک  درگوشه ودرپایین ترین نقطه پای مادر نهاده گویی که این مادر بود ایران را ساخت نه پدر ! چرا که باید حرمت واحترام اربابان را نیز داشته باشد ودو طرفه یا چند طرفه بازی کند با خواننده ها روی سن مبرقصد ودرکنار منقل کباب باد بزند وهویت ایرانی بودن خودرا ورهبریش را بدینگونه به جهانیان وآنهایی کور کورانه به دنبالش رفته اند نشان دهد .

هویت ایرانی بودن ما این است که هر صبح حلیم ویا کله پاجه بخوریم ودر پای بساط منقل عرق سگی را بالا بکشیم وبه اهنگ مهوش برقصیم  بیشتر ازاین را نه میدانیم ونه میل داریم بدانیم .

خودرا به هر قیمیت باشد میفروشیم باید بساط علم باشد دوستان گرد هم جمع شوند وباز از شاه یک دیکتاتور بسازیم واورا به زورد رحلقوم دیگران کنیم درغیر اینصورت مواجب قطع میشود درپای " مریم" همیشه سبز پوش دراز بکشیم وآوای نسیم بهشتی را برایش بخوانیم .یا درکنار قوری زاده مصاحبه کنیم وباز شاه رفته را دیکتاتور خطاب نماییم پوتین  را دیکتاتور بنامیم و مرتب مرگ براین ومرگ بران سر دهیم وآن مرد را قهرمان کنیم درحالیکه او یک عروسک دست نشانده ای بیش نیست  که میل داشت سز زمین پر برکتش را به اروپا تقدیم کند واروپایی شو د نه روسی هویت اصلی او هرچه باشد روس واسلاو نیست نمایشات مسخره زنی درحال گریه کردن  برای باغچه اش آواز میخواند ومیگرید که باید خانه را ترک گوید آنهم در سر زمین اسلاو با زبان فارسی !!
هیجکس نیست از او. بپرسد خانه تو کجاست ؟ مگر خانه تو در  ایران زمین نیست ؟ ....

من همه جا سر میزنم همه چیز را میخوانم وهمه را گوش میدهم  وبا چشمانی که هنورخواب سلامتی خودرا میبنیند در کارگاهی میروم تا ببینم وبشنوم وبدانم ./

امروز بنام خداوند بر ما ظلم میکنند وما این ظلم را پذیرفته ایم چرا که میلی شدید درافتادگی وتنبلی فکر واعصاب داریم برایمان مهم نیست جه کسی بما غذا میدهد  واز کجا مواجب میرسد تا حد یک زن خود فروش وهرجایی سقوط کرده ایم /

در چند روز گذشته مردمان اوکراین که به لهستان فرار کرده بودند باز به سر زمینشان باز گشتند تا مرزهای انرا محافظت کنند اگر چه آن قهرمان فهمید که نمیبایست دست به دامان اقوام عیر  اسلاو واروپایی شود وباید  سر زمین را ومرزهایش را حفط کند  ودید هیچ دستی به کمک او برنحاست واو روزی به ناچار درمقابل آن دیکتاتور اعظم سر خم خواهد کرد وبقیه اش تا معلوم .

ما چرا فریب میخوریم؟ ویا خودر فریب میدهیم ؟ چرا بفکر فردای فرزندانمان نییستیم به هر روی انها در سرزمین  های غربت مانند ما حرف هایشان گفته هایشان واففکارشان مانند یک سکه قدیم واز میان رفته است کسی ارزشی برای ان قائل نیست  آنها  پایانی ندارند درهر کجا که باشند غریبه اند تنها درسر زمین مادریشان آنها  وجود دارند وپاهایشان تا زانو درزمین وریشه هایشان فرو میرود نه درسرزمین دیگران ! فرار بیفایده است  .

بگذارید آنها با افتاب بزرگ شوند  در نور  بلند  آفتاب زرتشت به چراغ خرد خود وانها نور بدهید نه دود .شاید به این احوال من بخندید اما من یک رهرو هستم  میروم  اگر چه گام به گام  باشد واگرچه گام هایم سنگین باشند .

من روح خودر به این نمایشات مسخره واین گفتگو های بی معنی .این رسانه های زباله ای لندن نشین لوس انجلس نشین نمیفروشم روح من در اسمانهای سر زمینم در پرواز است .

سالهاست که مزه یک شیرینی خانگی را نچشیده ام ساالهاست فراموش کرده ام که آلوبالو چه مزه ای داشت وآلو چه را /  واز یاد برده ام که نان خانگی چگونه پخته میشد که هیچگاه کپک بر نمیداشت  .

 همه چیز را در دستمالی پیجیده ام ودرگوش ای پنهان کرده ام  هفت سین من  بشکل یک میناتور است جون مکانم کوچک است اما حقیر نیست  اگر چه هیزمی بر افروخته نمیشود تا از روی آن بپرم اما شمع هست در خانه  کوچک وحقیر من  روح بزرگ سر زمینم همواره  در رفت وامد است .

پایان  ثریا ایرانمنش /09/03/2022 میلادی برابر با  هیحدهم اسفند 2500 شاهنشاهی !



سه‌شنبه، اسفند ۱۷، ۱۴۰۰

هشتم مارچ


 روز جهانی زن را بعموم بانوان  جهان  تهنیت میگویم .

ثریا ایرانمش  ، لب پرچین . اسپانیا .

افسوس که دیر خبر دار شدم. در غیر اینصورت منهم بیرقی در دست میگرفتم وبه دنبال این زنان. تظاهر کننده میرفتم وآزادی زنان را طلب میکردم. اگر چه یک  نفر بودم واگر چه تنها بودم ،

اسارت  زن در میان دسته‌ای آلوده مردان  خیلی دردناک است. دردناک‌تر از یک غده  چرکین. سرطانی وچقدر آزادی خوب است وچقدر بدون مرد بودن خوب است وچقدر  تختخواب  تک نفره خوب است. خیلی چیزها خوب است مشروط بر اینکه. سطح توقع را پایین آورده وروی پاهای خود بایستی ومردانه حرکت کنی ،،

گاهی از کاری که کرده ام خیلی خوشحال وسر بلندم. ریاست را از او گرفتم وخود شدم رییس خانواده. به او طعنه میزدند  که زن ذلیل شده است اما برای من مهم نبود  میتاختم همچو یک اسب اصیل در راههای پر پیچ وخم کوهستانی نه از سرما ترسیده ونه از گرما ونه تشنه  دستها‌ای بی رمق او بودم  ،امروز همه چیز تمام شده  من أزادیم  را به دست آوردم مال ‌مکنت اورا بخودش واگذار کردم  خانه ساختم که توپ انر ویران نمیکرد. انر  بباد داد خوشبختانه دیگر من نبودم   درکنار بچه هایم. داشتم  به یک زندگی  کوچک ادامه میدادم. بارها به دنبالم آمد. بقول خودش قاره به قاره   اگر اروپا بود من امریکا بودم اگر ایران بود من اروپا بودم  ،

سختی ها زیاد بودند. طعنه ها و  بی لطفی های زنان شلخته وتازه به  دوران رسیده اما من همچنان مانند  یک کوه  استوار ایستاده بودم نه. از  سرما ونه از گرسنگی نترسیدم احتیاجی  به هیچ دست ویا پناهگاهی نداشتم خودم از نو شروع  کردم با  تنها هنری که داشتم خیاطی وپس از مدتها نویسندگی  که خوب  دومی به تعطیلی رفت  ،بچه‌ها بزرگ شدند ناگهان چشم باز کردم دیدم نوه هایم  یکی دانشگاهش راتمام کرده دیگری در دانشگاه است وسومی در. راه دانشگاه. ناگهان چشم باز کردم ودیدم در کنار نوه هایم سه توله سگ زیبا نیز  دارم عشقم به آنها افزون تر  از عشق به آن جناب رییس بود  ،

راهی دشوار آمدم  اما پیروزمندانه. امروز  بر تنها صندلی که به آن عادت کرده ام نشسته ام ‌ابدا به آن روزها وانچه را که نامش مال ومنال بود نمی اندیشم. خوشحالم که می‌توانم کتاب بخوانم بنویسم وبرای شما. افسانه بگویم . وگاهی تقی به سایر زنان بزنم که ،،،،شمابرده نیستید در سر سفره عقد در ازای چند سکه شما را میخرند  وسپس ارباب شما می‌شوند من مهرم را درجا بخشیدم حتی حلقه وانگشتری هم نه خواستم ونه داشتم  مهم خود او بود که متاسفانه توزرد از آب در آمد و،،،،، باقی بماند 

 پایداری زنان  باشرف وقدرتمنر را آرزومندم روز وزورکارتان شاد وپیروز باشید .

ثریا ، اسپانیا ، هشتم ماه مارس  دوهرازو بیست ودو میلادی .

دوشنبه، اسفند ۱۶، ۱۴۰۰

برکت جنگ!


 ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !

خدایان مارا از بهشتی که ساخته بودیم بیرون میراند  اما  مردمانی  بودند وهستند که از مهر ورزیدن هیچگاه توبه نکردند ! 

برای سر کشی  بر مردم وکشتار آنها نیز هیچ کس توبه نخواهد کرد  همین چند روز پیش درافغانستان یک خانواده را  سر بریدند واین کار هرروز  انها وآن بت ساختگی که بر مردم جها ن تحمیل شده است  تنها لبهای بی قدرتش را تکان میدهد بی آنکه شعوری در سر ویا مغزی درکاسه سرش مانده باشد پشت صحنه چه بسیارانند .

کشتن چند بیچاره بی خانه مان کاری است همیشگی ودر متن برنامه ها  این خانواده گرسنه وبی پناه  چه منافعی برای جهان دارد  بهتر  نیست قاتلانی را که به آنها درس مرگ اموخته ایم به جان آن درماندگان بفرستیم ؟ وهنوز این اول کار است  چه بسا درپنهانی نیز هر شب خانواده هایی قربانی میشوند واب از آب تکان نمیخورد همه درفکر یک جنگ زرگری هستند بین دوابر قدرت جهان .

برای پیشرفت  وجلو رفتن باید مردم را به دنبالل خود کشید  امروز دیگر کمتر کسی از آن بیماری ناگهانی ووحشتناک !!! حرفی میزند گروه گروه  هریک با یک پرچم به دنبال یک گفتارند  بی انکه معنی گفتار وکردارخودرا بدانند  دستوری از بالا رسیده است . باید اجرا شود  آن بالا کجاست ؟ همه راهها به کجا ختم میشوند ؟ درانبار  اسلحه ها رویهم تلمبارند وبمب ها  باید مصرف شوند  .مهم نیست من /تو / واو چگونه زنده هستیم ویا زندگی میکنیم  مهم این است که باید " طلا " افرید ودرمیان طلاها زیست  با خون دیگران میشود کیمیاگری کرد ومس را طلا نمود .

ماهر چه بگوییم ویا بنویسم کسی نخواهد فهمید برای درک  مارا به اکراه ازخود میرانند وسپس ما درهمان جایی که بودیم وهستیم دوباره قرار خواهیم گرفت .

کسی فریاد مارا نخواهد شنید  درکوچه وپس کو.چه ها فریادهای دیگران گم میشود  ما حتی در ماندن. درمانده ایم  .آزاد نیستیم . آنهامانند سنگ غلطک از روی ما  راه میروند  وبه همان اندازه از آزدی  وازادخواهی ما میکاهند  ما آنهارا نمیبینم اما آنهار ا حس میکنیم از پشت میشناسیم .وهر روز نفس ما تنگتر میشود وزندگیمان  نفس گیر تر .

روز گذشته ناگهان  سنگی بزرگ مانند یک غلطک   بر سرم فرود امد  \پس از سه ما ه که درانتظار رسید برق بودم ناگهان چشمم به رقمهای  آن افتا د  نفسم برید  ششصد یوروی  نا قابل برای  یک نفر که نه چندان بخاری گرم کنی را مصرف میکند نه چندان \چراغی دارد ونه چندان از اجاق برقی استفاده میکند وتازه برای ماه اینده بیشتر خواهد شد با التماس توانستم  بصورت قسطی انرا پرداخت کنم وهنوز  درانتطار این ماه هستم  چه بهار چه تابستان چه \پاییز وچه زمستان صورتحساب  یکی است مانند صورتحساب  تلفن یک نفر هرماه هشتاد تا یکصد یورو باید به پردازم  خوب اگر نمیتوانی به 

پای ما برسی  / از ما نیستی باید بمیری  راه سومی وجود ندارد و.... واز ان پس ما  ومن ودیگران وجود نداریم وکسی برای ما پرچمی را بالا نخواهد برد نه برای ما ونّه برای آن خانواده های جان باخته افغانی ! مهم نمایش وسیرک بزرگ است عده ای دراین جنگ سود فراوان میبرند جنگ برکت است برای همه آنها که راهش را میدانند .این جنگ ادامه دارد تا زمانیکه یکی از طرفین خسته شود وشمشیر ا  غلاف کند  دیگر کسی باقی نمی ماند  وآن عده که باید کم میشوند وزمینهای \ وسیع تقسیم میشود بین خودشان برای چراگاههای خصوصی شان ورقصندگان نیز دراین میان دستی از آستین درآورده با نطق های آتشین وفریادهای بلند این  جنگ را محکوم میکنند ومیل دارند به ان گره بخورند  امااازخودشان مایه نمیگذارند دیگران را به خدمت میگیرند .

درحال حاضر المان یکی از خریداران مهم نفت وگاز از روسیه است اما دکانداران دیگر همه بساط خودرا جمع کرده بخانه هایشان رفته اند من دراین فکرم که مثلا برند شانل ویا بقیه را در مسکو جه کسانی می پوشیدند  ویا مصرف میکردند غیر ازهمان ؛ اولیگارشی  ؛ های تازه به دوران رسیده مانند سر زمین  کهنسال من ! 

وهنوز ما درانتظار ان سیمرغ بلند پروازیم که از کوه قاف بر سر زمین ما فرود اید !!

( دیگر این حروف اجازه نوشتن نمیدهند   ) باید بفکر یک دستگاه جدیدباشم . با عرض معذرت .تمام 

ثریا ایرانمنش ۰۷/۰۳/۲۰۲۲ میلادی برابر با ۲۵۸۰ شاهنشاهی !


یکشنبه، اسفند ۱۵، ۱۴۰۰

با شما همراهیم !


 ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !

" چهل سال  دراین  رنج ونیاز /  سراز بخشش مهر  پیچیده ام /  رخ از بوسه ما ه گردانیده ام !

به خوش باش حافظ !  که جانانم اوست  /  به هرجا که آزاده ای  یافتم /  به جامش اگر میتوانم  /  می افکنده م ! گل افشاندم . چهل سال اگر  بگذرانم به هیج / همین بس که دررهگذر وجود / کسی را بجز خود  نگریانده ام!......" ف. مشیری "

نامه پر مهر ومحبت   حضرت ولایتعهدی به آنمرد ناشناس  ورهبری دست نشانده اربابان  تن مارا به آتش کشید ! آه چه مهربانانه درکنار ایشان ایستاده اند وچه خصمانه به ملتی که زیر بار یوغ ودریوزگی وبیچارگی رنج میبرند پشت کردند . کارشان درست بود بی وعیب ونقص بود .

 درستش هم هیمن است باید درکنار ارباب بود نوکران را باید رها ساخت بحال خودشان وا گذاشت  دیگر کسی ایشانرا نه بجای میاورد و نه می شناسد مانند همه هنر پیشه های دنیای مجازی روی سرشان معلق میزنند وکباب درست میکنند ودر زیر سایه آن بانوی گرامی که خود دست نشانده  همان بی اعتباران ودزدان شبانه میباشند خودرا به دست قضا وقدر سپرده اند ! به کنسرت میروند مردم بینوا برایشان سرود ازادی میخوانند اما ایشان دیگر حوصله ندارند هرچه باشد سنی از ایشان رفته واینکه گفته اند ما درکنار شما هستیم منظورشان هم ارتش نامریی که دراختیار دارند وکسی نمیشناسد  والادرکنار مشتی پیر زن وپیر مزد زوار دررفته ویا مشتی خود فروخته که نمیتوان ایستاد ! بعد هم / مگر ولیعهد یونان توانست دوباره برگردد وجای پدرش را بگیرد ؟  من نمیدانم شعور وایمان آن مردم کجا رفته که هنوز دل به این مرد بینوا بسته اند که نه ازخود اراده ای دارد ونه میتواند داشته باشد  هرچه باو دیکته میشود مینویسدو زیر نام یک پیام  به آسمانها میفرستند  چه کسی را خوش اید  وچه نیاید  همین است دوران بردگی ما چنین آغاز میشود ! .

چه همه شاهنشاه آریا مهر درآن زمان که ایشان پای بعرصه .جود گذاشتند خوشبخت وسعادتمند بودند وافسار بانور ا رها کردند هرچه خواست باودادند وخود قربانی شدند ورفتند بانو هم بر گشت به ریشه خود که در جبه های گوناگون  رشد میکرد !  هر چه باشد بهتر است تا اینکه مانند زنان عصر قاجار در حرم بنشینند ونظاره گر بزرگ شدن فرزندان برومندشان باشند مردان بزرگ از کنارشان رفتند دیگر کسی باقی نماند غیز ار چند جوجه فکلی که چسپیده به ستاره سرخ و پتک وداس ! واین شد که سر زمین باستانی   کهن سال به زیر خاک رفت ویک سر زمین قلابی از میان ان بیرون زد که نه ریشه دارد ونه پایه واساس .

حال باید هما ن نام سر زمین هزارو یک  شب را بران نهاد  وچه خوشند آن جماعت وچه ناخوشیم ما آوارگان  بی تقصیر  حال تنها خاطره هارا نشخوار میکنیم وآ برادردهان مزه مزه کرد ه آنرا غر غره میکنیم مینوشیم ودوباره آنرا بالا میاوریم  وباز به همان شیوه عمل میکنیم یک  چرخش ابدی ولایزالی  

تا سر انجام درگوشه ای که نمیدانیم کجاست مانند یک توده ازهم وا برویم بپوسیم وبی نام ونشان تنها خاکسترمان بر جای بماند درحال حاضر نظاره گریم وچه سرزمینی ؟ .واقعا هزار ویک شب است اما کسی نمیداند درشب  جه میگذرد  چه بر ما وچه برانها  برای گرسنگان خواب  نان واب را میبینند برای شکم بارگان خواب کشتی تفریحی روی ابهای سرگردان جهان وجت های خصوصی که آنهارا به سالن های مد هدایت میکند !

دیگر زیاده عرضی نیست دراین صبح یکشنبه کمی دلم گرفته بود عکسی ازخودم را درسایه به شما تقدیم میدارم !  به همانگونه که نوشتم . تنهایم را  با دیوار  تقسیم کرده ام . ث

پایان / ثرا ایرانمنش . -05/03/2022 میلادی برابر با 2580 شاهنشاهی !؟