ثریا ایرانمنش " لب پرچین "
شب است و دلم هوای خانه گرفت / دوباره گریه بی طاقتم بهانه گرفت .............
اگر آن سالهای شاعر این ترانه هارا سرود به خاطر عقیده و افکارش در زندان بود زندانی که از خانه امروزی ما راحتر وامن تر بود دوستانی داشت برایش هدیه میبردند ملاقاتی داشت دسته گل برایش میبردند واو میتوانست دردفترخود بنویسد آن چه را که دلش میخواست در بیرون آفتابی درخشان میتابید ونوید روزهای بهتری را میداد !!.
امروز ما درزندانی محبوسیم به بزرگی زمین و عده ای دیوانه زنجیز گسیخته دور ما میچرخند هریک مشعلی دردست دارند زیر نامهای مختلف اما درواقع همه یکی هستند دیوانگانی سیری ناپذیر از آنسوی جهان تا اینسوی زمان .
جنگ میکربی را راه اندازی کرده اندوهر روز بر تعداد این میکربها یا ویروس ها اضافه میگردد پرستوها مرتب جلوی دوربین ها عشوه می ایند ودستهای خودرا عریان میسازند که که بلی باید بهر روی واکسن را بر پوست بدنت تزریق کنند حال بعد از دوسال چه بر سر تو امد دیگربما مربو ط نیست خوب نوع سوم آنرا داریم یا نوعی که جلوی عوارضش را بگیرد.
وتماشای انبوه جنازه ها وبازی بازیکنان !!
دنیا زندانی شده با یک برگه سبز باید از مرزها عبور کنی با یک برگه سبز بایدقایق خودرا دررودخانه ها برانی با یک برگه سبز باید از دارو خانه دارو بگیری با یک برگه سبز با از سوپر یا نانوایی نان بخری واین همان متد ( سایلن گرین ) است وروزی خواهد رسید که از گوشت وپوست بدن ما نان و بیسکویت برایمان بسازند وخود درگاوداری هایشان به همراه هما ن گاوها وگوساله به چرا مشغول باشند .
تفاوتی ندارد که ما به تعالیم حضرت عیسی مسیح برگردیم ویا هر دین ودوباره انرا آمال وآرزوی خود کنیم ویا از انها بخواهیم برایمان دنیای جدیدی بسازند ویا به به درون بشریت راه یابند تعلیمات مسیح تعلیمات مثلا لائوتسه تعلیمات بودا تعلمیات مارکس و ادیان همه یکسانند راه چاره ای هم نیست تنها یک مرز وجود دارد این بار صدای خدا از پشت کوههای "هرات " بگوش میرسد نه از صحرای سینا نه از انجیل نه از عصاره عشق و زیبایی ومقدس نمایی تنها شاید یک چیز درتو خواننده ومن نویسنده درهر یک از ما ساکن باشد وان حضور یک انسان واقعی است یک بشرابدی ولایزال یک حقیقت پایان ناپذیر یک حکمت عالمانه / نه سلطه بهشت وجهنم وسایه تیر به چادر مادرمان ونیزه بر کلاه پدرمان وتجاوز به دخترانمان .وبردگی پسرانمان !
شب است من در شب مرده ام وفردای بیداری را میل ندارم ببینم وچهره منحوس این دیوانگان از بند گسیخته را . پایان
ثریا ایرانمنس 24/08/2021 میلادی .