پنجشنبه، مرداد ۲۸، ۱۴۰۰

هستی ما


 ثریاایرانمنش " لب پرچین" اسپانیا !

تخم گل می پاشی وتیر میروید زخا ک/این زمینرا چندمین شداد باخون آب داد ؟

صد ها هزار شداد  که سرشان  را روی زمین گذاشتند تا الله نادیده را سجده کنند وباسن هایشان رو به هوا واگر تجاوزی هم صورت میگرفت ناقابل بود درراه الله آنرا نادیده  میگرفتند و کم کم  این تجاوزات به حریم خصوصی نیز رسید  به ملک ما به زمین ما به آب ما وکوههای  ابستن لبریز از غنائم ما  - ما سرمان با کلام کتابی که نه معنای انرا میدانستیم ونه بلد بودیم بخوانیم گرم بو ودمرو روی زمین میخوایدیم تا آنها راحت تر به تجاوزات خود ادامه دهند  حال چند مردک لات بیقواره با نعلین وردای سرخ وسیاه وپارچه های رنگینی که معلوم است بسرعت بر سر حود بسته اند به شکل شمایل آدمکشان اصلی در افغانستان بینوا پیاده شدند  از کدام در ؟ از کدام کوچه ؟ از کدام خیابان ؟  تا کوهستانهارا ا بشکافند وبقیه غنایم را ببرند درسر زمین خودشان دراستخرهای بلورین وآبی وسبز وقرمز که از خون دیگران درست شده است شامپاین بنوشند با زنان هرزه  ویا مردان همخوابی یکنند مهم نیست این کار ابدا عیبی ندارد ما دیگر به موجوداتی تازه احتیاج نداریم مرد با مرد زن بازن  بروید با همان تکه استخوانی که  جلوی پایتان میاندازیم خوش باشید ...خوب یک لچک بسر را هم باخود میبریم درمجلس مینشانیم تا بگوییم اجتماع پرشکوه ما خالی ازهر خللی است سیاه وسفید ندارد ما وشما نداردهمه یکی هستیم درحالیکه نه! یکی نیستیم .

باید خیلی کودکانه واحمقانه فکر کرد که ناگهان همه چیز یکشبه تسلیم آن نعیلن وردا پوشان شد ؟ ابدا بمن ارتباطی ندارد تا سیستر پلوسی و مادر هیلری و فادر بیل وابو عمامه هستند ما کاری ازپیش نمیبریم سوار "خر" مرادند وخر همچنان عرعر کنان  میتازد وجلومیرود آن پیرمرد لکتنو ی چلاق هم نقش مخالف خودرا خوب بازی میکند اونوکر  اصلی وسر پرست همه نوکران است همسایه شرقی هم گاهی آنهارا تیغ میزند تا برایشان بمب بسازد وسپس ماهها گم میشود همسایه  دیگری برایشان  طلاهارا استخراج میکند اما برای خودشان نه برای ان لندوک چند مثقالی  تریاک ناب چند صد دلاری برایش درجایی به امانت گذاشته اند وآنکه باید تیر آخر را بزند درپشت یکی از  ستونها پنهان است زمانی که دیگر باو احتیاجی ندارند  وتاریخ مصرفش تمام شد او دراز میشود روبه قبله ! 

حال دیگر دلم برای هیچ چیزو هیچ کس نمیسوزد به هوای تاریک وابری ودم گرفته مینگرم وعرق ریزان که  خبر از یک آتش سوزی تازه درهمین نزدیکیها میدهد  باید تنها به نفس گرفته حودم بیاندیشیم .

شما سازندگان این داروی ویروس دیوانه وار  چگونه تا بحال نتوانستید دارویی بسازید تا تنها آسم ونفس تنگی را درمان کند حال با این آب ونمک وآلمینیوم وسایر چیزهایی که درون آن امپولهای وحشتناک  نوکشرا تیز کرده بسوی یک یک حمله مییبرید تا همهرا بکشید ودنیارا خالی کنید برا ی خودتا ن که دیگر رمقی ندارید  نوچه هایتان هستند  ناگها ن یکشبه میلیونها واکسن !!! آنهم ازهمه نوع  سازنده  وکشنده وارد شد ؟ درعرض یکماه ؟ شما حزبتان " خر" است اما ما چهار گوش ودراز گوش نیستیم .

هرر وز صد ها تن پس از تزریق واکسن میمیرند حال دوز سوم می آید چهارم به دنبالش می ید تا زمانیکه دنیا به حد نصاب رسید وبرای شما  جای کافی بماند برای  گوساله هایتان الاغ هایتان برده هایتان وساختمانهای  مرموزتان  دیگر کتابی وکتابخانه ای وجود نخواهد داشت از همین امروز وفرداست که پلیس های امنیتی وارد خانه ها شوند وکتابهارا به آتش بکشند فیلمهای قدیمی را به دست آتش بسپارند تنها فیلم سیاره ها هستند !!! که باقی میمانند زندگی درسیارهای دیگر !!! گذشته بکلی نابود میشود  محو میشود  یک بازی یک فریب .بچه ها همه در دستشان همین اسباب بازی منحوس وکثیف است مهر ومهربانی وادب ونزاکت را از یاد برده اند همه باید یکدیگررا  بکشند ازهمین کودکی باید یاد بگیرند سر هر چهار راه نفس کش بطلبند و......این است پایان آن راهی که آنهمه برایش دویدیم . پایان 

ثریا ایرانمنش / 19/8/2021 میلادی !

هیچ نظری موجود نیست: