دوشنبه، بهمن ۲۷، ۱۳۹۹

آفتابه پلاستیکی

 ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا 

ای صبح شب نشینان جانم  به طاقت امد / از بس که دیر ماندی چون شام روزه داران .....سعدی 

...........................

ساعت چهار صبح بود که بیدار شدم  ضعف داشتم شب گذشته تنها سوپ خورده بودم گویا . گویا .گویا دارم سرمارا نیز میخورم !  نمیدانم چرا بیاد عبدالعلی خان توده ای افتا دم یک چشم بیشتر ند اشت مادر زادی کور بود اما میگفت درزندان مرا کورکرده اند ! همه خانواده آنها اهل همین بخیه بودند همسر بوشهریش وپسران تازه  بالغ شده ونیمه بالغ درخانه آنها تنها کتابهای همین حزب بچشم میخورد  ودر لندن درالسکورت یک خانه بزرگ خریده بود !!!یک پایش درایران وپای دیگرش درلند ن واوسطه گری !بود  حاج آقا را با آفتابه میاورد که نه توالت فرنگی رامیشناخت ونه  بیده را همه حاجی زا ده های برای معالجه راهی لندن میشدند وهمه خانواده های حاجی زاده ها ومومن پسران ودخترانشان درلندن به تحصیل علم مشغول بودند !نماز هم میخواندند آفتابه هم داشتند. 

یادم آمد یکی از روزها که عازم لندن بودم دربلندگو مرا فرا خواندند به اطلاعات درآنچا دیدم خواهر زاده همسرم بانتظارم ایستاده با یک افتابه پلاستیکی صورتی که این را برای پسرم ببر !!!! من  آنرا گرفتم وبه اطاقی که میبایست  پرواز کنم رفتم همراهان من از درب مخصوص بدون گشت  گمرکی می رفتند  ازخانواده ارتشبد ها بودند من نیز با آنها بودم ! همه از دیدن آفتابه نزدیک بود غش کنند حال چکار کنیم  آنرا درون یک کیسه پلاستیکی پنهان کردم  واز خجالت نمیدانستم چکار کنم  به لندن که رسیدم  فورا آنرا تحویل همین عبدالعلی خان یک چشم دادم تا برای قوم خود ببرد .

در اطاق های پرو فروشگاهها با سه زیان عربی / فارسی وانگلیسی روی یک کاغذ  نوشته شده بود "  ایرانی کثیف / عرب کثیف / پولهای کثیفت را بردار وسر زمین مارا ترک کن !  روزی دریکی ازهمین اطاقها چشمم به همین اخطار افتاد دخترک فروشنده را صدا کردم وگفتم این چیست ؟ انرا برداشت درجیبش گذاشت وگفت نمیدانم چه کسی آنرا به دیوار  نصب کرد ه؟! . روز دیگر درخیابان   کنزیگتون به همراه ه خانمی از آشنایان راه میرفتم پسرکی جوان جلویم را گرفت وگفت " دانشجو هستی ؟ بیا بیا اینرا بگیر وبخوان  یک اعلامیه بر ضد شاهنشاه ودولت ایران بود ..

کاظم برادر ناتنی ام  از امریکا به ایران میرفت درلندن توقفی داشت تا مرا ببیند یک ناهار باهم خوردیم باو گفتم  نمیدانم کار درستی کردم بچه هارا از مادرجان وپدرشان جدا کرده به اینجا آوردم یا نه ؟ درجوابم گفت دیگربرای این حرفها دیر است جوانان کنفدرااسیون راه افتا ده اند به زودی در ایرن انقلابی بزرگ  خواهد شد اموزگار سر کار خواهد امد وسپس شاه خوهد رفت ...باورم نمیشد  باو گففتم : تو دیگه چرا ؟

دیگر اورا ندیدم تا سالهای بعد که درایران صاحب زن وفرزند شد ه وعازم امریکا بود ؟ًًًًً!!!!

بچه هارا در کلاس زیان گذاشته بودم ونام آنهارا درمدارس خصوصی ثبت کرده بودم وخودم با پسرک سه سه ساله ام دریک آپارتمان درفیتز جرج اونیو  زندگی میکردم تنها بودم اما هر شب علی خان وخانواده برای شام مرا سرافراز مییکردند دیگر حالم از آنها بهم خورده بود شام وعرق ورقص وآواز  ومن نگران اینکه بچه بیدار نشود !.خیر خانه شده بود هتل مجانی برای رفقا وفامیل !!!!!

دلم هوای شیراز  را کرده بود  جه سفر خوبی داشتم آخرین  سفرم بود به همراه " دوست " دشمن هنوز درکنارم بود !.....

 حال دراین صبح کاذب همه چیز مانند  پرده سینما ازجلوی چشمانم میگذشت  ضعف داشتم  برخاستم  باید صبح را مانند هر روز شروع کنم درب بالکن را بازکردم هوای تازه به درون سینه ام فرستام با خود گفتم  " تا میتوانی هوارا ذخیره کن تا قبل از آنکه آنرا نیز مانند آب درون شیشه ها  بتو بفروشند !!! هر چه بود گذشت حال درمیان زباله ها  تنها زباله میخوریم گاهی سفری به گذشته  میکنم ودوباره به آطاق تنهایی خود بر میگردم بی هیچ حسرتی یاا آهی تقدیر به دست خودمان بود که بی تدبیر بودیم وهستیم  آفتابه وطهارت مهمتراز همه چیز برای ماست شعور ومغز ما احتیاجی به افتابه پلاستیکی  ندارند !!! خود کارند ! /پایان 

ثریا ایرانمنش  15/02/2021 میلادی .

یکشنبه، بهمن ۲۶، ۱۳۹۹

چگونه ؟

 دلنوشته 

مادر جان  انشبی که ما رفتیم چگونه. خفتی ؟ وشب را چگونه   گذراندی. هیچگاه دیگر فرصت نشد که ما دراین باره سخن بگوییم ،

بتو گفتم زود بر میگردیم 

اما تو میدانستی که هیچگاه بر نخواهیم گشت  چگونه میتوانستیم دخترانم وپسرانم را  به دست این اوباش بسپارم .

امروز بیاد اولین شب هجرت خویش وتنهایی تو افتادم. حتما مارا ا بخشیده ای. عبادتهات  قبول .

ثریا 

روز عشاق


 ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا 

ساقیا فصل گل آمد  می گلفام تو کو ؟ / آب تو آتش تو پیک تو پیغام تو کو ؟..........

روز عشاق  وروز سنت واالنتین   روز ان کشیش مهربانی  که این بنارا نهاد واین  روزرا به همه عاشقان جهان تهنیت میگویم . امروز باید عشق ورزید عاشق شد  وامروز فهمیدم که پرزیدنت ترامپ سر انجام پیروز شد حال نانسی پلاسیده وکامیلای پلاسیده  ایا شب را راحت خوابیده اند ؟ 

بهر روی حقیقت همیشه اشکار میشود این جنگولک بازیها این چفنگها این بازی با روح ووان وجسم مرد  درست نیست که یک عده دیوانه شیطان پرست که باخون زنده اند  حکومت جهانرا دردست بگیرند .

همه ما دچار روان پریشی شده ایم همه ما اشکمان جاری است همه ما درون خانه پوسیده ایم چقدر میتوانیم سوپر برویم وزباله ها ی انبار شده کشورهارا بخریم ودرون خانه آنهارا درون سطل زباله برزیم   پیک مرگ همچنان مشغو.ل کاراست وبا واکسنهایش آدمهارا میکشد گاهی یکی دوتا  خبر میرسد سپس خبرهارا پنهان میکنند .

روز گذشته بجه ها مرزهارا پشت سر گذاشتند ونوهه ایم  خودشانرا بمن رساندند گلی وشکلاتی وشیرینی  وبادبادکهایی  بشکل قلب برایم اوردند این زندانی  بیچاره کلی دچار هیجان شد   گلهارا درباغجه کاشتم  سری به کمد لباسهایم زدم  آه .... آخرین رروزی  که این پالتوی جیرم را پوشیدم  کی بود؟  آخرین باری که این بلوز ودامن را پوشیدم  چه سالی بود ؟ وکجا میرفتم ؟  نه این زندگی نیست مرگ دربردگی است ومردم  هم گو.سفند وار مانند زمان حمله اعراب به ایران درسال پنجاه وهفت  همچنان بع بع کنا ن اخباررا قورت میدهند .

شب گذشته  به گفته های آن پیر خراسانی سگ درگاه جناب شهرام که مشغول گدایی وجمع آوری پول است گوش میدادم دیدم سالهای پیش زنی  هم بنام اختر دراین شهربود عین او حرف میزد حال اختر مرده  واختری دیگررا این اقا برایمان مجسم کرده مانند خاله خانباجی ها مرتب از خودش تعریف ودیگرانرا به گل الوده میسازد حالم را بهم زد پیرمرد برو درخانه ات بنشین واحترام حودترا داشته باش مگر این  دلارها چقدر ارزش دارند که تو آخر عمری خودترا به معرض فروش گذاشته ای ؟ 

خوب این فرهنگ ماست فرهنگ خاله زنکی و وبی حرمتی  فرهنگ ساده اندیشی و پشت دیگران حرف زدن مرد ومردانه  نمیتوانیم رو دررو بیایستیم  وحرفمان را بزنیم طرف یا میرود ویا حرف حساب را میشنود .بهر روی اینروز ورزوهایی نظیر اینروز که نامش روز عشق است برهمه مبارک  همه روز میتوان عاشق بود همیشه میتوان دوست داشت  عشق سن وسال نمی شناسد پیرو جوانرا نمی شناسد مگر قلبها تیره باشند .  

گفته بودی به سرت ایم اگر  جان بدهی  / خط تو . پیک تو . پیغام تو کو ؟ پایدار بمانید 

پایان / ثریا ایرانمنش/  14/02/2021 میلادی . 

توضیح " بعضی از روزها من نوشته  هایمرا روی ای پد  مینویسم نمیدانم  چاپ میشوند یا پاک میشوند ؟ ییادم  نیست  گه چه نوشتم ودرباره کی .چی میدانم باید بنویسم  این بیماری من است ومعتاد به انم اگر قلم وکاغذی جلوی دستم باشد  آنهارا سیاه میکنم !!! تازبانم را فرهنگم را واداب وسر زمینم !!!را نگاهدارم .ث

شنبه، بهمن ۲۵، ۱۳۹۹

لباس عروسی

برنامه  دوم  همان  روز شنبه 

برنامه های تلویزیونی  جالبند مرتب لباس  عروسی. میفروشند عقده بزرگی روی دل من گذاشته شده دوبار عروسی کردم بدون لباس. عروسی !!بزای !دخترم گرانترین ساتن  دوستش را خریدم وبه خانمی دادم گویا خودرا دوست معرفی می‌کرد تعمدا  لباس را مانند دختران دهاتی  دوخت با پس دوزی های بد شکل بد  نما سیصد پوند هم دستمزد گرفت اولیا خانم نامی !!!!    اهل کویت. حال تصمیم دارم برای خودم یک دست لباس عروسی از جنس موسیلین سفارش بدهم ودر آن. خرامان بسوی آتشی که بر افروخته ویا بر میفروزند بروم  حد اقل با ارزوهایم میسوزد . ،.

سرم با سریالهای ترکی گرم است. انگار مردان ایرانی وزنان هم ایرانی همان قصه های احمقانه گذشته گویا ایرانیان ترک‌ها عربها در زیر یک چادر از پستان یکمادر شیر خورده اند ، امروز خیلی کار کردم با پای چلاقم. لباسهایم را درون ماشین ریختم ای داد پبیداد. دیگ ماشین افتاده. باید بفکر ماشین جدیدی باشم   پای چپ من بکلی بی حس شده ‌دکتر بمن گفته بود اگر عمل نکنم. کار دستم می‌دهد. یک ترک کوچک تبدیل به ترک بزرگ شد. حال خودم را میکشم میل ندارم عصا. به دست بگیرم یک سال است از خانه بیرون نرفته ام  امروز دخترم گفت سال پیش همین موقع بود که بیرون غذا خوردیم  ودیگر تمام شد. ،

هوا عالی واین ملت شاد همیشه خوشحال برای تاترهای  خالی آواز میخوانند. صندلیهای بدون تماشا چی. برایشان میرقصند  ودر سر زمین مرگ پرور من. بردن نام رقص گناه محسوب می‌شود  ومجازات دارد آنجا  همه جا سیاه. است وهمه جای بوی نیستی ‌مرگ وپیری را می‌دهد  .

امروز  در این اندیشه بودم که دیگر هیچگاه به خانه  فضایی پسرم نخواهم رفت  گوگل آنجا حاکم است برق را روشن می‌کند کرکره ها را بالا ‌پایین میکشد وباجارویی  جادوگر زمین‌ها را تمیز می‌کند  گوگل فرماندهکل وصاحبخانه است. دریک ساختمان عریض وطویل. با دیوارهای بلند وپله های زیاد وشیشه های  ضد ضربه  در هر اطاقی یک کامپیوتر  نشسته وفر واجاق نیز به فرمان گوگل داغ ویا سرد می‌شوند بانوی خانه در زیر زمین اطاق ژیمناستیک دارد. و....... من به بالکن کهنه وگچ. ربخته خود می‌روم سنبلها را بو می‌کنم وعطر بنفشه هارا که تازه  کاشته ام به درون ریه هایم میفرستم خوشبختانه ارباب خانه خودم هستم نه شرکت گوگل ، پایان  

ثریا

پیش بینی

 درد نامه ثریا ایرانمنش . اسپانیا

ایکاش خداوند بزرگ دستش را از آستین بیرون میاورد  وچندین مهره را به  چاه ویل سرازیر می‌کرد ،

در باره سیرک استیضاح دونالد ترامپ نه میخوانم  ونه میل دارم بدانم  مارک  دامن کامیلا هریس از زیر دامنش پیداست  خبر مهمی است !نه؟ 

واما ایکاش اینجناب بیل گیس وبا یا طاعون میگرفت وشر خودش وابرهای مصنوعیش را از سر دنیا وما کم می‌کرد ،.امروز نیمکره زمین یخ بسته  ‌برف ویخ همه جا را فرا گرفته بارانهای سیل اسا ودستکاری در طبیعت جان مردم را به لب رسانده اما ایشان  میل دارند خورشید را بخانه خودببرند ‌پنهان کنند تا گرمایش زمین مردم را تهدید نکند اما ابرهای مصنوعی روی سر دنیا بگردد ایشان چکاره اند وشغل شریفشان  در این دنیا چیست غیر از مال اندوزی و ..... ایرانیان تحصیل کرده  بعنوان کارگر ارزان قیمت  دور دنیا باقراردادهای سنگین وننگین برای یک لقمه نان جان می‌کند.

هرشب دست به دعا روبه آسمان گاهی روبه دیوار دعا می‌کنم شراین چپ‌ل های تازه سر از تخم در آورده ‌دست پرورده جنابان سه تفنگدار  صاحب مکنت دنیا را از سر ما کم کند. .....گویا خداوند را خواب سنگینی فرا گرفته وزمین ‌ساکنینش  را بحال خود گذاشته. تا مانند حیوانات ماقبل تاریخ یکدیگر  را پاره کرده وبخورند  !!!نمیدانم  نه نمیدانم  ساز کامل عشق وشور ‌معرفت وانسانیت در هم شکسته بجایش در روز عشای کرم سکس تبلیغ می‌کنند برای هردو جنس ،! .

اخلاقیات را از بین خواهند برد جهانی میسازند از نوع فاشیزم درجه سه. ولبریز از کثافت. مانند چهره های   شیطانی روی کار امده امروز ،  به کجا  باید پناه برد ؟ پایان. 

شنبه  سیزدهم فوریه دوهزارو بیست ویک . ثریا.....  


جمعه، بهمن ۲۴، ۱۳۹۹

ما وفرشتگآن سپید پوش



ثریا ایرانمنش ،  (لب پرچین )، اسپانیا 

در گذشته به هنگام شیوع یک بیماری  در ظرف یکهفته مردم را به بهداری محل فرا میخواندند برای تزریق ‌واکسن زورکی هم نبود .

این روزها ما دریک آنارشیزم بین الملل زندگی می‌کنیم خر صاحب خودش را نمیشناسد. دنیا فعلا در دردست پلاسیده ها و واخوردگان هولیود. وپس ماندگار  طویله های اربابی راکفلر ها می‌باشد .

امروز صبح دیدم در خیابان‌ها فرشتگان سر تا سپید پوش با تقاب جلوی اتومبیلهارا میگیردد ودر همان پشت فرمان . سوزن را به طرف فرو می‌کنند حال اگر چند قدمانطرفتر  راننده وسر نشینیانش دچار سکته شدند برای کسی مهم نیست مهم کم کردن جمعیت وازبین بردن  ما سالخوردکان که عمری را به زحمت گذراندیم نهالهایمان را کاشتیم درخت شدند میوه دادند وحال امروز  ما با دلی سر شار از امید. از میوه ها وهسته های  آن میخواهیم لذت ببریم اما  ،،،،خیر ،

اگراین چندرقاز  بازنشستگی را بما می‌دهند در دوران جوانی ما  مالیتهای سنگینی کمر مارا خورد  می‌کرد  مجانی دمیدهند ،

صدایی از کسی بلند نمی‌شود همه گوسفندوار. بازوانشان را تقدیم عزراییل  در لباس فرشته مینمایند ،

دنیای بدی است   دنیا نیست جهنم است از یک طرف بلاهای طبیعی بخاطر موشک پرانی وه‌ی هوس آقایان. زمین دچار تهوع می‌شود از طرف دیگر بیماری‌ها را  برایمان سوقات میاوردد. آیا بهتر نیست که آب را  آلوده را با سم مخلوط کنید. وخودتان ا ومارا راحت کنید ؟

نور چشمی ها عزیز در دانه ها . بچه مزلفها فاحشه های جوان. کارشان  بی عیب است  با شامپیان طهارت میگیردد وباسن یکدیگررا آبیاری می‌کنند. تنها مزاحمین  این دنیای فراخ ما هستیم ما شصت سالگان به بالا   ،.تازه باور کرده بودم در جهانم هست یاری  حال این  باورا به دور انداختم واز.ر یسمان سیاه وسفیدمیترسم حتی از پرستاری که بخانه می اید وخون مرا برای آزمایش میبرد ، هفته گذشته پس از آنکه خوب همه دستهای مرا سوراخ کرد ورگهارا نیافت  از رگ اصلی وشریان  خون را کشید تازه نشسته دسته‌های مرا میمالد ومیگوید چه پوست نرم وزیبایی داری مانند پوست بچه ها خوب !حالا دلت می اید  مرا بکشی ؟چه میدانم شاید پوستم برای ترمیم زیبایی. به درد خورد، ،!!! 

پایان درد  نامه امروز  از این پس باید درد نامه نوشت  ،

ثریا /دوازدهم فوریه دوهزارو بیست ویک ،،،،،،،،،،،،،

زنده باد د‌نالد ترامپ