یکشنبه، بهمن ۲۶، ۱۳۹۹

چگونه ؟

 دلنوشته 

مادر جان  انشبی که ما رفتیم چگونه. خفتی ؟ وشب را چگونه   گذراندی. هیچگاه دیگر فرصت نشد که ما دراین باره سخن بگوییم ،

بتو گفتم زود بر میگردیم 

اما تو میدانستی که هیچگاه بر نخواهیم گشت  چگونه میتوانستیم دخترانم وپسرانم را  به دست این اوباش بسپارم .

امروز بیاد اولین شب هجرت خویش وتنهایی تو افتادم. حتما مارا ا بخشیده ای. عبادتهات  قبول .

ثریا 

هیچ نظری موجود نیست: