جمعه، دی ۲۶، ۱۳۹۹

اخرین کلام

 

» ثریا ایرانمنش «لب پرچین  


عالینجاب  مستر پرزیدنت  دانلود ترامپ ،

شاید این یک نامه خدا حافظی باشد  ویا شاید شروع یک دوره جدید در این زمانه همه چیز امکان دارد. به همانگونه که مردگان ورفتگان هفتاد سال پیش از درون گورهایشان  برای جناب. بایدن رای دادند  وما باید قبول کنیم باید به. همانگونه که پوره بند بر دهانمان بستند وبما گفتندکه میتوانیم زبان شما را نیز ببریم  به همان گونه که اژدهای زرد وسیری نا پذیر بجان تکه های سر زمین من وما افتاده است وسگهایشان عوعو کنان  پرو پارچه مارا می‌گیرند  تعداد سگهای وحشی هر روز بیشتر می‌شود حال  یا به آنها قلاده طلا می‌دهند ویا نکته های را پنهان دارند که در موقعیتهای مناسب. آنها را رو میکننند سگهای جوانی که امروز دیگر پیر شده اند اما همچنان کنار باغچه خود پارس می‌کنند .

اآقای پرزیدنت شما برای من. نماد کامل یک انسان میباشید انسانی که خودرا  رها کرده برای کمک. اما دیگران این کمک شما را نمی پذیرند آنها زنجیر وار در هم قفل شده اند  آنها از نژاد پاکیزه ای نیستند کرسنگانی هستند که امروز سر یک سفره پر نعمت جمع شده اند و تا جای دارند میل دارند ببلعند از خون نوزادان تا شیر شتر  غولهای اقتصادی هم در این میان به آنها علوفه میرسانند. دنیای بدی است مستر پرزیدنت مهربان من ،  من میلی ندارم دراین دنیا میان این حیوانات زندگی کنم وبرده وار  لقمه ای را گدایی کنم.  اگر شما بروید  منهم خواهم رفت   عده زیادی که امروز بیدار شده ‌برق آبی وسبز دیگر چشمانشان را خیره نمیسازد  مانند من میاندیشند.

مستر پرزیدنت برایتان از صمیم دل به درگاه خدایی که خودم دارم دعا می‌کنم، پیروز. باشید  وپایدار  وننگ ‌نفرت بر گروه‌های منفعت طلب  که روح خود را به شیطان فروخته اند وخود فروشان گلوبالیستی، پایان 

ثریا . جمعه. پانزدهم ژانویه  ۲۰۲۱ 

سه‌شنبه، دی ۲۳، ۱۳۹۹

کدام روز کدام شب

ثریا ایران منش  «لب پرچین »  . اسپانیا 

 

.شب است  و دلم هوای گریه دارد

این گریه بیصدا در گلوی من و هزاران مرغ بیقرار که دیوانه وار روی شاخه ها در پروازند ادامه دارد واز بیم دام و تور صیاد دیوارهای بتنی را سوراخ کرده. میل دارم به اعماق زمان فرو رود

.دیگر میان شب و روز ما فرقی نیست دیگر بین صبح صادق و کاذب نمیتوان یکی را تشخیص داد 

مرد تنها پرهیاهو و انسانی واقعی. از بیم جان پنهان است همه راههایی که به زباله دانی چرندیات ختم میش به رویش بستند. زمانی قدرت اقتصاد غلبه کند دیکتاتوری ظهور میکند امروز فاحشه های پیر و بو‌گرفته روی آب شناورند ومردمی میخواست ومیتوانست دنیای بهتری را بما ارمغان بدهد در گوشه ای به تماشای این زباله های روی آب مشغول است. او درچه فکری است

شب ما تاریک تر از همیشه است و اینده ما  حتی از زمان  جنگ بدتر  حتی از دوران طاعون سیاه نیز بد تر است پیر زن درون قدرش نشسته و خاطرش آسوده است عمله هایش اطراف قصر را میش‌یند اگر لازم باشد با داروهای سمی ضد عفونی می‌کنند.  تحفه ‌جانشینش تعداد مردگان را میشمارد باید کم شوند. دنیا تنها متعلق به اوست و بس  ارقام راست ‌دروغ را مانند ارقام  سهام  به سمت شوندگان و بینندگان میرسانند برده ها مشغول بردگی هستند تا ملافه کثیف ارباب را از زیرش بردارند وملافه های دیگر بری شبهاتی عشق آو با پسر بچه های کوچک تازه رسیده آماده سازند  دستگاه کشتار مشغول شقه کردن پیکر ادمهاست تا برای تغذیه رایگان به چین و ماچین فرستاده شوند

.من هنوز بیدارم  اما بغضی در گلو دارم

پایان ثریا ایران منش .سه شنبه  دوازدهم ژانویه  دوهزار و بیست و یک 


جمعه، دی ۱۹، ۱۳۹۹

برو مرد تنها

 ثریا ایرانمنش . اسپانیا 

برو ای مرد تنها. باقیمانده از نسل انسان‌ها  برو سفر بخیر یادت در دلهاست  دنیای طیبیعی و دوست داشتنی ما تمام شد امروز مردان وزنان پوشک پوشیده که روح خودرا بهشیطان فروخته اند  صاحب دنیا وزندگی ماشداند  امزو جای انسان‌های واقعی را جانوران وحشرات موذی گرفته اند در شکل ‌شمایل آدمی . برو مرد تنها دعای خیر من به دنبالت هست حد اقل اینکه زنجیر بر گردنت نیندازند وتر بر سر دار نبرند جای شکرش باقی است اسرار را هویدا کردی. اما همه زود فراموش می‌کنند. هنوز خود فروشان درون تپه هالیوود در انتظارند  مردانی خود فروش بهر روی بازار دلالی ‌خرید ‌فروش  حسابی کار می‌کند ونوشیدن خون نوزادان تازه از  رحم مادر بیرون آمده درون شکم های اجاره ای با جفت گیری ویا تخمم شیطان  رواج بافته‌است . تو از دور دست‌ها آمدی بدون گرفتن دیناری حقوق مالترا نیز صرف کردی بلکه سر زمینت را پس گیری کاری غیر ممکن مگر ما توانستیم سر زمینمان را از فسیلهای درون گور خوابیده پس بگیریم حال دقیقه ای زندگی می‌کنم درانتظار واکسن های سمی نشسته ایم. ویا پرتاب ما به درون کمپهای  ساخته شده اما دیگر آنسان  نیستیم حیوانیم باید خورده شویم  مانند همان قوی سپید  زیبا که ناگهان سیاه شددیگر قویی آواز نمیخواند پرندگان شاخه هارا رها کردند وبسوی افقی نا معلوم رفتند  اما ما چسپیدگان بر زمین در انتظار داس بلند شیطان پرستانیم ،.سفر بخیر مرد تنها  ،

تو رجاله نبودی لاشخور هم نبودی 

بدرود  دوستدار تو  ثریا

هشتم ژانویه  دوهزارو بیست ویک

سه‌شنبه، دی ۱۶، ۱۳۹۹

جنا یتکاران قرن بیست ویکم

این چه جنایتی است در حق مردم جهان می‌کنید ای دیوانگان شیطان پرست  با پولهایتانذ   و ارضاهای جنسی تان باز هم  میل به جنایت دارید   مردم را مانند گوسفند راهی اغلهای خود میکنید. دیوانگان. سوزاکی وجنسی  دروغ بزرگ را برای کم کردن جمعیت دنیا به راه انداختید حالا چی ؟بر گردیم به قرن ارباب رعیتی گذشته  دیوانگان از عقل رسته ارباب دنیا بیل است  ‌دسته های پرسیده آش ‌خاندان بزرذگ بانکداران. حال هوس  هرس کردن باغ  را دارند جمعیت باید کم شود تا آنها بیشتر زاد ‌ولد کنند و دنیای خودشان را  داشته باشنذ 

مردم را گوسفند بار آوردند با نفوذ تکنولوژی حال به هر طریقی که ممکن بود مشغول شتشوی مغزها شدند  حال یخچالها وانبارهاایشان  پر است دنیا گرسنه بزای یک تکه گوشت بو گرفته سگ در راهروهای بیمارستان‌ها سر گردان است یا کمپ های از  پیش ساخته  شده بیدار شوید مردم دنیای زیبای مارا تباه کردند  شیطان پرستان.همانگروه پنج بعلاوه یک  بیدار شوید زندگی حق خودرا بخواهید  با افتخار ، . نگذارید زار بمیریم  

یا با کمک واکس های مرگ اور  ویا دروغ  بزرگ  با ا رقام دروغین  کویدو . نوزده  . 

پایان پنجم ژانویه ۲٫۲۱ 


سه‌شنبه، دی ۰۹، ۱۳۹۹

ای انسان

 ثریا ایرانمنش .،لب پرچین ، اسپانیا 

چگونه می‌توان کفت ای انسان  رو به زوال میروی ؟بی آنکه خودت بفهمی ناگهان به یک حیوان تربیت شده درون آغل آقایان   چرا مشغولی ‌کارت تنها بردگی وباربری آست  آنها سرگرم بازی با ارقام وساختن انسان‌های مصنوعی از ژن تو هستند  با بالا و پایین شدن سهام. به معادلات. وسایل آدمکش آنهاییکه خون ترا درون شیشها کرده ودر ازمایشگهایشان مشغول مطالعه روی تو هستند تنها به سگهایشان اعتنا دارند  بهره بانکی  تورا سرگرم ساخته اند روح ‌مغز ترا زیر ذره بین برده اند نفس هایت را میشمارنر ذرخالیکه شعور آنها از یک گوساله گمتر آست  ،.

ای انسان ، باید  به هوش باشی  در غیر اینصورت  گذشته تو پاک خواهد شد واینده ات نیز در جراگاهها واردوگاه خواهد گذشت. ،ای آدم‌های خود فروخته تا دیر نشده بیدار شوید مشتی مفلوک معتادافیونی گوشت شما را  میخورند شما بردگان  دنیا چپ دروغین وچین خواهید شد ..

خداحافظ زندگی شیرین گذشته  خدا حافظ جنگل‌های پر بار  وپر درخت  میوه های طبیعی. خدا حافظ مردان عالم وبزرگ دنیا خدا حافظ روزهای روشن زندگی   حال همه به دستور عالیجناب  بیل تبدیل به حیوان میشویم و ایشان ........چوپان .

پایان

آخرین نوشته در پایان سال  د‌و هزاروبیست 

من آنچه که شرط بلاغ است با تو گفتم ...........

شنبه، دی ۰۶، ۱۳۹۹

خانه فضایی

ثریا ایرانمنش «لب ‌ چین » اسپانیا  

 روز گذشته در یک خانه مدرن   وتقریبا فضایی  ناهار خو ردیم  ، گوگل ، چراغهارا خاموش وروشن می‌کرد  جاروی جادوگر مرتب مشغول تمیزی بود درخت  کریسمس ، بلی  تنها درخت کریسمس طبیعی بود بچه ها طبیعی بودند  ودردانه ‌عزیز کرده. خانه سگ کوچک ومامانی !

میز لبریزاز غذا بود غذاهایی که من اجازه  خوردن انهارا نداشتم تنها یک تکه ماهی ‌سیب زمین پخته در فر اتو ماتیک  ‌چند دانه شل دریایی  .

یک نمایشگاه مدرن بود نه خانه  مبل چرمی بزرگ وسفید درگوشه ای بیکار افتاده بود  خانه در بالای یک تپه قرار داشت که میبایست با سی وهشت پله از آن بالا رفت خوشبختانه درون یکی  از گاراژها تنها چهارده پله بود ومن توانستم خودم را به اطاق نشیمن وناهار خوری واشپزخانه اتو ماتیک فضایی برسانم هوای خاانه معتدل ‌تنظیم شد. من با شال ‌کلاه مجبور شدم همه. ا بیروم بیورم اهل خانه تنها با تی شرت   راه میرفتنذ ،

سیر  بودم. بلی سیر سیر. خیال میکردم دریک دفتر نمایشگاه نشسته ام نه دریک خانه ، بچه ها گفتند :گوگل !یک موزیک کریسمس بگذار . زنی پاسخ داد راک یا آرام. ،،،،آرام این صدا تنها از درون یک جعبه کوچک بیرون میامد  گوگل چراغ ناهار خوری را خاموش کن وگوگل اطاعت کرد  .

دلم بزای صندلیم وآپارتمان  کوچکم تنگ شد. خانه خانه است وباید روح ونفس انسانی در آنجا جریان داشته باشد  بعنوان شوخی هنگامیکه جاروی جادوگر بمن تزدیکشد وچند بار شیشه هایش را  عوض کرد گفتم های !  برو برگ‌های ریخته زیر درخت کریسمس را تمیز کن. مدتی بمن نگریست وسپس گرد شد و. رفت  همه جا را تمیز کرد میدانستم که عکس مرا گرفته ‌میدانستم که او حتی حدود متراج خانه ران نیز میداند. ،نه چیزی نیست که بتوان پنهان کرد ،تنها یک نفر با ماتمت خود از آسمان میان کاسه عسل افتاد 

کادوی کریسمس من یک بطری ویسکی اعلای اسکاتلندی بود آن ا زیر بغل گرفتم وفورا خودم را روی  مبل  کهنه همیشگی ام رها کردم. چه می‌شود کرد منهم قدیمی شده ام واز نسل انسان‌های گذشته هستم با گوگل چندان میانه ای ندارم ،

 ودر این نمایشگاههای مدرن فضایی نمیتوانم احساس آرامش کنم . خانه ؟. کدام خانه ؟ پایان ، 

شنبه  بیست ‌ششم دسامبر دوهزارو بیست 

ثریا .اسپانیا