جمعه، دی ۱۹، ۱۳۹۹

برو مرد تنها

 ثریا ایرانمنش . اسپانیا 

برو ای مرد تنها. باقیمانده از نسل انسان‌ها  برو سفر بخیر یادت در دلهاست  دنیای طیبیعی و دوست داشتنی ما تمام شد امروز مردان وزنان پوشک پوشیده که روح خودرا بهشیطان فروخته اند  صاحب دنیا وزندگی ماشداند  امزو جای انسان‌های واقعی را جانوران وحشرات موذی گرفته اند در شکل ‌شمایل آدمی . برو مرد تنها دعای خیر من به دنبالت هست حد اقل اینکه زنجیر بر گردنت نیندازند وتر بر سر دار نبرند جای شکرش باقی است اسرار را هویدا کردی. اما همه زود فراموش می‌کنند. هنوز خود فروشان درون تپه هالیوود در انتظارند  مردانی خود فروش بهر روی بازار دلالی ‌خرید ‌فروش  حسابی کار می‌کند ونوشیدن خون نوزادان تازه از  رحم مادر بیرون آمده درون شکم های اجاره ای با جفت گیری ویا تخمم شیطان  رواج بافته‌است . تو از دور دست‌ها آمدی بدون گرفتن دیناری حقوق مالترا نیز صرف کردی بلکه سر زمینت را پس گیری کاری غیر ممکن مگر ما توانستیم سر زمینمان را از فسیلهای درون گور خوابیده پس بگیریم حال دقیقه ای زندگی می‌کنم درانتظار واکسن های سمی نشسته ایم. ویا پرتاب ما به درون کمپهای  ساخته شده اما دیگر آنسان  نیستیم حیوانیم باید خورده شویم  مانند همان قوی سپید  زیبا که ناگهان سیاه شددیگر قویی آواز نمیخواند پرندگان شاخه هارا رها کردند وبسوی افقی نا معلوم رفتند  اما ما چسپیدگان بر زمین در انتظار داس بلند شیطان پرستانیم ،.سفر بخیر مرد تنها  ،

تو رجاله نبودی لاشخور هم نبودی 

بدرود  دوستدار تو  ثریا

هشتم ژانویه  دوهزارو بیست ویک

هیچ نظری موجود نیست: