چهارشنبه، آبان ۲۱، ۱۳۹۹

شب بی ستاره


 ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا 

ای بام لاجوردین تاریخ !  فانوس باد توست که درخوابهای من  رواق غر بت را هنوزروشن نگاه میدارد؟ 

خبر دارشدم که "جون هانت"نیز به کما رفته است  ودیگر کسی را نمیشناسد  "جون " یک زن معمولی انگلیسی نیست به او لقب قهرمان هم  نمیتوان داد او بالاتر ووالاتر از یک قهرمان است  پسرم اورا ماما بزرگ میخواند واو پسرم را عاشقانه دوست میداشت باهم وبه اتفاق  این خانه وبیمارستان کمک به سرطانیان را بنیاد نهادند  پسرم آنروزها بیشتراز چهارده سال نداشت اما 15 سال ازعمرخود را  مجانی برای آن بنیاد کار کرد تا توانستند بیمارستانی مخصوص برای نگهداری  بیمارانی که دیگر امیدی به زندگی آنها نبود  نگهداری کنند بی هیچ هزینه ای .

"جون" یک زن بی نظیر ست نمیگویم بود الان 91 ساله است ودر اغما بسر میبرد روز گذشته تاسف شدیدی از خبر مرگ دیگری مرا به غبار دیرین وگذشته های مرده برد  ودیگر به صبح ابری نیاندیشیدم  ودیگر به هیچ  چیز فکر نکردم  جماد شدم چوب شدم  وشب تکسی داشتم که "جون "حالش بداست ماهم زندانی  هستیم اجازه خروج از خانه را نداریم حتی تا محل دیگری هم اجازه نیست آهسته آهسته مارا مانند پرندگان به زیر تور بردند واطراافمانرا چهار میخ کردند و دیگر حتی به فردا هم نمی اندیشیم  به دیروزهم فکر نمیکنیم 

حال  ایه بخوانیم ناله سر بدهیم اتش زرتشت برای همیشه خاموش شد عمر مسیح هم به پایان رسید محمد میتازد او هم به زودی به چاه ویل سرازیر خواهد شد ودوباره ابراهیم وسلیمان سر برمیدارند روز ازنو وروزی ازنو اما این بار دیگر شقه نخواهند شد یکی است وجزاوهیچ نیست.

نه دیگر چشمانمرا باز نخواهم کرد تا ازبلندی ها  به پایین بنگرم  ودیگر اسمان صبح 

با تاریکی شب برایم یکسان است . پایان 

ثریا ایرانمنش 11/11/2020 میلادی  سال شوم 

مرگ بیژن

مدتها بود که تو وزندگی  تو وخانواده را  فراموش کرده بودم  آنقدر افکار وخبرهای گوناگون وبیماری‌ها  اطراف مارا فرا گرفته بودند که حتی مجال نداشتیم به رویا ها فرو برویم به گذشته بیاندیشیم. گذشته هارا آهسته بی آنکه خودمان بفهمیم از ذهن ما پاک می‌کردند وبجایش چیزهای بی ثمرو پیش پا افتاده میگذاشتند  .روز گذشته بیاد سفری بودم که بهایتالیا رفتم اولین سفر خارجی من بود والحق  والانصاف  دوستان پاپا حسابی مرا سرگرم کردند.  قبل از آنکه من به آن سفر بروم تو رفته بودی  در آن زمان یک دانشجوی دانشکده بودی سرت با دختران ‌پسران همدوره هایت گرم بود  اهمیتی به شرکت پاپا و پدوستانش ندادی راهت را جدا  کردی پا. پایک مرد خوش لباس خوشقیافه وثروتمند ود‌ن ژ‌ان صفت. مامان اما مومن  نماز خوان وهر پنجشنبه علی آقا راننده اورا  به قم ویا. حضرت عبدالظیم میبرد  تا زیارت  کند  از پدرت حداشده بود ا‌ورابحال خود گذاشت اما مانند یک ببر ترا وخواهرانت را درمیان دست‌هایش بزرگ کرد .

 

خانه منیریه  با عمه ها وفامیل برای تو جای امنی بود اما آن خانه بزرگ خیابان فرشته برایت بی معنا بود .

تو دیگر  به خانه بر نگشتی وکم کم فراموش شدی  ‌دیگر به سر زمینت هم نتوانستی بر گردی.  حال خوب شد که زود رفتی.  واین دنیای کثیفی را که ما محکوم به تحمل آن هستیم بیشتر ندیدی  

  شنیدم  چندین کتاب نوشتی که هیچکدام اجازه ترجمه نیافته آن مهم نیست نوشته ها متهم اجازه چاپ پترجمه ندارند مهم این است که من و تو دانستیم وتوانستیم .

 

بهر روی امروز تو نیستی که ببینی چگونه مارا مانند پرندگان شکار کرده زیر یک طور جمع آوری می‌کنند  آن روز  که برای خداحافظی آمدی تا  بسوی سرنوشت وبه دنبال آن بروی زندگی زیبا بود تو هم زیبا بودی ومرا خوشگل‌ترین دختران جهان !!!خواندی   دیگر خبری از هیچکدام نیست. ‌من احساس می‌کنم تنهاترین موجود روی زمینم . روانت شاد 

پایان ثریا ایرانمنش ، اسپانیا  

سه‌شنبه، آبان ۲۰، ۱۳۹۹

شهری پرکرشمه

 

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !

 ای ستاره  . ما سلاممان  بهانه است  / عشقمان  دروغ جاودانه است / درزمین زبان حق بریده اند  / حق زبان تازیانه است /  .انکه با تو  صادقانه درددل کند / های های گریه های شبانه است /  "فریدون مشیری شادروان "

 باز صبح شد  نه نیمه شب شد پنجره ها باز شدند وگنجشگان روی پنجره به آواز خواندن نشستن  آوازهای غمگین  ویا دلنشین ویا نومید کننده  .

خاموش تر در میان ملافه هایم غلطیدم  گریستم ازاین سوز  نا امیدی  اندیشه هایم بالا تر میروند  واز درون سینه ام صبح روشنی برمیخیزد اما یک دروغ است ویک بهانه .

ورزشکاری دیگر با بدنی ساخته شده همانند هرکول  افسانه ای درمعرض مرگ است چرا  دکانش را تعطیل نکرده است مشتی اراذل اوباش در حرم گرد امده ورزشگاه اورا ویران ساختند خودش را به زندان بردند وحال طناب دار درانتظار اوست  برای آنکه اعضا ی بدنش برای فروش از نوع جنس اعلا ست 1فاحشه خانه ها اما باز هستند وکارشان پر رونق وزالو زاده ها دردور دنیا با پولهای  قاچاق اتو مبیلهای بزرگ میخرند وشیشه های شامپاین را روی  ان خالی میکنند وخودشانرا تکان میدهند وشیشه ها را درون استخر ابی خانه شان می آندازند نوکرانی هستند تا خدمت آنهارا انجام دهند !درهیچ زمانی اینهمه  بد بختی  مارا فرا نگرفته  بود   دیگر برای ما مهم نیست چه کسامی میبرند وچه کسانی میبازند  از سطر نخست کتاب دانستیم که واقعا کاخ سفید حسینه خواهد شد وویرانه های جاودانه تاریخ  نابود خواهند شد  وافسوس که معجزه خداوندی  هیچ ویرانه ای را اباد نمیسازد .

 از ساعت چهار بیدارم درد امانم را بریده  قهوه ای تلخ درست کردم ونوشیدم ودرانتظار روشن شدن هوا هستم  اینجا که منم  نیز حریم حرمت من نیست دراینجا نیز درامان نیستم زندان  مبلغان خورشید است  ومن در گوشه تاریکی ها  برخود می پیچم .

اینجا هم دیگر لبی  به لبخند باز نخواهد شد  غیر از شکاف زخمهای بد فرجام  ودراین جا که من نشسته ام کسی مرا نمی بیند ووجودمرا کسی احساس نمیکند .

چه بیچاره تراز  همه عمر  شدم دراین بیغوله . ومیخوانم که : 

مسکینی وغریبی از حد گذشت مارا  / بر ما اگر ببخشی وقت است یارا 

اما گوشی به نوای بیصدای من اشنا نیست .

کبوتران ومرغان جلوی پنجره هایشان خواندند ورفتند  هریک نوایی داشت وساز خودش را میزد وآنسوی  زمین کره ای دیگر است کره ای ناشناس وناشناخته  سر زمین آدمخواران  مردک آنقدر احمق است که نشسته در باره انتخابات امریکا میگوید " آنها چون شورای نگهبان وولی فقیه نداشتند انتخاباتشان ویران ودرهم وبرهم وتقلب شد !!!!!  دیگر هیچ  .نه چیزی ندارم بگویم ! یا بنویسم . 
 ایننه هرروز عکس مرده هارا بما نشان میدهد  از :

پشت دیوارهای نامریی وبیداری من دراین نیمه شب بیهوده است باید بخوابم شاید دوباره ایننه صاف وروشن زندگیرا بخواب ببینیم .

پایان 

ثریا ایرانمنش 10/11/2020  سال منحوس وترسناک 


 

 

دوشنبه، آبان ۱۹، ۱۳۹۹

شکست ناپذیر

 دلنوشته 

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " 

در میان درگاه اطاق بین حمام  واطاق ایستاده بودی تنها نور چراغ  راهرو از پشت به تو می تابید  دست خودرا به دیوار گرفته ودست دیگرت   درمیا ن زمین واسمان رها بود  موهایت مانند مارهای مدوسا دور سرت را احاطه کرده بودند ومن از همان  موها ترا شناختم  ترجیح دادم که چراغ را روشن نکنم  تو ساکت ایستاده بودی ومن بتو مینگریستم ناگهان سنگینی پیکرت را روی تختخوابم  احساس کردم موهایت دردهانم فرو رفت مانند یک بچه بی پناه مرتب میگفتی " یعنی ما شکست خوردیم ومن درحالیکه آن موهای مزاحم را ازدور دهانم دور میکردم  گفتم : نه ماشکست نخوردیم  شکست متعلق به شکسته خوردگان است که درمیانه راه همه چیز را رها میکنند مانند همان بنایی که خسته میشود وزنبیل کچ را وسط راه میاندازد بی آنکه بداند این کچ تا چه حد برای همه خطرناک است ؟  نه ما شکست نخواهیم خورد  مانند بچه ها سرت را درمیان ملافه ها پنهان میکردی  تا اشک ترا نبینم  خندیدم  بیاد آن جوک معروف افتادم " مرد که گریه نمیکند "  بسیار صدمه دیده بودی ومیبینی  وآخرین انرا روز گذشته روی فیس بوک اززبان  یک همشهری خودت خواندم در قالب طنز اما طنزی  تلخ بود  ما همه عادت داریم  ره دیگری را بزنیم هیچ یک دل همراهی نداریم همه ما راهزنیم از پیر وجوان ازمرد وزن  گویا تو ومن این درس را فرا نگرفته ایم  ویا خوشمان نمی اید راه دیگر ی را بزنیم /

حال این پیامبر دورغین   از سر زمین موعود برخاسته  دروغیست  پست وفریبی بزرگ  همه میدانند اما  چادر ارباب هر  روز بزرگتر میشو.د وهموطنان من نیز به زیر آن  میخزند  تا از تشنگی وگرسنگی نمیرند  هیچکس سهمی ا زخودش را به دیگری نمیدهد بلکه سهم دیگری را  نیز میدزد روز گذشته دریک کلیپ دیدم زن جوانی  غذای فقیری را که جلویش گذاشته بودند برداشت وبرد آن زن هنوز جوان بود میتوانست کار کند اما آن مرد نا بینا هنوز نمیدانست غذا جلویش هست  ما هنوز روش  دانا یی را درست  فرا نگرفته ایم تا توانا شویم  هر چه را که بر پنجره های اخبار کذب بنشیند مانند ایه های کتاب مقدس تکرار میکنیم  .

هیج غمی برای دیگران نداریم وبرای زندگی  دیگران  ارزش قائل نیستیم چشم به دست ارباب داریم زمانی که ارباب سیر شود بهر روی ته مانده سفره اش هست که آنرا پیش پای ما میاندازد  و....شلاقها به صدا درخواهند آمد . واین صدا صد البته درد اور تر  است .


درسکوت بمن گوش میدادی  ومن گویی برای کودکی لالایی میخواندم  چراغ را روشن کردم .....نه اثری ازتو نبود تنها خیال تو بود که پای براطاق  تنهایی من گذاشته بود . پایان 

ثریا. اسپانیا نهم نوامبر 23020 میلادی /

 

سرود عزا


ثریا ایرانمنش "لب پرجین" اسپانیا !

-------------------------- 

 برخیز ای سر زمین محبوب من  که دشمن ترا میخواند !

اکنون فرصتی کوتاه است برای جنگیدن 

 ما باید همیشه اسیر باشیم واسیریم 

درهرکجا که باشیم  پدرانمان اسیر بودند 

وما آشفته حالان امروز  دربستر این زمانه 

بی هیچ هدفی راه میرویم !

بسوی ازادی پرواز کردیم  واینک دراین دیار مسیحایی نیز دراسارتیم  دیگر آسمانرا نیز از ما گرفته اند  ودیگر شب را کمتر خواهیم دید وناقوسها دیگر برایمان به صدا درنخواهند آمد  یک یک ستارگانرا زمینرا به صلیب کشیدند  دیگر فروغی روشن وامیدی در هیچ کجا دیده  نمیشود 

دنیای کثیفی است نازنین همه سر بر  آسمان یخ زده  وبی طلوع مردانی نهاده اند که غیرا از مال اندوزی وکشتار چیزی را نمیدانند .

آفتاب ما نیز گم شد ودیگر  از افتابی تازه خبری نیست  دیگر شاهد برامدن  خورشید ئخواهیم  بود دربهارا بستند آهسته اهسته .

نمیدانم درکجا ایستاده ایم   اما میدانم دیگر رهایی امکان ندارد مگر با مرگ رهایی پیدا کینم واین درصف انتظا رایستادن تا نوبت بتو برسد بسیار غم انگیز وسخت است .

اینک همه رو به سجده گاه دشمن نها ده دوسر بر استانه شیطان گذارده اورا میبویند اورا میبوسند.واورا میپرستند .

دیگر از نور انس ومهر وایین خبری نیست  تنها برق کینه هاست  که بر پهنه زمین میچرخد  .

این روزها کم کم بجایی خواهیم رسید که حتی تا درب خانه هم نخواهیم توانست  برویم درحال حاضر دراین دیار حتی ازاین شهر به ان شهر وازاین  دهکده به ان دهکده نیز ممنوع است  مگر اجازه داشته باشی اول سفرها های  خارحی سپس داخلی وحال محله ها را وکم کم به خانه ها نیز رخنه خواهند  کرد تا بدانند درون دهانمان چند حبه انگور گم شده را پنهان ساخته ایم .

آری ! ما بسوی ازادی پرواز کردیم درحالیکه نمیدانستیم بسوی یک هجرت ابدی ویک زندان ابدی فرود خواهیم آمد .

حال دراین غروب تاریک  چه کسی جلوه کرده است ؟ شبه عزراییل درهیبت یک مرد ناجی ! نه برای ما بلکه براید دزدان وادمکشان فربه قرن تازه /

دیگرنخواهیم توانست بخوانیم  آی زادگاه مهر وایین پرستش ! چون همه را  خواهند گرفت وهمه ایام دیرین را ازذهن ما پاک خواهند نمود وما مانند یک درخت خشک بدون برگ درون خویش خواهیم پوسید وخوراک کرمها خواهیم شد .

دیگر کسی اوایی سر نخواهد داد تا جلوه گاه  " زرتشت " را بخواند  ودیگر کسی گامی بر قله ای نخواهد نها د  زمین گم میشود واتش بیخردی همه جا رافرا خواهد گرفت وهمه ما محو خواهیم شد تنها صورتکی از ما میماند برای قرون اینده مانند قوم «نئونارلها" که صد ها  هزا  سال پیش  روی زمین میزیستند .

ما به دست  خود آدم کشته خواهیم شد حوای های بی اعتبار .مادر بازار ارتجاعی داریم دست و

پا میزنیم  وبرای فرار همه راهها بسته است . پایان 

ثریا ایرانمنش  09/11/2020 میلادی سالهای نحس وپر خطر .





 

 

 

 

یکشنبه، آبان ۱۸، ۱۳۹۹

درد نا نوشته

 ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !

---------------------------------

این همان  جنایتی بود که درحق شاه کردند سه کشور متحد !  فورا   تبریکات صمیمانه خودرا تقدیم عزرایل کردند مدتها بود که بانوی مقتدر المان دلخوشی ا زترامپ نداشت وبارها گفته بود باید بنوعی اورا از سر راهمان دورکینم پر مزاحم است اقتصاد مارا ویران کرده  اقتصاد آنها بر پایه ویرانی سرزمین ما وسایر سر زمینهاست .

این یک اشاره خصوصی یا قلبی نیست این یک هشدار است به جامعه ای که دارد خواب فرداهای دوررا میبنید وهرکدام با یک اسباب بازی درون دستشان وسپس د.رون  مغزشان به زندگی رباطی خود ادامه میدهند اگر بگذاریم شکست بخوریم مرده ایم نابود شده ایم  روا مدار خدایا که درحریم ما بجای مسیح بودا بنشیند !

حقه باری از این بزر گتر نمیشد آنهم  دریک سر زمینی که خودرا حافط منافع دنیا مینامد ودموکراسی درآنجا مثلا!!! رواج دارد  حتما خانم هلیری کلینتون تمام شب نوشیده ورقصیده ونانسی پلوسی با بانو امپراطریس سابق !!!درحال زد وبندهای مالی هستند ! ایشان هم چپ میباشند اما این چپ با چپ فقرای  قدیم فرق دارد با صنف خیاط وخباز  وحمایت از  کار گر فرق دارد این چپ اربا ب دنیا وبقیه برده وار باید درخدمت آنها باشند ترامپ ناسیونالیست است مانند شاه متاسفم اما تمام هفته را دست به دعا بودم که این عزراییل را بخانه اش برگرداند ! واو به مبارزه اش ادامه دهد اگر چه اورا بکشند اما پیروزمندانه کشته شده است  اینها تا پای جان او ایستا ده اند . او سد راهشان بود  با گلو بالیستها مخالفت میکرد 

حال پس مانده های دولت فخیمه بنام  دموکرات  دنیارا درمیان دستهای خود گرفته اند با کمک  دیگران !!!!

یک مغز خوابیده را میتوان بیدار کرد اما یک ملتی خواب الوده را نمیتوان با یک اقیانوس هم بیدار کرد  ملت ایران اولین قربانی این سیستم بودند وامتحان خودرا خوب پس دادند سپس میکربی بام ویروس را  بجان مردم  انداختند با ریا وفریب ودروغ میکربی که تنها  خون را  درعروق لخته میکند وکسانی که بیماری قلبی وریوی دارند بیشتر درمعرض آن بیماری هستند دارویش هم آسپیرین است وبس !!! حال مدارس را تعطیل کرده اند  پوزه بند بردهانما ن بسته ان فردا محله به  محله وپس فردا خانه به خانه مردمرا چک میکنند به آنها  توصیه هایی دارند یا بمان فرمان ببر ویا بمیر. مدارس ودانشگاها بر اثر اقتصاد  وبی پولی بسته میشوند 

بیمارستانها هم که .........اجازه کالبد شکافی مردگان را  نداشتند !!!! ما خیلی خریم  غذایمان فعلا تخم مرغهای ساخت کارخانه چین  ترکیب شده از نشاسته وزردچوبه وموادی دیگر و به همراه  اردهای نا معلوم  مرتب بما تعلیم غذا پختن  میدهند  زمنیهارا به اتش کشیدند جنگلهارا خاکستر کردند درختانرا از بیخ وبن نابود کردند طبیعت را بیمار ساختند  خودشان درون  کشتیهای تفریحی شان مشغول بچه باری  وسایر کارها میباشند مواد هم میرسد !!!

سرباران  بی کله امنیتی همه جا حاضرند  دیگر جشنی بنام جشن میلاد  مسیح نخواهد بود ودیگر شب یلدایی وجود نخواهد داشت و نوروزی نیز نخواهد بود همه اذهانرا پاک میکنند  از گذشته ها .این اولین قدم بود که یک یپروز ی قلابی را بر صحنه دنیا به نمایش دربیاورند  باید قبول کنی درغیر اینصورت ....نمیدانم نه نمیدانم یا میدانم نباید حرف بزنم ! 

روزی نامه ها ورسانه ها  که تکلیفشا ن روشن است فورا خودرا کنار کشیدند دستور داشتند از بالاها ! آن مرد تنهاست وتنها با یک سپر زنگ زده  میخواهد به جنگ گرازها برود . پایان 

ثریا / 08/11/2020 میلادی /سالی پر بلا و بی شگون ونحس