دنیای غریبی است - نازنین .
===============
ای بلند اقبال فردوسی سرشت
عالم از طبع تو خرم چون بهشت
ای خدایی کرده در لفظ دری
در پیام مشرقت پیغمبری
ای که گفتی با جوانان عجم
کای خمار آلودگان جام جم
امروز همه خمار الود ودراعتیاد غرق وبی تفاوت وآنکه قدرتی دارد بالا دار است .
این روزها تو در دامن خود فرزند دیگری را جای داده ای فرزندی که خود زادی وخود پروردی وخود بردی .
دریغ ودرد امروز جای ونام تو ویران .....
وما درمیان مشتی دلقک سرگردان وحیران وطن از دست رفته نام وننگ بر چهره ما نشسته بریده ازهمه عالم درمیان دلقکان بیشمار در فکر رهایی هستیم
با هر طلوعی امید روشنایی دیگری را درسر دارم وبا هر غروبی ناتوان دربسترم درانتظار انوار طلایی روزگار خوش ازادی .
دیگر ما ازاد نیستیم حتی درجهان پهناور نیز ازاد نیستیم همه مانند پرندگان بیمار درون قفسهای داریم یک یک جان میبازیم وبا دلقکانیکه هرصح وشب از پنچره رو شن سربرون کر ده برایما ن از دره جنی سخن میرانند سرمان را گرم میکنیم دیگر بفکر چهره ها وپیکرهای خود نیستیم ایننه را مدتهاست رویش را اپوشانده ایم تا کمتر خودرا درمیان ان ببینیم دیگر خودرا نمی شناسیم غریبه هایی از درون بما مینگرند .
آن بامدادان دور که درفضای روشن اطاق افتابی به اینه مینگریستیم وچهره خودرا شا داب میدیدم دیگر دورانش گذشت حال شب برچهره ایننه نشسته است .
آن بامدادان دور آن صبحگاهان وآن ترانه محلی "سحر که ازکوه بلند جام طلا سر میزنه !" دیگر خاموش شد جام طلایی نیست جامی زنگ زده گاهی پیدا وزمانی پنهان زیر غبار ها وانبوه ساختمانهای بلند قفسهایی که برای مرغان مهاجر میسازند .
امروز کار وبار دلقکها سکه است دلقکهایی که میدانند ومیتوانند سالهاست که دیگر چهره خندان " بنی هیل "را نمی بینیم چرا که گناه است " سکسیت " است اما بچه بازی وپسربازی روی قایقها ویا درملا عام گناهی ندارد سر بریدن کاری است معمولی جرمی ندارد عقیده ازاد است وحرمت قوم نیز .
خسسته ام . خسته
ای پس از شهنامه پرداز کهن
کس نکاشته همچو تو تخم سخن
پایان
ثریا / اسپانیا / 17 اکتبر 2020 میلادی .
اشعار متن " نادر نادر پور" برای محمد اقبال .