پنجشنبه، مهر ۲۴، ۱۳۹۹

خمار شبانه

ثریا ایرانمنش " لب پرچین" اسپانیا 


بده آن باده جانی  که چنانیم همه  / که سر از پای  و می از جام ندانیم همه 

همه در بند هوایند .هوا بنده ماست  / که برون رفته از این دور  زمانیم همه 

در تمام شب و  نیمه شب  نه به اسمان مینگرم  ونه به زمین ونه به دیوار  تنها چشمانم را میبندم شاید / شاید یک لحظه همه چیز به پایان برسد  دیگر نه هوا - نه زمین - نه درختان بلند وسروسهی ونه همه کشتزار ها برایم معنایی  ندارند . تنها به ارقام میاندیشم دیروز چند نفر رفتند وامروز چند نفر میروند وفردا چه خواهدشد  ؟واین بازی  کی ودرچه روز یا ماه ویا سالی به پایان میرسد  وآنروز همه دست درست هم ناگهان بیرون بریزم وهوارا با همه الودگیهایش به درون ریه هایمان بفرستیم وفریاد بزنیم زنده باد آزادی !

آزادی × یک کلمه دریند بشر هیچگاه ازاد نبوده است  از زمانیکه با بند جفت خود به دنیا امده به ان بند متصل بوده تا آخرین روز تنها شاید بتوان کمی از ازادی روح گفت .

با اولین تلنگر ا زخواب میپرم میدانم راهم کجاست  وآنگاه قلب  نازک من  ا زهول صبحگاهی  با ضربه های دم به دم  و درسینه ام  بی تابی میکند  ! روزی دیگر شروع شد روزی بی هدف روزی که باز باید نشست وگوش فرا داد .

در گرگ ومیش صبجگاهی صدایی از پشت در برخاست   گویی کسی درپشت درایستاد ودوباره رفت  گمان کردم کسی دستگیره را چرخاند  اما نه کسی نبود تنها این دل ترسناک من بود که درون سینه ام بالا وپایین میشد .گلویم سخت درد میکرد .

دوباره اخبار ارقام را ارایه داد ودوباره درب اکثر مدارس ودانشگاهها بسته شد واز خانه با کمک همان گوشی های تازه ببازار آمده قیمتی میتوان با معلم ویا استاد سخن راند !

ما دریک صبح تاریک چشم ا رزو را  گشودیم وگمان بردیم که کم کم  صبح میشووداما پرده سیاه وتاریکتری  بر اسمان ما پهن شد وهرروز تاریکتر شد تا جایی که دیگر هیچکس دیگری را نمیدید وشاید هم دیگر نبیند !.

وامروز پرده دیگری روی اسمان پهن شده با کمک آن بزرگان که میل دارند دنیارا خلوت کنند بدون جنگ وبدون بکاربردن اسلحه بدون پیروزی وبا کمک پزشکان آزموده که روزی فرشته نجات بودندوامروز باید ازآنها نیز ترسید .

دلم برای کجای دنیا تنگ شده ؟ هیچ جا ! دیگر حتی ابهای روان درجویبارها نیز سمی والوده اه اند  امروز همه مشغول ساخت شرابند وبه یکدیگر  آموزش میدهند  من کلی شراب دارم بی آنکه میلی به نوشیدن انها داشته باشم تنها تاریخ آنها برایم مهم است . یکی برای عروسی دخترم مخصوص آن روز ا ازخم به شیشه رفت ونام اوراروی شیشه نوشتند وبه درب خانه فرستادند ازیک تاکستان بزرگ  معروف او نیمی از آنهارا بخشید تنها دو عدد برای من باقی ماند! حال پشیمان است .

نه میلی به نوشیدن شراب هم ندارم حالم از سردرد وخماری بعدی آن بهم میخورد شرابی که من مینوشیدم معنای دیگری داشت وخمار بود خماری نداشت .

شام بودیم واز خورشید زمان صبح شدیم   /  گرگ بودیم  وکنون  شهره شبانیم  همه 

دل ما چون دل مرغ است ز اندیشه برون    / که سبک  دل شد ه . زان رطل گرانیم همه 

پایان 

ثریا ایرانمنش  . اسپانیا 15 /10/2020 میلادی /....... اشعا رمتن   : از مولانا جلاالادین شمس تبریزی 



 

هیچ نظری موجود نیست: