دلنوشته یک روز دلتنگی
===============
روزهای سختی است پر درد وبی شکوه روزهایی که نمیدانی باید فریاد بزنی ویا بگریی همه خاطرات دیروز ما گم شده اند امروز هم در پی نمایشان تهوع اور تکراری مینشینیم سیاست / دزدی / آدمکشی بهترین سر گرمیها وهنرهاست ! وداشتن خانه های چند میلیونی ولو به قیمت خون بی گناهان همه چیز را تحت الشعاع قرار داده است . چنان است وچنان نشان میدهند که اگر داری با ما بیا واگر نداری یک تیر خلاص حرامت میکنیم .
گاهی دلم برای سکوت کلیساها تنگ میشود برا ی روشن کردن شمعی دیگر از دیگران دور بودن عادت شده مهربانی ها نیز کم کم گم میشوند .
روز ی شاهینی در اسمان پیدا شد من به دنبالش رفتم آنچنان که باو رسیدم واز او جلوتر رفتم اما همیشه نکران بودم که در کنارم پرواز میکند دل باو خوش کرده بودم روزی ناگهان فرو افتاد تیری بر بال او زدند واو زخمی روی یک شاخه درخت افتاد رفتم تا زخم او را ببندم وبه او نگریستم نگاهش .... نگاهی مرده بود نگاهی که هیچ دران دیده نمیشد نگاهی صامت / بی رمق از اودورشدم خیلی دور وبه پروازم ادامه دادم به پشت سر مینگریستم شاید برخیزد وشاید پر پروازاو التیام یافته وباز بتواند پرواز کند اما او دیگر هیچگاه برنخاست و.......من دور شدم دور خیلی دور .
امروز دیگر حتی مرهم زخمهابم را نیز عوض نمیکنم دیگر بفکر مرهمی برای زخمهایم نیستم جایشان گاهی میسوزد تحمل میکنم . به درستی نمیدانم هوا گرم است یاسرد تنها از پشت شیشه به بیرون مینگرم آفتابی میا ید ومیرود وگلهای باغچه ام همه خشک شده اند دیگر هیچ چیز برایم مهم نیست تنها به میل بافتنی مینگرم که میان دستهایم در گردش است . ما (دچار کویدو19 روحی شدیم ) جسمی را میتوان درمان کرد ویا .... اما روحی را نه ! واین بدترین نوع بیماری این قرن است چقدر دیگر مانده تا جمعیت به حدمتعادل ودلخواه آقایان برسد ؟؟؟؟....... پایان
پنجشنبه هشتم سپنامبر 2020 میلادی . اسپانیا